چرا در فهم منطق سیاست خارجی ایران اشتباه می‌کنند؟

به گزارش گروه سیاسی ‌پایگاه خبری خبرآنی، علی کاکا دزفولی  جامعه‌شناس سیاسی و مسئول میز سیاست و جامعه مرکز مطالعات راهبردی ‌پایگاه خبری خبرآنی، در یادداشتی تحلیلی با اشاره به راهبرد سیاست خارجی ایران پس از جنگ تحمیلی 12 روزه نوشت: تحلیل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و فروکاستن آن به تصمیمات «صرفا» ساختار سیاسی، نوعی فروکاست استراتژیک و خطایی محاسباتی است که بسیاری از بازیگران بین‌المللی و حتی تحلیل‌گران داخلی به آن دچار می‌شوند.

این دیدگاه که سیاست خارجی را متغیری منفصل از بدنه‌ی اجتماعی و تاریخی ملت ایران می‌پندارد، از درک ریشه‌ها، منطق درونی و از همه مهم‌تر، تاب‌آوری و استمرار آن عاجز است. این نوشتار در پی آن است تا با رویکردی تئوریک و عقلانی، تبیین نماید که سیاست خارجی جمهوری اسلامی، نه یک برساخته‌ی دولتی، بلکه تبلور و عصاره‌ی مشخصه‌های هویتی، حافظه‌ی تاریخی و روح جمعی مردم ایران است که در ساختار جمهوری اسلامی، به یک دکترین سیاسی منسجم تبدیل شده است.

تجاوز آشکار آمریکا و رژیم صهیونی به ایران، بیش از آنکه صرفاً فصل جدید و خطرناکی در تاریخ مناقشات خاورمیانه باشد، به مثابه «میدان آزمونی» برای چارچوب‌های تحلیلی موجود در قبال سیاست خارجی جمهوری اسلامی عمل کرد. این زنجیره‌ی کنش و واکنش‌ها پرسش‌های بنیادینی را در برابر تحلیلگران و سیاست‌گذاران قرار داد که پاسخ به آن‌ها دیگر صرفاً یک مشق آکادمیک نیست، بلکه یک ضرورت استراتژیک است. تحلیل‌های متعارف که رفتار دولت‌ها را عمدتاً ذیل منطق مادی «هزینه-فایده» و «مصلحت آنی» صورت‌بندی می‌کنند، در تبیین واکنش ایران و ابعاد آن با چالش‌های جدی روبرو شدند. این چارچوب‌ها اغلب پاسخ ایران را در دسته‌ی رفتارهای «غیرمنطقی» یا «محاسبه‌نشده» طبقه‌بندی می‌کنند، اما این برچسب‌زنی، بیش از آنکه گویای منطق حاکم بر تهران باشد، از نارسایی خود این مدل‌های تحلیلی پرده برمی‌دارد.

نوشتار حاضر، بر این فرضیه استوار است که برای فهم عمیق بحران اخیر و استخراج الگوهای رفتاری ایران در عرصه سیاست خارجی، باید از تحلیل‌های سطح اول عبور کرد و به لایه‌ی عمیق‌تر، یعنی مولفه‌های هویتی حاکم بر ناخودآگاه جمعی و دستگاه تصمیم‌گیری راهبردی آن نفوذ کنیم. حقیقت آن است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، نه یک متغیر وابسته به فشارهای بیرونی، بلکه برآیند سه اصل ریشه‌دار در هویت ملی و دینی ایران است؛ 1) استقلال‌طلبی تاریخی، 2) عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی و3) حراست از عزت و کرامت ملی. رخداد اخیر این فرصت را فراهم آورد تا ببینیم چگونه این اصول انتزاعی، در یک وضعیت اضطراری به دکترین عملیاتی تبدیل شده و واکنش‌ها را شکل می‌دهند. بر این اساس، باید بتوان به پرسش‌های کلیدی ذیل اندیشید؛

  • چگونه هر یک از اصول هویتی نظیر عزت، استقلال و عدالت‌خواهی به طور مشخص در فرآیند تصمیم‌گیری ایران، از پاسخ نظامی فوری گرفته تا قبول یا تعلیق دیپلماسی، تجلی یافت؟
  • مرز میان پایبندی به این اصول هویتی و تن دادن به الزامات بقا و مصلحت در شرایط فشار حداکثری کجاست؟
  • درک این منطق هویتی چه پیامدهای راهبردی برای بازیگران بین‌المللی دارد که به دنبال تنظیم یک سیاست پایدار در برابر ایران هستند؟

سعی بر آن است که با کالبدشکافی رخداد اخیر، پاسخی برای این پرسش‌های حیاتی بیابیم و نشان دهیم که بدون فهم متغیر «هویت» هرگونه راهبرد در قبال ایران، بر پایه‌ای لرزان استوار خواهد بود.

