«جهاد سازندگی»؛ سازمان جوان، پیشتاز، دانش‌بنیان، آرمان‌خواه و انقلابی

اشاره | دکتر محمدتقی امانپور از پیشکسوتان برجسته و تأثیرگذار جهاد سازندگی و از شخصیت‌های شاخص حوزه کشاورزی و منابع طبیعی ایران است. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به‌عنوان یکی از مؤسسان جهاد سازندگی، نقش مهمی در پایه‌گذاری و توسعه این نهاد مردمی ایفا کرد. در تمام سال‌های فعالیت وزارت جهاد سازندگی، مسئولیت معاونت آموزش و تحقیقات را بر عهده داشت. زمان مسئولیت او در این وزارتخانه، نقطه عطفی در تاریخ مدیریت منابع آب و خاک ایران شناخته می‌شود.

دکتر امانپور در عرصه اندیشه نیز همواره حضوری پررنگ داشته است. او به‌عنوان تحلیل‌گری آینده‌نگر و صاحب‌نظر، منبع الهام و مرجع سیاست‌گذاری در بسیاری از حوزه‌ها در کشور بوده است. بخصوص یادداشت‌ها و سخنرانی‌های او درباره آب، خاک و کشاورزی، بازتابی از نگاه عمیق و استراتژیک او به مسائل حیاتی کشور بوده است. در گفتوگوی تفصیلی زیر، نظر او را درباره ماهیت و چیستی جهاد سازندگی جویا شده‌ایم.

بیشتر بخوانید

----

سؤال اول، در یکی در مورد چیستی و ماهیت جهاد است که باعث کارآمدی آن شد و آن را به برند تقریباً انحصاریِ مدیریتی و فرهنگی انقلاب اسلامی در بروکراسی تبدیل کرد.

در رابطه با اینکه چرا جهاد کارآمد بود، ابتدا باید خود جهاد را شناخت؛ و این شناخت در دو سه دقیقه حاصل نمی‌شود. جهاد برخاسته از یک جریان فکری و عملی بود؛ نهضت دانشجویی در دهه‌های 40 و 50 شمسی، که خود را برای ایجاد یک حکمرانی با ماهیت اسلامی تربیت کرده بود. این جمع سال‌ها مطالعه و آموزش دیده بودند، در انقلاب مشارکت کرده و در کنار مردم و روحانیت ایستاده بودند. رهبری امام را پذیرفته بودند و پس از پیروزی انقلاب، برای ساختن کشور در کنار ایشان وارد میدان شدند.

نخست در مبارزه با ضدانقلاب حضور یافتند و پس از آن در سازندگی کشور نقش‌آفرین شدند. امروز برخی می‌پرسند چرا کار را به جوانان نمی‌سپارید؟ باید دانست همان کسانی که در آن سال‌ها مسئولیت‌ها را به دست گرفتند، دست‌کم پنج تا هفت سال پیش از انقلاب آموزش دیده و برای حضور در عرصه حکمرانی آماده شده بودند. آنان با الفبای طراحی و مدیریت راهبردی حکمرانی آشنا بودند.

جهادی‌ها که نهاد جهاد را بنا نهادند، ساختار خود را بر اساس اصل «همه با هم» طراحی کردند. این ساختار به معنای مشورتی بودن تصمیم‌ها، نبودن رئیس‌سالاری، و غیرمتمرکز بودن تشکیلات بود. در این نظام، افراد اختیار داشتند اما در چارچوب ارزش‌ها و ساختارها عمل می‌کردند. از سوی دیگر، جهادی‌ها الگویی از پیش تعیین‌شده در اختیار نداشتند؛ بلکه در کنار مردم و با مشارکت آنان، کشور را می‌ساختند و در حین عمل، اشراف اطلاعاتی و تجربی به دست می‌آوردند.

یادم هست در همان روزها، مصطفی چمران را دیدم و گفتم: «یک سال دیگر عراقی‌ها حمله می‌کنند.» تعجب کرد و گفت: «مگر تو علم غیب داری؟» پاسخ دادم: «اطلاعاتی که بچه‌های سپاه از مرز آورده‌اند نشان می‌دهد عراقی‌ها آرایش جنگی گرفته و خود را آماده می‌کنند. به نخست‌وزیر بگو حکمی بدهد، همان‌طور که برای مبارزه با ضدانقلاب حکم داد.»

