عطر صدر ـ 27| روایت سید محمدحسین فضل‌الله، از شهید صدر - 2

به گزارش خبرنگار اقتصادی پایگاه خبری خبرآنی؛ در شماره پیشین این پرونده، با مرحوم علامه سید محمدحسین فضل‌الله، و کیفیت آشنایی او با خانواده صدر آشنا شدیم، و نکاتی را که در گفت‌وگویی متذکر شده بود، مرور کردیم {اینجا}. این شماره از پرونده به ترجمه گفت‌وگوی مفصلی از او اختصاص دارد، که در 15 شوال 1405 هجری قمری، مطابق با 30 ژوئیه 1985 میلادی در بیروت انجام شده، و ابعاد مهم دیگری از زندگی شهید صدر را روشن می‌کند. تقریباً می‌توان گفت این متن مفصل‌ترین اظهارنظر مرحوم آیت‌الله فضل‌الله درباره شهید صدر بوده که تاکنون به فارسی ترجمه نشده است.

بیشتر بخوانید

بسم الله الرحمن الرحیم. سپاس و ستایش مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است، و درود و سلام بر محمد و خاندان پاک و پاکیزه‌اش.

س: جنابعالی چطور با شهید سید محمد باقر صدر آشنا شدید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. آغاز آشنایی من با شهید سید صدر به سال 1378 یا 1367 هجری قمری برمی‌گردد، زمانی که ما در حوزه علمیه نجف اشرف زندگی می‌کردیم. آن زمان، زمان مرجعیت مرحوم شیخ محمدرضا آل یاسین، دایی سید شهید، بود. ما در آن زمان با برخی از شاگردان شیخ آل یاسین، از جمله شیخ عباس الرمیثی و مرحوم شیخ محمد علی الخمیسی، ارتباط داشتیم. در آن زمان، نام سید محمدباقر صدر به عنوان طلبه‌ای مطرح بود که از هوش سرشاری در تحصیل برخوردار بود و بین طلاب حوزه علمیه دایی مرحومش شیخ آل یاسین قرار داشت. از این طریق، شرایط خاصی پیش آمد که یک رابطه اولیه با مرحوم سید اسماعیل صدر و با سیدمحمدباقر صدر در این زمینه شکل گرفت. این رابطه بطور طبیعی و عادی شروع شد زیرا هیچ مشکلی وجود نداشت که علاقه‌ی خارق‌العاده‌ای را برانگیزد. پس از آن، در درس سید خویی، حفظه الله، (رحمت الله علیه) در بحث اصول و بحث مکاسب شرکت کردم. در آن زمان، سید شهید در جلسه تحقیق سید در مکاسب حضور داشت. از این طریق، رابطه بین ما از طریق درس قوی‌تر شد و سپس در رفت و آمدها تشدید شد، به طوری که من آن را به خانه آنها می‌بردم و آنها در خانه کنار خانه شیخ زندگی می‌کردند.

س: مرتضی؟

بله، شیخ مرتضی آل یاسین. البته در آن زمان نوعی وسواس نسبت به یک فضای اسلامی وجود داشت. کسانی که در عراق در چارچوب حزب‌التحریر زندگی می‌کردند، در این فضا تحریک شدند. در آن زمان، بحث عقاید تقی الدین النبهانی و صحت یا بطلان آنها مطرح بود. ما در آن محیط زندگی می‌کردیم.

فضا؟

در آن فضا، و در آن زمان، انگیزه‌ای برای تفکر اسلامی و ایجاد یک دولت اسلامی در حوزه شیعه به گونه‌ای که با مفاهیم و حقوق اسلامی که تفکر اسلامی شیعی اتخاذ کرده بود، سازگار باشد، وجود داشت. در آن زمان، جلساتی در خانه سید یا برخی از خانه‌ها برگزار می‌شد و او به دنبال منابعی بود که در مورد سازماندهی سیاسی در این زمینه صحبت می‌کردند تا برای این فضا آماده شود. شاید سال‌ها گذشت بدون اینکه وضعیت فوق‌العاده‌ای در آنجا رخ دهد؛ اما قبل از سال 1380 هجری شمسی، حدود سال 1378 هجری شمسی، نوعی تصمیم برای داشتن یک حرکت اسلامی وجود داشت.

