یادداشت اقتصادی- محمدباقر شیرمهنجی، سیاستپژوه اقتصادی؛
دونالد ترامپ، چهل و پنجمین رئیسجمهور آمریکا، شخصیتی است که تصمیمات اقتصادیاش عمیقاً ریشه در ویژگیهای روانشناختی خاص وی دارد. برای درک رفتار او در قبال جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل و اعلام آتشبس پس از آن، ضروری است تا ابتدا الگوهای تصمیمگیری اقتصادی وی را تحلیل کنیم. این یادداشت بر اساس شواهد روانشناختی و رفتاری موجود، چارچوب جامعی از شخصیت ترامپ ارائه میدهد که نشان میدهد چگونه ذهنیت تجاری، نیاز مبرم به توجه و وجود گرایش به تصمیمگیری تکانشی در او، رویکرد وی را در بحران خاورمیانه شکل میدهد.
- پایههای روانشناختی شخصیت اقتصادی ترامپ
- نارسیسیسم و تمایل به کنترل
مطالعات روانشناختی متعدد از جمله مطالعه رایت و تاملینسون (2018)، ترامپ را به عنوان شخصیتی با سطح بالای نارسیسیسم و نیاز مبرم به کنترل محیط توصیف کردهاند. این ویژگیها مستقیماً بر تصمیمات اقتصادی وی تأثیر میگذارد. یک تحلیل جامع از 75 متخصص سیاست آمریکا نشان داد که ترامپ در ویژگیهای «توافقپذیری»، «وظیفهشناسی» و «ثبات عاطفی» نمرات پایین، اما در «برونگرایی» نمره بسیار بالایی دارد. این الگو توضیح میدهد که چرا او در تصمیمات اقتصادی بیشتر به دنبال نتایج فوری و قابل مشاهده است تا راهحلهای بلندمدت و پیچیده.
- ذهنیت تجاری در سیاست
ترامپ پیش از ورود به سیاست، سالها در حوزه املاک، شرط بندی و تفریحات فعالیت کرده بود. این تجربه منجر به شکلگیری رویکردی شده که در آن، او سیاست را مانند معاملات تجاری میبیند. همانطور که در کتاب «هنر معامله» نوشته است: «من بزرگ فکر کردن را دوست دارم. اگر قرار است فکر کنی، بهتر است بزرگ فکر کنی«. این نگرش باعث میشود که او برای سیاستهای اقتصادی راهحلهای جسورانه و گسترده انتخاب کند، حتی اگر پیامدهای آنها کاملاً روشن نباشد.
- تمایل به تصمیمگیری تکانشی (Impulsive decision-making)
تحقیقات نشان میدهد که ترامپ تمایل قوی به تصمیمگیری بر اساس احساسات فوری و برداشتهای اولیه دارد. این رویکرد منجر به تصمیماتی میشود که بیشتر مبتنی بر غریزه تا تحلیل دقیق است. در حوزه اقتصاد، این ویژگی باعث شده تا او سیاستهایی مانند تعرفههای گسترده را اتخاذ کند که نتایج فوری و قابل مشاهده دارند، حتی اگر پیامدهای بلندمدت آنها منفی باشد.
- الگوهای رفتاری اقتصادی ترامپ
- استفاده از تعرفهها به عنوان ابزار جلب توجه
یکی از ویژگیهای بارز سیاستهای اقتصادی ترامپ، تمرکز بر تعرفهها است. تحلیلگران روانشناختی معتقدند که انتخاب تعرفهها نه تنها بر اساس منطق اقتصادی، بلکه بر اساس نیاز روانشناختی او به جلب توجه انجام میشود. تعرفهها تنها ابزار سیاست اقتصادی هستند که میتوانند بلافاصله اعمال شوند و واکنش فوری ایجاد کنند. همانطور که یک تحلیلگر روانشناختی اشاره کرده: «تعرفهها مانند برنامههای تلویزیونی واقعیت سیاست اقتصادی هستند - بلافاصله تیتر خبری میشوند«.