این، چه زمانی است؟

یک سال قبل از جنگ، در تابستان 58.

یعنی سه چهار ماه بعد از اینکه شما به خوزستان رفتید؟

همان ماه اول دوم درگیر شدیم. آن زمان پیشنهاد کردم می‌توانیم از حاج عمران تا فاو کانال بزنیم، همان‌گونه که پیامبر در مدینه برای دفاع خاکریز زدند، مین‌گذاری کنیم و سیم خاردار بکشیم. تا اگر عراقی‌ها اراده کردند حمله کنند، دیگر نتوانند به‌سادگی بگویند «صبحانه را در بغداد می‌خوریم و ناهار را در تهران»!

مصطفی گفت «آقایان سرشان خیلی شلوغ است، ولی پیامت را می‌رسانم.» پیغام منتقل شد، اما هیچ اتفاقی نیفتاد. و در نهایت، وقتی 31 شهریور 1359 عراق حمله کرد، من در ایذه بودم. در همان روزها، برای بازمهندسی جهاد، یکی یکی واحدهای جهاد را تعطیل و بازمهندسی می‌کردیم.

در همین مقطع، آقای غرضی تماس گرفت و گفت: «تقی کجایی؟ سریع بیا اتاق جنگ.» پیش‌تر نیز تجربه‌ی موفقی با ایشان، با آقای شمخانی که فرمانده سپاه استان بود و فرمانده لشکر ارتش سرهنگ قاسمی در زمستان 58 داشتیم، آن زمان که بحران سیل عظیم خوزستان را مدیریت می‌کردیم.

امروز، پس از گذشت 46 سال، در کشور کمتر مسئولی ـ چه رئیس‌جمهور و چه وزیر ـ وقتی مسئولیتی می‌پذیرد، کار خود را با اشراف اطلاعاتی آغاز می‌کند. اما ما در جهاد، وقتی به خوزستان رفتیم، نخستین اقدام‌مان این بود که با دانشگاه جندی‌شاپور قراردادی ببندیم تا یک مطالعه‌ی جامع روی روستاهای استان انجام شود. هدف این بود که نسبت به وضعیت روستاها اشراف اطلاعاتی پیدا کنیم و بر اساس علم و دانش کار را آغاز نماییم.

جهاد حتی پس از یک سال کار، فعالیت‌های خود را متوقف می‌کرد تا بازمهندسی کند؛ یعنی بررسی کنیم چه کرده‌ایم، آسیب‌شناسی کنیم، نیازسنجی انجام دهیم و دستورالعمل تهیه کنیم. امروز چنین رویکردی کمتر دیده می‌شود. حال آنکه آموزه‌های دینی نیز همین را می‌گوید: رسول اکرم (ص) فرمودند: «خدا رحمت کند کسی را که کاری را نیکو انجام دهد و آن را خوب به پایان برساند.» یا امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: «آنچه را می‌دانید عمل کنید و آنچه را نمی‌دانید بیاموزید.» همچنین فرمودند: «هر کس کاری را بدون علم انجام دهد، فساد آن کار بیش از اصلاحش خواهد بود.» این آموزه‌ها در همه‌ی شئون جهاد جاری بود.

جهاد نخستین نهادی بود که مرکز مطالعاتی تأسیس کرد. حوزه‌ی نماینده‌ی ولی‌فقیه در جهاد چنین مرکزی را راه‌اندازی نمود، درحالی‌که هیچ‌یک از نهادهای دیگر چنین کاری نکرده بودند. چرا؟ چون جهاد با علم کار می‌کرد. هیچ‌کس به‌دنبال صرفاً کسب صلاحیت حرفه‌ای نبود؛ بلکه جهاد تنها نهادی بود که به‌طور نظام‌مند آموزش قبل از خدمت، آموزش حین خدمت و آموزش بعد از خدمت را اجرا می‌کرد؛ حتی برای آنکه بازنشستگان دوباره در چرخه‌ی خدمت قرار گیرند.