چگونه هویت ایرانی، سیاست خارجی را تعریف می‌کند؟

در تئوری‌های روابط بین‌الملل، رویکردهای واقع‌گرا عمدتاً رفتار دولت‌ها را بر اساس توزیع قدرت و منافع مادی (امنیت و بقا) تحلیل می‌کنند. در این نگاه، هویت و فرهنگ، متغیرهایی فرعی و حاشیه‌ای هستند. اما رویکرد سازه‌انگاری به درستی بر این نکته پای می‌فشارد که «منافع» دولت‌ها در خلأ شکل نمی‌گیرد، بلکه توسط «هویت» آن‌ها تعریف و ساخته می‌شود. هویت یک ملت که مجموعه‌ای از هنجارها، باورهای مشترک، روایت‌های تاریخی و انگاره‌های فرهنگی است، تعیین می‌کند که آن ملت چه چیزی را «فرصت» چه چیزی را «تهدید» چه چیزی را «عزت» و چه چیزی را «ذلت» تلقی کند. در مورد ایران، این چارچوب تئوریک اهمیتی مضاعف می‌یابد. هویت ایرانی، یک هویت چندلایه و عمیقاً تاریخی است که از سه منبع اصلی فرهنگ تاریخی باستان (عدالت‌گستری، استقلال و مرکزیت تمدنی)، فرهنگ اسلامی شیعی (چون مبارزه با ظلم، عدالت‌خواهی، شهادت و انتظار) و تجربیات تاریخ معاصر (مبارزه با استعمار و استبداد) است. تغذیه می‌کند.

سیاست خارجی جمهوری اسلامی در واقع نقطه‌ی تلاقی و سنتز این سه لایه است. جمهوری اسلامی ضرورتا این هویت را طراحی یا «ابداع» نکرده، بلکه آن را «کشف» و در قالب یک ساختار سیاسی مدون «نهادینه» کرده است. بنابراین، برای درک سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، باید از پرسش «حکومت چه می‌خواهد؟» به این پرسش عمیق‌تر رسید؛ «ملت ایران بر اساس هویت تاریخی خود، چه جایگاهی را در جهان برای خود قائل است؟» برای اثبات مدعای پرسش عنوان این بخش، باید مولفه‌های کلیدی هویت ایرانی را شکافت و تجلی آن را در اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ردیابی کرد.

«نه شرقی، نه غربی» ترجمان سیاسی یک خواست تاریخی است

روح ایرانی با مفهوم «استقلال» پیوندی وجودی دارد. از مقاومت‌های اساطیری شاهنامه در برابر توران تا مقابله با امپراتوری‌های یونان و روم و تا مبارزات معاصر علیه نفوذ روسیه تزاری و بریتانیا، خطی ممتد از تلاش برای حفظ هویت مستقل و عدم انقیاد در برابر قدرت‌های بیگانه قابل مشاهده است. نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه و به ویژه نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق، همگی قله‌های این تاریخ استقلال‌خواهی بودند. شکست نهضت نفت در کودتای 28 مرداد 1332 این درس بزرگ را در حافظه‌ی تاریخی ملت ایران حک کرد که اعتماد به قدرت‌های بزرگ و تلاش برای موازنه میان آن‌ها، سرابی بیش نیست و تنها راه حفظ منافع ملی، اتکا به توان داخلی است.

اصل بنیادین «نه شرقی، نه غربی» که توسط امام خمینی (ره) مطرح شد، یک شعار انقلابی نبود؛ بلکه فرموله‌کردن سیاسیِ یک خواسته‌ی تاریخی چندصدساله بود. این اصل، که امروز در قالب «مقابله با نظام سلطه» و «مخالفت با هژمونی آمریکا» خود را نشان می‌دهد، ترجمان دقیق همان روحیه‌ی استقلال‌طلبی است. اصرار بر برنامه‌ی صلح‌آمیز هسته‌ای نیز، ورای ابعاد فنی و امنیتی، از همین منظر قابل تحلیل است. دستیابی به این فناوری، نمادی از خودباوری ملی و شکستن انحصار علمی و تکنولوژیک غرب است؛ یک بیانیه‌ی عملی در اثبات استقلال.

ژئوپلیتیک معاصر پژواکی از میدان نبرد کربلاست

هویت شیعی، با فرهنگ ایرانیان و روایت مظلومیت و در عین حال، قیام علیه ظلم گره خورده است. پارادایم کربلا و منطق «هیهات منا الذله» امام حسین (ع)، یک کد فرهنگی-دینی است که مبارزه با حاکم جائر و حمایت از مظلوم را به یک تکلیف شرعی و یک فضیلت انسانی تبدیل می‌کند. این رویکرد، مرزهای جغرافیایی را در می‌نوردد و یک افق دید فراملی به مفهوم «امت» و «مستضعفین» می‌بخشد.