- رویکرد لنگرگذاری در مذاکرات
ترامپ از تکنیک روانشناختی «لنگرگذاری«(Anchoring) در مذاکرات اقتصادی استفاده میکند. این تکنیک شامل شروع مذاکره با موضع افراطی است تا هر پیشنهاد بعدی معقولتر به نظر برسد. مثالی واضح از این رویکرد، تعطیلی دولت در سال 2018 بود که در آن ترامپ ابتدا 5.7 میلیارد دلار برای دیوار مرزی درخواست کرد، سپس مبالغ کمتر را پذیرفت. این الگو نشان میدهد که او مذاکرات را نه به عنوان فرآیند همکاری، بلکه به عنوان رقابت مجموع صفر میبیند.
- اولویت دادن به نتایج کوتاهمدت
تحلیل سیاستهای اقتصادی ترامپ نشان میدهد که او نتایج فوری را بر منافع بلندمدت ترجیح میدهد. این رویکرد که در علوم رفتاری «تنزیل زمانی شدید» نامیده میشود، باعث میشود تا او حاضر باشد برای دستیابی به اهداف فوری، ریسکهای بزرگی را بپذیرد. کاهش درآمدهای مالیاتی 430 میلیارد دلاری در پی کاهش مالیاتها نمونهای از این رویکرد است که در آن منافع سیاسی فوری بر پایداری مالی بلندمدت ارجحیت یافت.
- تلفیق منافع تجاری شخصی با سیاست
مطالعات نشان میدهند که ترامپ به طور منحصربهفردی منافع تجاری شخصی خود را با مقام ریاستجمهوری تلفیق کرده است. او یک سوم از روزهای ریاستجمهوری خود را در اموال شخصیاش سپری کرده و میلیونها دلار از پول مالیاتدهندگان آمریکایی را به کسبوکارهای خود هدایت کرده است .این رفتار نشان میدهد که مرز میان تصمیمات اقتصادی عمومی و منافع شخصی در نزد او مبهم است، که میتواند تصمیمگیری او را در بحرانهای بینالمللی نیز تحت تأثیر قرار دهد.
- تحلیل رویکرد ترامپ در جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل
- نقش ذهنیت تجاری در مدیریت بحران
رفتار ترامپ در جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل، بازتاب واضحی از الگوهای رفتاری اقتصادی اوست. همانطور که در گذشته در مذاکرات تجاری از «مهلت دو هفتهای» استفاده کرده بود، در این بحران نیز ابتدا اعلام کرد که ظرف دو هفته تصمیم خواهد گرفت که آیا آمریکا وارد درگیری شود یا نه. اما در واقعیت، عملیات نظامی «چکش نیمهشب» از قبل برنامهریزی شده بود و این اعلان عمومی صرفاً برای «منحرف کردن ایرانیان از مسیر» بود.
- استفاده از فشار روانشناختی
ترامپ در طول این بحران از تکنیکهای روانشناختی مشابه آنچه در مذاکرات تجاری استفاده میکرد، بهره برد. اعلام آتشبس در حالی که هر دو طرف همچنان در حال حمله بودند، نمونهای از تلاش او برای تحمیل واقعیت جدید بود. همانطور که در حیاط کاخ سفید فریاد زد: «آنها اصلاً نمیدانند چه کار میکنند!»، این واکنش عاطفی نشان میدهد که او انتظار داشت طرفین مانند شرکای تجاری، بلافاصله به اعلام او پاسخ دهند.
- تضاد میان ادعاها و واقعیت
یکی از ویژگیهای بارز رفتار ترامپ در این بحران، تضاد میان ادعاهای وی درباره «انهدام کامل» تأسیسات هستهای ایران و ارزیابیهای اطلاعاتی بود. در حالی که او مدعی شد تأسیسات «کاملاً محو شدهاند»، گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی تنها از «آسیب قابل توجه» سخن گفتند. این الگو مشابه رفتار او در ادعاهای تجاری است که در آن مبالغه برای تقویت موضع مذاکرهای استفاده میشود.