بنابراین، ماهیت جهاد چنین بود: سازمانی جوان، پیشتاز، دانش‌بنیان، آرمان‌خواه و انقلابی که اراده‌اش ساختن تمدن بود. امروز بسیاری که ادعا می‌کنند جهادی هستند، درک درستی از این مفهوم ندارند. اینکه چند نفر جمع شوند و بسته‌های خیرخواهانه توزیع کنند یا یک کار عمرانی و آبرسانی انجام دهند، کار جهادی نیست.

جهاد وقتی برای ساخت می‌رفت، نخست مردم‌سازی می‌کرد. ابتدا به تعالی خود می‌پرداخت و سپس به مردم می‌رسید. اول شورا تشکیل می‌داد، سپس باسواد کردن روستاییان را پیگیری می‌کرد. پیش از ساخت مدرسه، مردم را آموزش می‌داد؛ بعد برایشان کتابخانه‌ی سیار و ثابت راه‌اندازی می‌کرد. وقتی علم و دانش را به خانه‌ها برد، تازه به سراغ آموزش فرزندان رفت. حتی روحانیان را از مدارس علمیه به روستاها اعزام می‌کرد. هر یک از این اقدامات به‌تنهایی کتابی است و باید عمیقاً فهمیده شود. امروز اگر کسی می‌خواهد کار جهادی کند، باید با همین روحیه و ماهیت کار کند.

آیا جهاد می‌تواند احیا شود؟

جهاد منحل شد و در نظام نیز اراده‌ای جدی برای احیای آن وجود نداشت. مراجعات فراوان، طرح‌های متعدد و حتی تأکید شهید رئیسی برای احیای جهاد نیز به نتیجه نرسید. بنابراین، اراده‌ای برای تشکیل دوباره‌ی یک نهاد مستقل و قدرتمند که بتواند فراتر از ساختارهای اداری موجود به کل نظام کمک کند، وجود نداشت.

اما همان‌گونه که شهادت امام حسین (ع) در سال 61 هجری به معنای پایان اسلام نبود، انحلال جهاد نیز به معنای پایان روح جهادی نیست. امروز آنچه باقی مانده، مدیریت جهادی است. هر کس در هر عرصه‌ای ـ چه در حل چالش آب، چه انرژی، چه حکمرانی ـ بخواهد کاری کند، باید با رویکرد مدیریت جهادی وارد میدان شود. خوشبختانه «الگوی مدیریت جهادی» تدوین شده، دوازده بار ویرایش شده و اکنون نسخه‌ی قابل انتشار آن موجود است. این الگو که حاصل پنج سال کار و بیست هزار نفر ـ روز تلاش کارشناسی است، متکی به تجربه‌ی جهاد سازندگی است و همان چیزی است که مقام معظم رهبری بارها بر آن تأکید فرموده‌اند. اگر پیگیری شود، می‌تواند راهگشای بسیاری از مشکلات کشور باشد.

برای نمونه، در همان خوزستان، ما از یک سال قبل می‌دانستیم که عراق قصد حمله دارد. حتی با استاندار و فرمانده نیروی دریایی درگیر شدیم، چون بودجه‌ی ما را نمی‌دادند. شکایت را به نخست‌وزیر بردم. مرحوم مصطفی چمران ـ که دوستی نزدیکی با او داشتم ـ نیز در جریان قرار گرفت. به او گفتم: «مصطفی! تو که نتوانستی مشکل ما را با این آقا حل کنی، خودم باید کاری کنم.» و واقعاً همین کار را کردم. شخصاً به قم رفتم، یادداشتی برای امام نوشتم و موضوع را توضیح دادم. یک هفته بعد، آقای اشراقی، داماد امام، نزد استاندار آمد و گفت: «یا استعفا بده یا همکاری کن.» و مسئله همان‌جا حل شد.

برگردیم به روز اول جنگ...