س: آقا، ببخشید، ما هنوز دچار سؤال هستیم. ما یک سؤال دیگر در همین زمینه داریم، مثلاً آیا شما آقای صدر را از دور می‌شناختید یا نه؟ از شخصیتش چه می‌دانستید؟

ما شخصیت آن مرد، آن دانشجو، آن محقق، آن نابغه‌ای که ذهنی تیزبین و باهوش داشت، چنان که در مجالسی که شرکت می‌کرد، با مطالعه سرگرم می‌شد، را می‌شناختیم. ما قبلاً متوجه می‌شدیم که در مورد سید خویی، که خداوند او را حفظ کند (رحمت الله علیه)، اگر سید صدر در تحقیق با او اشکالی وارد می‌کرد، سید خویی آن اشکال سید صدر را برای طلاب بازگو می‌کرد و پاسخ می‌داد. سید صدر اغلب نزد سید خویی می‌آمد.

س: برای خارجی‌ها؟

نه، ایشان در شورا وقتی شب‌ها در درس شرکت می‌کرد، پیش ایشان می‌آمد و صحبت می‌کرد و قبل از شروع درس، با ایشان اشکال می‌کرد. سید خویی با رویی گشاده با او سخن می‌گفت، گویی کسی است که احساس می‌کند آنچه سید صدر می‌گوید، نمایانگر یک نیروی علمی است که او باید به آن پاسخ دهد. ما احساس می‌کردیم که با سید صدر، حال و هوای بسیار صمیمانه‌ای دارد و در آن زمان سید صدر در پی آن بود که به سید خویی ثابت کند که در میان طلاب عرب، افراد فاضلی وجود دارند. شاید این یک چیز شخصی بود، اما من خوشم آمد که او آن را بخشی از تاریخ می‌داند. البته، وقتی در درس اصول فقه سید خویی شرکت می‌کردم، رابطه‌ی صمیمانه‌ای در این زمینه وجود داشت. در آن زمان، سید صدر از من خواست که گزارشی بنویسم و ​​با آن نزد سید خویی رفت تا به او بگوید که مثلاً ممکن است در میان طلاب عرب افرادی باشند که بتوانند خوب بنویسند. واقعاً هیچ چیز غیرعادی‌ای وجود نداشت، جز همان فضای صمیمی همیشگی که مختص طلاب است.

س: سید صدر چند سال در درس سید خویی شرکت کرد ؟ می‌شودمدت زمانش را مشخص کنید؟

راستش را بخواهید، نمی‌توانم دوره زمانی خاصی را مشخص کنم، چون از ابتدا آنجا نبودم.

س: شما شرکت کردید و ایشان قبل از شما شرکت کردند؟

بله، قبل از من، او داشت برای شروعش آماده می‌شد، اما من نمی‌دانستم؛ اما این را می‌دانم که شاید در سال 73-74 هجری قمری تمام شده باشد.

س: پایان حضور آقا 74 ق؟

شاید 75، دقیقاً نمی‌دانم چقدر.

س: جناب، شما همین الآن به ماجرای شیخ عباس الرمیثی با سید صدر اشاره کردید. ما هیچ شناختی از او نداریم. شما در فضای نجف زندگی کردید، چیز بیشتری هم هست که درباره ایشان بفرمایید؟

شیخ عباس الرمیثی شخصیتی علمی بود که در فقه ذوق و سلیقه خوبی داشت. او از جمله طلاب عرب بود که در سنین بالا، در سن 30 یا بیشتر از 30 سال، به دنبال علم و دانش رفت. او باهوش و دارای ذوق سلیم بود.

