گارودی
-
روژه گارودی، نویسندهای که با افشای دروغهای صهیونیستی محاکمه شد
پایگاه خبری خبر آنی، گروه فرهنگ و ادب، طاهره طهرانی: در مثنوی مولوی حکایتی است از مردی تشنه، که در پس دیواری بلند مانده و جوی آب آنسوی دیوار است و مرد نمیتواند به آن برسد: بر لب جو بود دیواری بلند بر سر دیوار تشنه دردمند مانعش از آب آن دیوار بود از پی آب او چو ماهی زار بود مرد بیتاب ناگهان خشتی از دیوار میکند و پرتاب میکند به سوی جوی: ناگهان انداخت او خشتی در آب بانگ آب آمد به گوشش چون خطاب چون خطاب یار شیرین لذیذ مست کرد آن بانگ آبش چون نبیذ از صفای بانگ آب آن ممتحن گشت خشتانداز از آنجا خشتکن وقتی مرد خشت از دیوار میکند و به درون آب میاندازد، صدای آب انگار جان تشنهاش را مست میکند. پس دوباره و دوباره این کار را تکرار میکند، تا آب به زبان میآید که: آی مرد! چکار میکنی؟ این خشت انداختن از دیوار و خشت زدن به من برای تو چه فایده دارد؟ آب میزد بانگ یعنی...