من در ایذه بودم که آقای غرضی زنگ زد. تصمیم گرفتم به منطقه بروم. آقای بهزاد حضرتی، مسئول کمیته عمران استان، گفت: «من شما را می‌رسانم.» در مسیر به او گفتم: «من به اتاق جنگ نمی‌روم؛ مستقیم برویم ببینیم عراقی‌ها کجا هستند.» به حمیدیه، سوسنگرد، بستان و نهایتاً به چذابه رفتم. در پاسگاه سابله، کنار مرز ـ جایی که هنوز عراقی‌ها وارد ایران نشده بودند ـ دیدیم پاسگاه سوراخ‌سوراخ شده است. در آن شرایط هیچ تصویر روشنی از نبرد وجود نداشت.

گفتم: «بی‌سیم را بدهید به سرهنگ قاسمی، فرمانده لشکر.» پرسید: «تو کی هستی؟» گفتم: «من امانپور هستم.» پاسخ داد: «امانپور! تو باید در اتاق جنگ باشی.» گفتم: «من در سابله هستم و تا مهمات نفرستید، به اتاق جنگ نمی‌آیم.» بلافاصله چند نفربر از حمیدیه، پر از مهمات، آوردند. من خودم با چند کامیون کمک کردم مهمات را پیاده کنیم و سپس سوار ماشین شدیم و برگشتیم. وقتی به اتاق جنگ رسیدیم، خبر رسید که عراقی‌ها از چذابه گذشته‌اند، بستان و سوسنگرد را گرفته‌اند و تا نزدیکی حمیدیه آمده‌اند. به این ترتیب جنگ آغاز شد.

روز اول حمله، من در خط مقدم سابله بودم؛ در حالی‌که هیچ فرمانده لشکری، سپاهی یا نظامی دیگری آنجا حضور نداشت. فردای آن روز، بلافاصله پیام زدم به جهاد سراسر کشور: «پیش از آنکه خوزستان اسرائیل شود، همه به اینجا بیایید.» همه را بسیج کردم و رونوشت هم برای شورای مرکزی فرستادم. آن‌ها نیز آبروی مرا حفظ کردند و نگفتند امانپور چه کسی است! بلکه اعلام کردند همه استان‌ها آماده شوند و هر کدام یک یگان ساماندهی کنند. بعدها همین‌ها شدند گردان‌های مهندسی رزمی جنگ.

اگر اشتباه نکنم ظرف یک ماه همه مستقر شدند. درست است؟

بین یک تا سه ماه طول کشید. بسیجی که من کردم، یواش‌یواش به جنوب و غرب آمدند و مستقر شدند. هیچ‌کس چنین قدرتی برای بسیج و ساماندهی نداشت. وقتی شورای مرکزی این اقدام را تأیید کرد، من نماینده‌ی جهاد در اتاق جنگ شدم. هر کس که وارد می‌شد، جایگاه و مأموریتش را مشخص می‌کردم. هر تصمیمی که در اتاق گرفته می‌شد، اجرا می‌شد.

نمایندگی شما چه مدت ادامه داشت؟

از روز اول جنگ تا اوایل سال 1362. سپس به تهران آمدم تا قرارگاه مرکزی را راه‌اندازی کنم. در کل این مدت در اتاق جنگ حضور داشتم. در اواخر سال 62 برای ایجاد ستاد مرکزی و فرماندهی قرارگاه مرکزی به تهران آمدم و پس از آن، برای راه‌اندازی صنایع روستایی، مسئولیت را به آقای داوود دانش جعفری سپردند. او فرمانده ستاد شد. در آن زمان با آقای تقی رضوی هم اختلافی با شورا پیش آمد؛ او نیز به تهران آمد تا قرارگاه مرکزی را شکل دهد. بلافاصله شورای مرکزی مرا خواست، حکمی داد و من فرمانده قرارگاه مرکزی شدم. با هم تقسیم کار کردیم؛ او بیشتر به استان‌ها و خطوط می‌رفت و من کارهای ستادی را در تهران پیگیری می‌کردم. یک سال بعد نیز به شورای مرکزی آمدم. ببینید، سازماندهی و پشتیبانی رزمی جهاد در جنگ بی‌نظیر بود.

