این روزها که به مدد فضای مجازی، مجالی برای دیده شدن همه ما محیا شده است، دیدنی بودن کار سخت تری ست.
همه دیده می شوند؛ ولی آیا همگی دیدنی هستند؟
به چشم آمدن و تحسین دیگران را برانگیختن، بدون تردید یک نیاز متعالی بشری ست و اگر در مسیر درست قرار بگیرد چه بسا باعث رشد و شکوفایی استعدادها و همچنین ایجاد انگیزه های تربیتی باشد. اما آن چه این روزها به چشم می خورد، بیش از ایجاد انگیزه و اهداف آموزشی، خودنمایی و درست تر بگویم، درشت نمایی ست.
با نگاهی گذرا به هر کدام از گزینه های فضای مجازی، شما با تعداد زیادی پزشک، روانشناس، هنرمند،طراح، نویسنده، شاعر و غیره مواجه می شوید.
آیا اطلاعات همه ما در زمینه پزشکی، روانشناسی، هنر، مد، ادبیات، فرهنگ و سیاست و... به یک اندازه است؟ و آیا در هر کدام از آنها، آنقدر دانش داریم که بخواهیم به دیگران انتقالش بدهیم؟
این که همه مقوله ها را با هم قاطی می کنیم و مرزها را در هم می شکنیم و در تمامی حوزه ها اظهار عقیده کرده و صاحب نظر می شویم، نشان می دهد که ما قصد نداریم چیزی را در دیگران ارتقا بدهیم؛ بلکه می خواهیم از خودمان بگوییم، می خواهیم چهره بهتری از خود به نمایش بگذاریم. درد دیده شدن داریم و بعضا مسیر را اشتباه می رویم.
دوستانی که مدام اطلاعات پزشکی برایتان می فرستند، حال آن که شاید حتی دیپلمه هم نباشند؛ عزیزانی که بدون اطلاعات کافی از مسائل روانشناختی، نسخه درمان افسردگی و عبور از بحران های روحی و عاطفی می پیچند، دوستانی که زیر پست طرز تهیه آبگوشت بزباش؛ کلامی از نیچه می آورند و زیر پست دستور کیک زردآلو، از شاملو نقل قول می کنند.
دوستانی که با نمایش آخرین های مد برندهای معروف، دم از سادگی می زنند و زیر عکسهای زیبای سفرهای دور دنیا می نویسند، " در خود باید سفر کرد! "
مادران جوانی که تازگی وارد عرصه شده اند و فرزندانشان را در خارج از ایران به دنیا می آورند و با نگارش روزمرگیهای فرزند گوگولی مگولیشان که در ناز و نعمت بزرگ می شوند، توصیه های مادرانه می کنند و با ادعاهای ریز و درشت مادرانه شان، گوش جماعتی را کر می کنند.
یا آن عزیزانی که سیر تا پیاز سفرهایشان را به عنوان سفرنامه به خورد ملت می دهند و با نمایش امکاناتشان جماعتی را به حسرت می کشانند.
دوستانی که با تکیه بر اندک توانایی خود در زمینه آرایش، می خواهند معنای زیبایی و آراستگی را تعییر دهند.
آن فرهیختگانی که جهت جلب فالور و گرفتن لایک هر روز شخصی ترین و بی ارزشترین مسائل زندگی هنرمندان و ورزشکاران و سیاستمداران و ... را سوژه کرده و با تیتری جنجالی مخاطب را فریب می دهند.
گروهی که زیر پست معتبرترین سایت های خبری، با ادبیاتی نه چندان مودبانه، اظهار نظر میکنند و فحش های رکیک به مسئول و سیاستمدار و روزنانه نگار و مخاطب بغل دستی و...می دهند
و موارد مشابه بسیار...
اگر فرصتی برای ارائه خود و عرضه دانش و توانایی خود داریم، اگر می شود از خود بگوییم، اگر گوشی برای شنیدن پیدا کرده ایم؛ به آن چه بر زبان می رانیم، به آن چه می نویسیم و به ردی که از خود برجا می گذاریم، دقت کنیم.