- بازی با زمان و فشار
تحلیل زمانبندی اقدامات ترامپ نشان میدهد که او از همان الگویی که در معاملات املاک استفاده میکرد، بهره برد. ایجاد حس فوریت، اعمال فشار حداکثری، سپس ارائه «راهحل» به عنوان فرصت طلایی. اعلام آتشبس تنها چند ساعت پس از حملات آمریکا، در حالی که ایران هنوز پاسخ نداده بود، نمونهای از این تاکتیک است.
- تحلیل آتشبس و پیامدهای آن
- ناتوانی در درک پیچیدگیهای ژئوپلیتیک
رفتار ترامپ پس از اعلام آتشبس، نشاندهنده یکی از مهمترین نقاط ضعف او است و آن ضعف ناتوانی در درک تفاوت میان مذاکرات تجاری و مناسبات بینالمللی است. در حالی که در معاملات املاک، طرفین معمولاً منافع مشترک دارند و به دنبال توافق هستند، در تنشهای ژئوپلیتیک، طرفین ممکن است اهداف کاملاً متضادی داشته باشند. اصرار او بر اینکه «هر دو کشور میخواستند جنگ را متوقف کنند« در حالی که شواهد خلاف آن را نشان میداد، بازتاب همین نوع تفکر سادهانگارانه است.
- مسئله اعتبار بینالمللی
نظرسنجیها نشان میدهند که اعتماد بینالمللی به ترامپ در مسائل جهانی با میانگین 29 درصد در 32 کشور بسیار پایین است. این کمبود اعتبار، توانایی او را برای ایفای نقش میانجی معتبر در بحرانهای بینالمللی محدود میکند. اعلام آتشبس بدون هماهنگی کامل با طرفین، این مشکل را تشدید کرد و نشان داد که رویکرد تجاری او در عرصه دیپلماسی کارآمد نیست.
- تأثیر بر روابط با متحدان
تنشهای ایجادشده میان ترامپ و نتانیاهو پس از این بحران نشان میدهد که سبک رهبری او حتی روابط با نزدیکترین متحدان را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. انتقاد تند او از اسرائیل پس از آتشبس، که در آن از کلمات رکیک استفاده کرد، نمونهای از ناتوانی او در کنترل واکنشهای عاطفی در مواقع بحرانی است.
- الگوهای عمیقتر شخصیتی
- نیاز مبرم به توجه و تأیید
تحلیلهای روانشناختی نشان میدهند که رفتار ترامپ عمیقاً توسط نیاز به توجه و تأیید شکل میگیرد. این نیاز در بحران ایران-اسرائیل به وضوح مشهود بود. اعلام فوری «پیروزی» و ستایش خود به عنوان «میانجی صلح» پیش از اینکه نتایج واقعی مشخص شود، نمونهای از این الگو است. او نمیتواند منتظر بماند تا اثربخشی اقداماتش محک بخورد، بلکه بلافاصله به دنبال تأیید عمومی است.
- کمبود تحمل عدمقطعیت
یکی از ویژگیهای مشترک میان سیاستهای اقتصادی و خارجی ترامپ، عدم تحمل موقعیتهای مبهم و نامشخص است. این ویژگی باعث میشود که او ترجیح دهد اقدام سریع انجام دهد حتی اگر اطلاعات ناقص باشد، تا اینکه صبر کند و تحلیل جامعتری انجام دهد. حمله به تأسیسات هستهای ایران بدون انتظار برای نتیجه مذاکرات، نمونهای از این رویکرد است.
- شخصیسازی تنشهای سیاسی
ترامپ تمایل دارد تنشهای پیچیده ژئوپلیتیک را به مناقشات شخصی تبدیل کند. در بحران ایران-اسرائیل، او بارها از رهبران طرفین به عنوان کسانی که «نمیدانند چه کار میکنند» یاد کرد و مسئله را به ناتوانی شخصی آنها نسبت داد تا اینکه آن را در چارچوب پیچیدگیهای ساختاری منطقهای بداند. این نوع تفکر مانع درک صحیح از ریشههای عمیق مسائل میشود.
