پایگاه خبری خبر آنی – سید اسد رجبی سردبیر اخبار اجتماعی: به طور قطع بارها در بین افراد خانواده و یا حتی دوست آشنا با این واژه مواجهه داشته اید که فرزند ما تیزهوش است و نسبت به سایر هم کلاسی ها و هم سالان خود از بهره هوشی بالاتری برخوردار است.
فارغ از آنکه در دوره ای از زمان این تعاریف صرفا برای متفاوت نشان دادن و برتری نسبی دادن به دانش آموزان در بین اقوام و فامیل قلمداد می شد اما در واقعیت فرد تیزهوش وجود دارد اما شاید با تعاریف و مصادیقی که در ذهن ماست متفاوت باشد.
در تعریف سنتی تیزهوشی که در نیمه نخست قرن بیستم بیشتر سر زبان ها افتاده و از آن یاد می شد تیزهوشی عموماً با بهره هوشی یا همان آی کی یو تعریف معادل گرفته می شد. یعنی کودکانی که نمره بالاتری در آزمونهای استاندارد هوش نظیر تست ریبن به دست میآوردند، تیزهوش تلقی میشدند.
در این نگاه، شاخصهای اصلی تیزهوشی شامل تواناییهای ذهنی عمومی (مانند حافظه، استدلال و تحلیل منطقی)، سرعت یادگیری و درک سریع مفاهیم دشوار بود. بنابراین، تیزهوشی نوعی برتری شناختی نسبت به همسالان محسوب میشد و آموزش این کودکان غالباً با شتابدهی درسی یا ارائه محتوای سختتر و پیشرفتهتر انجام میگرفت.
اما با گذر از سالهای ابتدایی قرن بیستم به تعریف نوینی از تیزهوشی رسیدیم. جایی که گذر زمان و تغییر شرایط اجتماعی و علمی، تعریف تیزهوشی را نیز دچار تحول کرد و رسیدیم به این نقطه که امروزه تیزهوشی صرفاً به آی کی یو بالا محدود نمیشود، بلکه به عنوان مجموعهای چندبعدی از تواناییها در نظر گرفته میشود.
در این تعریف نو و جدید؛ خلاقیت، تفکر انتقادی، حل مسئله، هوش هیجانی، تواناییهای اجتماعی و مهارتهای بینرشتهای نیز جایگاه ویژهای برای تعیین تیزهوش بودن یا نبودن دانش آموز دارند. کودک تیزهوش امروز کسی است که علاوه بر تواناییهای شناختی بالا، ظرفیت خلق ایدههای نو، سازگاری با تغییرات و توانایی کار گروهی در مواجهه با مسائل پیچیده جهانی را داراست.
همه ما حتما با این واژه مواجه شده ایم که از معلم خود پرسیده ایم انتگرال در کدام بخش زندگی آینده مان قرار است به درد ما بخورد و اینجا در واقع به زعم نگارنده همان نقطه ای است که نشان می دهد کدام دانش آموزان ظرف بیست سال آینده می توانند برای حل مسائل عمده کشور نقشی کلیدی ایفا کنند.
با نگاهی تفکیک کننده در می یابیم که بنا به تعریف سنتی، تیزهوشی بیشتر به حافظه و توانایی شناختی فردی محدود میشود در حالی که در تعریف نوین، علاوه بر جنبههای شناختی، ابعاد اجتماعی، هیجانی و خلاقیت نیز در نظر گرفته میشود.
حتی در تعریف سنتی، مسائل مورد توجه عمدتاً مسائل بسته و دارای پاسخ مشخص بودند برای مثال انتخاب یک شکل از چند شکل مشابه؛ اما در تعریف نوین، کودک باید توانایی مواجهه با مسائل باز و پیچیده را داشته باشد.
اما پس از آشنایی با تعریف تیزهوشی و مقایسه تعریف سنتی آن با تعریف نوین این سوال اساسی در ذهن ایجاد می شود که آیا با توجه به تعاریف نوین آموزش های مرتبط با افراد تیزهوش هم باید دست خوش تغییر شود یا همچنان می توان با همان مسیر ترسیم شده در دهه های گذشته این دانش آموزان را پرورش داده و وارد جامعه کرد. پاسخ یک کلمه ای به این سوال قطعا خیر بوده و باید آموزش ها نو و به روز شود.
به طور مفصل می توان گفت با تغییر تعریف تیزهوشی و پیچیدهتر شدن مسائل جهان امروز، آموزش سنتی مبتنی بر تسریع یادگیری یا ارائه محتوای بیشتر، دیگر پاسخگوی نیازهای کودکان تیزهوش نیست. این کودکان برای شکوفایی کامل استعدادهایشان نیازمند آموزشهایی هستند که این بار به جای افزایش محفوظات ذهنی بخش خلاقیت، انعطافپذیری، مهارتهای اجتماعی و توانایی حل مسائل نوظهور را در ذهن این دانش آموزان تقویت کند.
