حکایت کسانی که به اسارت خویش رفتهاند
صفاییحائری: آنها که مردهها و میرندهها را انتخاب کردهاند،اگر تمامی دنیا را در حلقوم و شکم خویش بگذارند فقیرند
به گزارش خبرآنلاین محرم که میشود جوشش نام حسین(ع) در دلها، هر دلسوختهای را بیتاب میکند و چون تشنهای به سوی زلال معرفت عاشورا میکشاند. در این ماه و در حالی که همه آماده اقامه عزا میشویم بهترین رفع تشنگی نوشیدن از کلام امام عاشوراست که با توضیحی از استاد مرحوم شیخ علی صفایی یکی از دلسوختگان راه آن حضرت هم همراه شده باشد:
امام، اباعبداللهالحسین(ع) در هنگامیکه به سوی کربلا میرفت در منزلی از منازل که به آن ذیحسم میگفتند، این خطبه را ایراد فرمود:
"براستی که این دنیا دگرگون شده است آنهم دگرگونی منکر و ناشناختهای. تمامی شناخته شدههای آن پشت کرد و رفت.
از این دنیا جز رطوبتی که بر ته کاسه میماند و زندگی پستی که به چریدن میماند، چیزی باقی نمانده است.
آیا به سوی حق نمینگرید که به آن عمل نمیشود و براستی از باطل چشمپوشی نمیشود؟
باید مومن عاشق، در دیدار خدا رغبت نماید که سزاوار است. من مرگ را جز زندگی و زندگی با ستمگران را جز رنج و خستگی نمیبینم، آدمها، بردههای دنیا هستند و دین بر سطح زبانهای آنها نشسته است تا آنجا که زندگی آنها بارور شود آن را رعایت میکنند، پس هنگامیکه با گرفتاری غربال میشوند دینداران، اندک میگردند."
مرحوم صفایی در توضیحی بر این خطابه می گوید:
تحول دنیا و زندگی انسانی تا سطح چریدن و خوردن و خوابیدن و کنار رفتن هدفهای حق و به روی کارآمدن هدفهای باطل، این همه میخواهد تا مومن عاشق به دیدار خدا روی بیاورد و از این زندگی بگذرد و از مرگ نترسد، که این مرگ زندگی است که حی قیوم را انتخاب کرد و این زندگی با ستمگران جز رنج و خستگی نیست که آدمی حاصلی بدست نیاورده است.
آدمها از هدفهایی هماهنگ و آرمانهای برابر با ارزشهای وجودی خود چشم پوشیدهاند و حتی از امارت و آزادگی به اسارت و بردگی گرفتار گردیدهاند و این دلهای اسیر اگر از دین هم حرفی بزنند، در سطح زبان است و بخاطر چرخش زندگی به اسارت رفته خویش است، در هنگام درگیری و در لحظه سنگین انتخاب، از آن چشم پوشند و آن را رعایت نمیکنند، چون دینداری غرامت سنگین میخواهد و برای اینها که این سطوح از زندگی را خواستار هستند، غنیمتی نمیآورد.
اگر آدمی بیش از دهان و شکم از خودش نشناسد، ناچار به بیش از پستانک و حلوایی دل نخواهد داد. آدمی با دگرگون شدن تلقی از خودش، تحولی در اهدافش راه مییابد. باتوجه به اندازههای وجودی آدمی است که ارزش های جدید مطرح میشوند.
برای این ارزشهاست که برنامهریزیها شکل میگیرد. این چنین آدمی است که به اسارت نمیرود و امیر وجود خویش و دنیای خویش و شرایط و روابط خویش است. این چنین آدمی است که برای فرمانروایی و آزادی وجودش حساب باز می کند و رنجها را تحمل مینماید و حتی مگر را بر زندگی ترجیح میدهد که زندگی انسانی ما در انتخاب، شکل میگیرد.
آنها که مردهها و میرندهها را انتخاب کردهاند، حتی اگر خرناس هم بشکند مردهاند و اگر تمامی دنیا را نه در دست که در حلقوم و شکم خویش بگذارند فقیرند و محرومند که خود را به کمتر داده اند و برای بیارزشتر از خود رنج بردهاند و نفس کشیدهاند.
آدمها از آنجایی که از خویش بیخبرند و در محاسبه، خود را مطرح نمیکنند و بحساب نمیآورند، به اسارت دنیا و جلوههایش و دنیا و چهار فصلش گرفتار میشوند و حتی اگر به عادتی و یا ضرورتی از دین دم میزنند، این به خاطر لیس و لعاب دنیاست و درست در هنگام تزاحم و تعارض منافع، وضعیت مشخص میشود و نهفتهها آشکار میگردد. غربال بلاء و گرفتاری، دیندارها را مشخص مینماید، فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون، با تمحیص و بلاء، دینداران اندک و کم میشوند، در غربال جز کمی باقی نمیماند.
2929