کارهای جهاد نوعاً کار سخت بود؛ درست است؟ در حوزه نرم هم کار می‌کردید؟

یکی از قوی‌ترین کارهای جهاد در آن دوران، تولید محتوای رسانه‌ای بود. جهاد تلویزیونی و «روایت فتح» از بزرگ‌ترین دستاوردها بود. هیچ تولیدی به اندازه‌ی «روایت فتح» و کاری که شهید آوینی انجام داد، اثرگذار نبود. البته آوینی بخشی از جهاد تلویزیونی بود. کاری که با روایت فتح شکل گرفت، چنان اهمیت داشت که امام، آقا (مقام معظم رهبری) و آقای هاشمی همه منتظر بودند دوشنبه‌شب‌ها پای تلویزیون بنشینند و تماشا کنند.

از نظر رویکرد، محتوا، متن و شجاعت، روایت فتح بی‌نظیر بود. اولین نهاد رسانه‌ای که تجهیزات دیجیتال را برای تولید محتوا به تلویزیون آورد، جهاد بود. تلویزیون اصلاً نمی‌دانست این تجهیزات چیست. وقتی دیدم دوربین‌های بچه‌ها سه کیلویی است و در جبهه زمین‌گیر می‌شوند، بلافاصله یک سیستم کامل دیجیتال شامل دوربین، میز و نوار خریدم و از دفتر آلمان آوردیم. تلویزیون درک درستی از آن نداشت. من رئیس شورای سیاست‌گذاری جهاد تلویزیون بودم؛ وقتی گفتند تهیه‌اش سخت است، گفتم لیست بدهید، و بلافاصله همه را تهیه و ارسال کردیم.

با این اقتدار و روحیه‌ی تصمیم‌گیری، هم پشتیبانی جنگ را سامان دادیم و هم ستادهای پشتیبانی را در سراسر شهرها و روستاها راه انداختیم تا مردم را بسیج کنیم. به‌سرعت متوجه شدیم جنگ نیازمند حمل‌ونقل گسترده است. همان‌طور که امروز هم در جنگ‌های 12 روزه می‌بینیم که تجهیزات حمل‌ونقل کم است، در آن زمان نیز همین مسئله وجود داشت. بلافاصله همه‌ی کمپرسی‌ها و کامیون‌های کشور را شناسایی و لیست‌برداری کردیم و برای هرکدام مأموریت مشخص شد. صد هزار اعزام کمپرسی به جبهه عدد کوچکی نبود و همه به‌موقع انجام شد.

تمام مشکلات مربوط به حمل‌ونقل نیرو، مهمات و مصالح، از پشت جبهه تا خط مقدم، بدون هیچ خللی توسط جهاد حل شد. خودروها اگر در مسیر خراب می‌شدند، بلافاصله تیم‌های تعمیرکار سیار در کل جبهه‌ها مستقر بودند؛ از پنچری گرفته تا ترکش‌خوردگی، همه را به‌سرعت رفع می‌کردند. قرارگاه‌های خط مقدم نیز برای اورژانس، امداد، درمان و پزشکی سازماندهی شده بود.

اینها همه درست، اما از همه‌ی این‌ها برجسته‌تر، مسئله‌ای است که کمتر به آن پرداخته می‌شود: رسانه‌ای بودن جهاد. امام خمینی(ره) فرمودند: «نقش جهاد در جنگ کمتر از نیروهای نظامی نبوده و نیست.» این سخن ریشه در واقعیت دارد.

ما با دشمنی روبه‌رو بودیم که همه‌ی پشتیبانی‌های جهانی را در اختیار داشت؛ از عکس‌های ماهواره‌ای گرفته تا موشک و هواپیما. اگر قرار بود صرفاً با همان امکانات محدود خودمان مقابله کنیم، قطعاً بازنده می‌شدیم. آمریکایی‌ها و هم‌پیمانانشان نیز چنین تصوری داشتند. اما عنصر تازه‌ای وارد میدان شد که آنان انتظارش را نداشتند: مهندسی رزمی. همین مهندسی رزمی، در کنار رزمندگان، ارتش عراق را به عقب راند.