اصل حمایت از جنبش‌های رهایی‌بخش و دفاع از مسلمانان و مظلومان جهان (اصل 154 قانون اساسی)، ترجمان مستقیم این کد هویتی است. حضور منطقه‌ای ایران و حمایت از «محور مقاومت» در برابر توسعه‌طلبی رژیم صهیونیستی و مداخلات آمریکا، از منظر بسیاری در غرب به عنوان «مداخله‌جویی» یا «صدور انقلاب» تفسیر می‌شود. اما در منطق درونی جمهوری اسلامی، این سیاست، امتداد طبیعی و عقلانیِ همان رسالت تاریخی-دینیِ دفاع از مظلوم و مقابله با ظلم است. درست است که این سیاست، یک «عمق استراتژیک» برای امنیت ملی ایران فراهم می‌کند، اما ریشه‌های آن بیش از آنکه صرفاً استراتژیک باشند، هویتی هستند. بدون درک فرهنگ عاشورا نمی‌توان منطق حمایت از حزب‌الله لبنان یا ایستادگی در کنار مردم فلسطین را به درستی تحلیل کرد.

منطق عزت در دیپلماسی ایران «فراتر از هزینه-فایده» است

ملت ایران به واسطه‌ی پیشینه‌ی تمدنی خود، همواره نگاهی از موضع «عزت» به خود و جهان داشته است. تحقیر شدن توسط قدرت‌های خارجی در دوران قاجار و پهلوی، زخمی عمیق بر پیکره‌ی این غرور ملی بود. انقلاب اسلامی در سال 1357 در یکی از کارکردهای اصلی خود، این عزت لگدمال‌شده را احیا کرد.

دکترین «عزت، حکمت، مصلحت»که از سوی رهبر انقلاب به عنوان چارچوب سیاست خارجی تبیین شده، عمیق‌تر و فراتر از یک فرمان بالادستی، بازتابی از همین مولفه‌هاست. «عزت» به معنای نپذیرفتن تحمیل و تحقیر، «حکمت» به معنای کنشگری هوشمندانه و عقلانی و «مصلحت» به معنای در نظر گرفتن منافع ملی است. مذاکرات هسته‌ای یک نمونه‌ی پیچیده از این چارچوب است. ورود به مذاکره با قدرت‌های جهانی از موضع برابر، عین «حکمت» و «عزت» است و تلاش برای لغو تحریم‌ها، عین «مصلحت». اما زمانی که طرف مقابل با خروج از توافق، اصل «عزت» را با تلاش برای تحمیل مجدد خدشه‌دار کرد، مقاومت و عدم پذیرش مذاکره تحت فشار، یک انتخاب عقلانی مبتنی بر همان منطق هویتی بود. این رفتار برای تحلیل‌گری که فقط به هزینه‌-فایده مادی می‌نگرد، «غیرمنطقی» به نظر می‌رسد، اما برای کسی که متغیر «عزت» را در معادله وارد می‌کند، کاملاً قابل فهم است.

چرا سیاست خارجی ایران در برابر فشار «تاب‌آور» است؟

سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران یک روبنای سیاسی نیست که با تغییر دولت‌ها یا فشارهای خارجی به سادگی دگرگون شود؛ این سیاست یک «پدیده برآمده از عمق» است که از لایه‌های تودرتوی هویت ملی نشأت می‌گیرد و به دلیل همین پیوند عمیق، از یک «مشروعیت درونی» و یک «تاب‌آوری استراتژیک» برخوردار است.

فشارهای اقتصادی، تحریم‌ها و تهدیدهای نظامی، اگرچه هزینه‌های سنگینی را تحمیل می‌کنند، اما در نهایت قادر به تغییر این جهت‌گیری کلان نیستند، زیرا این فشارها دقیقاً همان روایت‌های تاریخی «مقابله با سلطه‌ی بیگانه» را بازتولید و تقویت می‌کنند. هر تحریم جدید در ناخودآگاه جمعی ملت ایران، یادآور تلاش‌های استعمار برای به زانو درآوردن آن است و به همین خاطر است که مقاومت در برابر آن، به یک کنش حیثیتی و هویتی تبدیل می‌شود.

هرگونه تلاش برای تعامل یا تقابل با ایران بدون درک این منطق درونی، محکوم به شکست است. راهِ تغییر پایدار در رفتار خارجی ایران، نه از طریق فشار برای تسلیم بلکه از مسیر «احترام به هویت» و «پذیرش جایگاه مستقل» آن می‌گذرد. سیاست خارجی جمهوری اسلامی آینه‌ی تمام‌نمای ملتی است که در درازنای تاریخ، آموخته است که هزینه «استقلال» هر قدر هم که گزاف باشد، به مراتب کمتر از هزینه «وابستگی» و «تحقیر» است. این یک انتخاب سیاسی صرف نیست؛ یک حقیقت وجودی است.

انتهای پیام/

منبع : تسنیم

آخرین خبر ها

پربیننده ترین ها

دوستان ما

گزارش تخلف

همه خبرهای سایت از منابع معتبر تهیه و منتشر می‌شود. در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.