براساس دیدگاه و نظریه رشد پیاژه کودکان در مراحل مختلف رشدی، شیوههای متفاوتی برای درک و تفسیر جهان دارند یعنی هر کودک در هر برهه زمانی شیوه متفاوتی از درک جهان را در پیش میگیرد و آنها به تدریج از مرحله حسی-حرکتی به مرحله پیشعملیاتی، سپس به مرحله عملیات عینی و در نهایت به مرحله عملیات صوری یا همان انتزاعی میرسند.
حال از آنجا که کودکان تیزهوش غالباً زودتر از همسالانشان وارد مرحله تفکر انتزاعی میشوند. به این معنا که آنها میتوانند خیلی زودتر روابط منطقی، فرضیات پیچیده و مسائل انتزاعی را درک کنند اگر آموزش این کودکان صرفاً بر حفظ دانش یا تکرار مفاهیم ساده متمرکز باشد، نه تنها تواناییهای بالقوه آنها سرکوب میشود، بلکه ممکن است دچار بیانگیزگی یا افت تحصیلی ناشی از بیحوصلگی شوند. بنابراین آموزش کودکان تیزهوش باید زمینهساز انتقال سریعتر به تفکر انتزاعی، خلاقیت و حل مسئلههای پیچیدهتر باشد و در آنها انگیزه کاوش و کشف تقویت شود.
اما پیاژه تنها اندیشمندی نیست که در حوزه رشد و تربیت کودک دارای نظریه است و ویگوتسکی نیز در این حوزه نظریه ارزشمندی دارد که براساس آن بر اهمیت تعامل اجتماعی و مفهوم «منطقه تقریبی رشد » تأکید داشته است براین اساس این منطقه جایی است که کودک میتواند با کمک و راهنمایی بزرگسالان یا همسالان توانمندتر، تواناییهایی فراتر از سطح فعلی خود را شکوفا کند. که از این منظر کودکان تیزهوش به دلیل ظرفیت بالاتر یادگیری، نیازمند محیطهایی هستند که چالشهای فکری تازه برای آنها ایجاد شود و اگر محیط آموزشی بیش از حد ساده باشد، آنها احساس بیمعنایی و رکود میکنند.
البته به زعم نگارنده این کودکان همچنان به راهنمایی، بازخورد و تعامل اجتماعی مثبت نیاز دارند تا استعدادهایشان به شکل سالم و متوازن رشد کند و مطابق دیدگاه ویگوتسکی، آموزش کودکان تیزهوش باید هم چالشبرانگیز و هم حمایتگرانه باشد یعنی ترکیبی از فرصت برای یادگیری مستقل و در عین حال امکان تعامل، گفتوگو و رشد اجتماعی.
حال که با دو دیدگاه مهم در عرصه رشد و تربیت کودکان فارغ از تیزهوش و غیرتیزهوش آشنا شدیم روشن است که در عصر فعلی و با توجه به تغییرات گسترده مسائل آموزش سنتی (که تنها بر شتاب در یادگیری محتوای علمی تأکید داشت) دیگر پاسخگوی نیازهای کودکان تیزهوش نیست. بنابراین، آموزش کودکان تیزهوش باید جامع، چندبعدی و متوازن باشد تا بتواند همزمان ظرفیتهای شناختی، اجتماعی و هیجانی آنان را شکوفا کند.
اکنون که با تغییر تعریف تیزهوشی و همچنین ضرورت تغییر آموزش ها به این دانش آموزان آشنا شدیم سخنی کوتاه با مسئولان آموزش این دانش آموزان در باب پاسخ به نیازهای نوین، آموزش کودکان تیزهوش باید داشت.
به زعم نگارنده به نظر می رسد در گام اول باید برای آموزش این دانش آموزان بر یادگیری پروژهمحور و بینرشتهای به جای صرفاً محتوای تئوری متمرکز شده و در گام دوم به سراغ ترویج کارگروهی و تعامل اجتماعی برای پرورش مهارتهای رهبری و همکاری در میان این دانش آموزان رفت.
اما این همه ماجرا نبوده و توجه و تمرکز بر خلاقیت و تفکر انتقادی به جای تأکید صرف بر حافظه محوری از اهمیت ویژه ای برخوردار است زیرا آن چیزی که در دنیای فعلی و با توجه به سرعت پیشرفت علوم و توسعه مسائل مختلف بشری شاهدیم بیشتر از آنکه نیازی به حافظه ای پر شده از مسائل تئوری داشته باشیم نیازمند خلاقیت در حل مساله هستیم.
در برخی از شرکت های بزرگ دنیا افرادی به کارگیری می شوند که توانایی حل مساله به روش خود را دارند که از آن با عنوان شخصیسازی مسیر یادگیری نام می برند. از این رو در خصوص این دانش آموزان نیز توجه به این مساله متناسب با علایق و استعدادهای خاص هر دانش آموز و تقویت هوش هیجانی و مهارتهای زندگی در کنار تواناییهای شناختی باید مورد توجه قرار گیرد.
به نظر می رسد رعایت این نکات و تغییر در نگرش آموزش این دانش آموزان نظام آموزش و پرورش و آموزش استعدادهای درخشان کشور را در مسیر درست خود قرار خواهد داد و کمک خواهد کرد تا در دو دهه آینده مدیرانی خلاق و با تفکر حل مسائل گوناگون به کشور عرضه شوند.