- تفاوت با دیگر رهبران جهان
مطالعه مبصری و نصرت خوارزمی (2025)، نشان میدهد که ترامپ در شاخصهای کلیدی رهبری مانند «کنترل بر رویدادها» و «نیاز به قدرت» نسبت به 87 رهبر دیگر در جهان نمرات پایینتری دارد. این ویژگی باعث میشود که او بیشتر به دنبال چالشی کردن محدودیتهای محیطی باشد تا اینکه از طریق سیستمهای موجود کار کند. در بحران ایران-اسرائیل، این رویکرد به وضوح مشهود بود که او بیشتر سعی کرد واقعیتهای موجود را تغییر دهد تا اینکه با آنها کار کند.
- تکرار الگوی شکست در مقیاس بینالمللی
تحلیل ترکیبی شکستهای تجاری ترامپ و رفتارش در بحران ایران-اسرائیل، الگوی ثابتی را نشان میدهد: شرطبندی بزرگ، اغراق در ادعاها، عدم پایبندی به تعهدات و سپس رها کردن مسئولیت روی دیگران. در کازینوهای آتلانتیک سیتی، «بار شکستهایش بر دوش سرمایهگذاران و سایر کسانی افتاد که روی مهارتهای تجاری او شرط بسته بودند».
- ترامپ، تاجر و کارآفرین جعلی
تحلیل جامع شخصیت ترامپ، تاریخ تجاری او، و رفتارش در جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل، تصویر واضحی از رهبری ارائه میدهد که جهان را یک میز شرطبندی عظیم میبیند. او نه یک کارآفرین موفق، بلکه قماربازی است که «اگر ترامپ وراثت چندین میلیون دلاری خود را صرفاً در یک صندوق سرمایهگذاری میکرد و دست نمیزد، الان بسیار ثروتمندتر از آنچه هست، میبود». شکستهای متوالی تجاری او - از کازینوهای ورشکسته گرفته تا شرکت هواپیمایی شکستخورده و ... - همگی نشان میدهند که او «توانسته از هر شکست تجاری با رها کردن دیگران در مخمصه جان سالم به در ببرد!». این دقیقاً همان الگویی است که در بحران ایران-اسرائیل تکرار کرد: شرطبندی بزرگ، ادعاهای اغراقآمیز و سپس این انتظار که دیگران هزینه را بپردازند.
ذهنیت شرطبندی ترامپ - که در آن هر تصمیم سیاسی مانند دست پوکر تلقی میشود - او را به رهبری غیرقابل پیشبینی و خطرناک تبدیل کرده است. کل ایده اینکه ترامپ در تجارت خوب است، توهمی بود که برای یک برنامه تلویزیونی ساخته شده بود. حالا همین شخصیت در حال تصمیمگیری درباره سرنوشت جهان است و تاریخ نشان میدهد که وقتی ترامپ شرط میبندد، معمولاً دیگران هزینه شکست را میپردازند. ویژگیهای کلیدی شخصیت او - نیاز مبرم به توجه، تمایل به تصمیمگیری تکانشی، اولویت دادن به نتایج فوری و ناتوانی در تحمل عدمقطعیت - همگی در نحوه مدیریت این بحران به وضوح مشهود بودند. اعلام «آتشبس» بدون هماهنگی کامل، ادعاهای مبالغهآمیز درباره نابودی تأسیسات هستهای ایران و واکنش عاطفی به عدم پایبندی فوری طرفین، همگی بازتاب این الگوهای رفتاری هستند.
این تحلیل نشان میدهد که درک شخصیت ترامپ کلید فهم تصمیمات او در عرصه بینالمللی است. او نه یک استراتژیست بلندمدت بلکه یک تاکتیسین کوتاهمدت است که موفقیت را بر اساس توجه رسانهای و واکنشهای فوری و نه بر اساس پیامدهای پایدار میسنجد.
انتهای پیام/