گذشته از آن که هر کدام از ما به عنوان "من" منحصر به فردیم، طبعا در یک یا چند حوزه نیز حرفهایی برای گفتن و چیزی برای عرضه کردن داریم، اما قناعت به توانایی های "من وجود" شرط عقل است.
همین که آشپزی هستیم که زرشک پلویی خوش طعم و رنگ و مزه بر سر سفره میهمانمان می گذاریم؛
یا توانایی پخت و تزئین انواع کیک و شیرینی و دسر را داریم؛
همین که می توانیم زیباترین عکسها را از مناظر طبیعی بگیریم؛
همین که توانسته ایم در زندگی روی پای خود بایستیم؛
همین که می توانیم سفر برویم؛
و حتی همین که پول داریم تا در رستوران های خوب غذا بخوریم؛
همین که می توانیم خوش بگذرانیم....
هر کدام از این ها به تنهایی دیدنی ست، نیازی به رنگ و لعاب فیلسوفانه و وصله های ناجور روشنفکرانه و شاعر مسلکانه ندارد.
برای بیشتر به چشم آمدن زیر عکس اثاثه لوکس منزل مان، نوشتن از سادگی همان قدر بی معناست که در عین نامهربانی حرف از محبت بزنیم.
این روزها معمولی بودن سخت ترین کار دنیاست؛ چرا که هیچ کس آدم معمولی را دوست ندارد، هیچ کس هم دوست ندارد معمولی باشد.
همه تعاریف عوض شده اند، معنای سادگی، زیبایی، هنر، ادبیات و فرهنگ و...
قبول ندارم که زندگی هرکس به خودش مربوط است، چرا که هر فرد آدمی خصوصا آن که نام و نشانی دارد، می تواند سفیری باشد در جامعه اش.
برای همه ما پیش آمده است که تحت تاثیر حرف دوستی، توصیه ی عزیزی، تشویقی از جانب بزرگی، نظراتمان را تغییر داده ایم، پس زندگی هر کس بر دیگران هم اثر می گذارد.
من با آن گروهی که در هر نمایشی دنبال کسب منافع مادی هستند؛ کاری ندارم، چرا که معتقدم آن ها تاجرند و حساب و کتابشان متفاوت.
روی سخنم با آن دسته عظیمی ست که در پی هجوم بی رحمانه خودنمایی و ارائه خویشتن، خود را باخته اند و بی هیچ تفکری، برای عقب نماندن از این قافله، هر روز به رنگی در می آیند.
یک عده هم این وسط هستند که نقش نگه دارنده نردبان را داشته باشند برای آنهایی که قصد رسیدن به عرش را دارند.
به نظر بسیار ساده است، اما در دراز مدت یک جماعت بازیگر پوچ و توخالی به عنوان لیدرها و الگوهای منتخب جامعه، پایشان چنان محکم می شود که هر اراجیفی که به مغزهای کوچک و بعضا حسابگرشان برسد؛ به خورد جماعت ساده انگاری که از هول عقب نماندن از این جریان به اصطلاح به روز شدن و پیشرفت، به هر سازی می رقصند، خواهند داد.
جماعتی که داشتن الگوهای درست، چون دور از دسترس و مشکل می نماید، به الگوهای هجو و کوچک و غلط، اما در دسترس روآورده اند تا به راحتی همرنگ جماعت لیدر باشند.
مسلما شبیه مریم میرزاخانی بودن؛ مررات بسیار می طلبد، اما به سادگی می توان از مریم بیوتی و صنم بیوتی و فشن برگر و فشن پیتزا الهام گرفت.
فرهنگی که این گروه سلبریتی و اینفلوئنسر بر سر سفره مردم می ریزند؛ چیزی جز ضد فرهنگ نیست.
گرچه دیگر امیدی به بازگشت ایران به فرهنگ ۲۵۰۰ساله نیست اما به نظر می رسد منافع شخصی گروهی ایجاب می کند تا زمینه سقوط فرهنگی ایران هر چه زودتر ممکن گردد. و تا من و شما هوشیار نباشیم، آش همان آش است و کاسه همان کاسه!