می‌شود مواردی از اقدامات جهاد در مهندسی رزمی را بشمارید؟

مثلاً به یاد دارم عراقی‌ها از سابله، بستان و سوسنگرد پیشروی کردند و تا حمیدیه رسیدند. در حمیدیه خاکریزهای مثلثی زدند؛ یک‌سو تپه‌های رملی و سوی دیگر هورالعظیم، که راه عبور را کاملاً مسدود می‌کرد. در اتاق جنگ همه ماتم گرفته بودند و می‌گفتند: «تمام شد؛ عراقی‌ها هر لحظه می‌توانند اهواز را بگیرند.» اما بچه‌های جهاد گفتند: «ما می‌توانیم از رمل عبور کنیم.» همه تعجب کردند و گفتند: «چند ماه طول می‌کشد.» جهادی‌ها پاسخ دادند: «ما ظرف 20 روز این کار را انجام می‌دهیم».

کار آغاز شد؛ ابتدا گفتند راهی بزنند که آدم بتواند عبور کند، بعد وانت، سپس نفربر و در ادامه خودروهای سنگین. این اقدام به‌قدری غیرمنتظره بود که آن را «جاده امداد غیبی» نامیدند. دشمن با هواپیما و نیروهای شناسایی هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد چنین راهی ساخته شود. تا به منطقه‌ای رسیدیم که فاصله‌ای 5 تا 7 دقیقه‌ای با مقر عراقی‌ها داشت، آنها دیگر توان مقاومت نداشتند و عقب‌نشینی کردند. به‌این‌ترتیب عراقی‌ها تا سابله ـ همان نقطه‌ای که روز نخست از آن آغاز کرده بودند ـ عقب رانده شدند و تا پایان جنگ، هرگز نتوانستند از چذابه جلوتر بیایند.

جهاد واقعاً یک افسانه است. هیچ سپاهی یا ارتشی منکر نقش عظیم آن نیست. امام این حقیقت را لمس کرده بودند؛ دیدند که ما هیچ نداشتیم، اما با خون، ایمان و خلاقیت، شمشیر دشمن را شکست دادیم. چگونه ممکن بود ما در عملیات‌هایی چون طریق‌القدس، فتح‌المبین و بیت‌المقدس دشمن را در هم بشکنیم؟ جز با روحیه و ابتکار جهادی؟

نمونه‌ی دیگر، پل فاو بود. عراقی‌ها تا روزی که پل روی آب آمد و دیده شد، هرگز نفهمیده بودند سه ماه تمام، بچه‌های جهاد زیر آب مشغول نصب آن بوده‌اند. این یک معجزه بود؛ دیروز هیچ پلی نبود و فردا همه‌ی نیروها از روی اروند عبور کردند. حتی اگر پل را تخریب می‌کردند، بلافاصله دوباره ساخته می‌شد.

امروزه چه باید کرد؟ آیا می‌شود همان مدل مفهومی را بازسازی کرد؟

اگر درک صحیحی از مدیریت جهادی نداشته باشیم، نمی‌توانیم به حکمرانی خوب برسیم. مدیریت جهادی تمدن‌ساز است؛ آبادانی و شکوفایی ایجاد می‌کند. متأسفانه برخی حکمرانان ما هنوز تصور می‌کنند می‌توانند با سلیقه‌ی شخصی خودشان حکمرانی کنند و در کنار آن، کاری هم به نام جهادی انجام دهند؛ درحالی‌که این هیچ مفهومی ندارد.

مدیریت جهادی صرفاً «پرتلاش کار کردن» یا «مجانی و ارزان کار کردن» نیست. گرچه جهاد در آغاز چنین ویژگی‌هایی داشت، اما حقیقت فراتر است. مدیریت جهادی یعنی اراده برای ساختن تمدن؛ یعنی ابتدا خودسازی برای مسئولیت، سپس سازماندهی مردم، و حرکت در چارچوب روحیه‌ی انقلابی و آرمان‌خواهی در خدمت نظام.