س: آیا لازم است دانش را زود یا دیر جستجو کرد؟

یعنی او سی سال یا بیشتر داشت، اما به لطف ذوق فقهی‌اش توانست در میان تمام شاگردان شیخ آل یاسین برجسته شود و به منبع اعتماد حوزه علمیه نجف اشرف تبدیل شود و رابطه بسیار صمیمانه‌ای با سید صدر داشت، به او اعتماد داشت تا جایی که به او توجه زیادی می‌کرد. شاید می‌خواست، وقتی مشغول حاشیه‌ای بر العروه یا چیزی شبیه به آن بود، شاید او ــ منظور سید صدر است ــ در جلسه او شرکت می‌کرد، نه در جلسه یک استاد، شاید اینطور.

س: آیا از او کمک می‌گرفت؟

نمی‌دانم. در این حد چه می‌توانم بگویم؟

س: حضرت عالی، در عرصه عراق در دهه 1960 شاهد فعالیت و جنبش سیاسی گسترده و همچنین بیداری و جنبش‌های اسلامی فراگیر در سطوح مختلف بودید. بر اساس تجربه شما از آن دوران، نقش سید محمد باقر صدر در آن زمان چه بود؟

نقش سید محمد باقر صدر در آن زمان، نقش اولین کسی بود که در مورد جنبش اسلامی عراق در سطح جامعه شیعه فکر کرد، البته با توجه به اینکه جامعه شیعه بطور اساسی حاوی یک جنبش اسلامی نبود، و او اولین کسی بود که فکر کرد و ما در آن زمان با او و گروهی از برادران در این زمینه فکر می‌کردیم و او کسی بود که مبانی سازمان اسلامی و مبانی شریعت اسلامی را نوشت و آن را توضیح داد و در این زمینه مسئولیت داشت. این موضوع صرفاً یک مورد سازمانی در این زمینه نبود، او نماینده یک رهبری پیشرفته یا یک رهبری درجه یک در این زمینه بود.

به نظر من ایشان در این زمینه خیلی کار کردند، حتی در بیانیه‌ها و حتی در سطح بخشنامه‌ها و دستورالعمل‌ها، و حتی اگر کودتای عبدالکریم قاسم و ظهور جماعت العلماء بصورت انقلابی در پی‌آمد جنبش اسلامی یا در فضای جنبش نوظهور اسلامی حرکت کرد، ایشان بودند که بیانیه‌های جماعت العلماء ــ نشریات جماعت العلماء ــ را می نوشتند. طبق اطلاعات من، ایشان بودند که اینها را می‌نوشتند. او از روابط ریاست دایی مرحومش، آیت‌الله شیخ مرتضی آل یاسین، برای نفوذ در داخل کشور بهره می‌برد، به طوری که برخی از جماعت علما، شاید در نتیجه حساسیت‌های موجود در حوزه علمیه یا جاهای دیگر، از این امر ناراحت بودند؛ زیرا این فضای انقلابی، حالت جدیدی را در زندگی آنها ایجاد کرد، حالتی نزدیک‌تر به حالت آرامش نسبت به آن. مثلاً آنها در این زمینه اذیت می‌شدند و برخی از آنها از تعریف و تمجید از نام سید محمد باقر صدر وقتی که در مورد فلسفه ما صحبت می‌کرد، اذیت می‌شدند، بخصوص پس از اینکه مثلاً چراغ‌ها روشن شد و نقد اکرم زعیتر بر کتاب فلسفه ما در شماره اول یا دوم منتشر شد، زیرا برخی از اعضای گروه علمای بزرگ نجف معتقد بودند که تجربه زیادی در فلسفه دارند و فکر می‌کردند چنین چیزی ممکن است به جایگاه آنها آسیب برساند.