برخی می‌گفتند: «ما فیتیله جهاد را پایین کشیدیم، چون این‌ها رئیس‌جمهور و وزیر تعیین می‌کنند.» اما آیا بد است نهادی وجود داشته باشد که بهترین‌های حکمرانی را تربیت کند؟ جهادی که رئیس‌جمهور، وزیر و نماینده‌ی شایسته تربیت کند، سرمایه‌ی کشور است. امروز مشکل ما این است که در خیابان کسی را دستگیر می‌کنیم و بی‌مقدمه به او مسئولیت می‌دهیم.

پس باید دانست که مدیریت جهادی، یک رویکرد مدیریت راهبردی برای ایجاد حکمرانی کارآمد است. درست است که در دوران جنگ با نبرد تن‌به‌تن، موشک‌باران و ترورها روبه‌رو شدیم، اما ایستادیم و ادامه دادیم. امروز هم باید همین مسیر ادامه یابد. مدیریت جهادی یعنی حکمرانی‌ای که بر پایه‌ی صلاحیت حرفه‌ای، دانش، کار علمی و عمل به آموزه‌های دینی بنا شده باشد. آموزه‌هایی که جهادی‌ها به آن‌ها باور داشتند، با آن‌ها کار کردند و با همان‌ها زندگی کردند.

با باور به این آموزه‌ها، شهید می‌شدند و با همان باور نیز راه شهدا را ادامه می‌دادند. نمونه روشن آن، راه‌اندازی اولین مرکز تحقیقات فضایی کشور بود که با حضور دو هزار و پانصد دانشمند شکل گرفت؛ اقدامی که دنیا را شگفت‌زده کرد. حتی دو مقام عالی‌رتبه ناسا با من ملاقات کردند و گفتند: «بیایید در این حوزه تحقیقات فضایی با هم همکاری کنیم.» آیا باور می‌کنید دشمن درجه‌یک به چنین پیشنهادی برسد؟

اما تنها راهی که آن‌ها یافتند، این بود که یک فرد سیاسی را تحریک کنند تا به بهانه‌ی «کوچک کردن دولت»، جهاد را ادغام کرده و در نهایت منحل سازد. این کار نتیجه‌ی کم‌عقلی، نادانی، نفهمی و جهالت بود؛ فریب بزرگی که خوردند. آیا می‌توان یک نهاد جوان، قدرتمند، آرمان‌خواه و انقلابی را ـ نهادی که هر مسئله‌ای را به دستش می‌سپردی و حل می‌کرد ـ منحل کرد؟

امروز هم همین‌گونه است. ما برای فعال‌سازی منابع طبیعی و اجرای آبخیزداری حرکت کرده‌ایم، اما چند نفر می‌گویند: «سازمان منابع طبیعی را منحل کنید، سازمان دامپزشکی را منحل کنید، امور اراضی را منحل کنید.» این تصمیم‌ها حتی بدتر از انحلال جهاد است. این چهار سازمان، نه‌تنها مستقیم به مردم خدمت می‌کنند، بلکه می‌توانند بستر اجرای مدیریت جامع حوزه آبخیزداری باشند. با چه منطقی باید آن‌ها را منحل کرد؟ آیا به دلیل کمبود پول است؟ اگر چنین است، ما می‌توانیم با مولدسازی دارایی‌ها و ظرفیت‌هایی که مدیریت جهادی معرفی می‌کند، تأمین مالی کنیم.

بنابراین، جهاد و مدیریت جهادی ابزار ساده‌ی حکمرانی نیستند که هر مدیری بخواهد از آن استفاده ابزاری کند. جهاد، فهم، عقل، و دانش حکمرانی است. اگر عقل و فهم و دانش حکمرانی کنار گذاشته شود، استفاده از مدیریت جهادی و کار جهادی و گروه جهادی هیچ مفهومی نخواهد داشت.

انتهای پیام/

منبع : تسنیم

آخرین خبر ها

پربیننده ترین ها

دوستان ما

گزارش تخلف

همه خبرهای سایت از منابع معتبر تهیه و منتشر می‌شود. در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.