نکته مهم این است که او توانست چهره رسانه‌ای تأثیرگذار گروه طلاب نجف اشرف باشد و البته وقتی ایده «الاضواء» مطرح شد، گروهی از طلاب تلاش می‌کردند آن را به یک مجله سنتی تبدیل کنند؛ اما سید صدر، که خداوند از او خشنود باد، با برادرانش در جنبش اسلامی و با روابطش، توانست آن را به چهره‌ی جنبش اسلامی تبدیل کند. او طبعاً نامه ما را می نوشت و من «کلمتنا» را در این زمینه می‌نوشتم. البته چندین شماره بصورت مرحله‌ای تصویب شد. وقتی شاه با اسرائیل روابط برقرار کرد، توجه‌ها به سمت این موضوع جلب شد. به نظر می‌رسد شاه در آن زمان روابط زیادی در حوزه علمیه داشت و غوغایی در آن زمان به پا شده بود که در نتیجه عدم آگاهی سیاسی در این زمینه، گروه زیادی از طلاب دانش از کانون توجه جدا شدند. بسیاری از علما بر سید محمد باقر صدر فشار می‌آوردند که از کانون توجهات دور شود. من به‌ویژه آقای محمد الروحانی را به یاد دارم که نفوذ بسیار زیادی داشت. فشار فوق‌العاده‌ای وجود داشت، تا جایی که با او در مورد این احتمال صحبت می‌کردند که این کار بسیار محتمل است، و تو آینده‌ای داری، و این را داری، و این چیز را داری. به نظر می‌رسد که بعد از شماره پنجم، ایشان تصمیم گرفتند که از کانون توجه خارج شوند و شاید علاوه بر این جنبه، تصمیمی هم داشتند که مسئولیت در جنبش اسلامی را رها کنند و ما به سراغ ایشان رفتیم ــ یادم هست در آن زمان، با توجه به اینکه ما بر کانون توجه نظارت داشتیم ــ به کاظمین، و ایشان در آن دوره به کاظمین رفته بودند، و ما تلاش‌های بسیار خارق‌العاده‌ای را با ایشان امتحان کردیم؛ اما به نظر می‌رسد که او تحت فشار فوق‌العاده‌ای زندگی می‌کرد، نه از جانب این آقا، بلکه بیش از آن، تحت تأثیر «حزب» بودن او بود و از این طریق تحت تأثیر قرار می‌گرفت.

س: منظورم این است که آیا عملاً جدا شد یا در رسانه ها؟

البته، او عملاً خودش را جدا کرد تا جایی که از نوشتن در نشریه ما منع شد. چیزی که من در آن زمان متوجه شدم این بود که سید محمد باقر صدر در حال طرح این ایده بود، مانند مسئله ششم که مثلاً در مورد آیه شریفه «باسهم بینهم شدید تحسبهم جمیعاً وقلوبهم شتى» (خشمشان در میان خودشان شدید است. تو آنها را متحد می‌پنداری، اما دل‌هایشان پراکنده است). آن زمان من وظیفه نوشتن ایده را داشتم و ایشان ایده را داده بودند. البته من فرصتی برای نوشتن نداشتم، بنابراین ایده را به شیخ محمد مهدی شمس الدین دادم و او آن را نوشت. بعد از آن واقعیت، من با شرایط نوشتن نامه‌مان همراه نشدم. اما من البته برداشتی دارم و ممکن است در برخی از آنها اطلاعاتی هم وجود داشته باشد که شیخ محمد مهدی شمس الدین مشغول نوشتن بوده است.

س: ببخشید، شما گفتید که در مورد تشکیلات، سید هم از آن جدا شدند، منظورم بعد از فشارهایی است که روی الاضواء بود؟

بله، و این فشارها بر یکی از همکاران ما در الاضواء، شیخ محمدرضا الجعفری نیز تأثیر گذاشت. مثلاً، او البته مشتاق بود. رابطه‌اش با سید، رابطه‌ی نزدیکی بود، و رابطه‌اش با سید روحانی هم رابطه‌ی نزدیکی بود، و این موضوع روی او هم تأثیر گذاشت، به طوری که او هم در این مورد استعفا داد، و ما تلاش‌های زیادی کردیم تا او با الاضواء ادامه دهد، اما بعد از اینکه سید برای مدت کوتاهی، یا آن دوره، رفت، او هم رفت.

س: آقا ببخشید، شما جایگاه استاد را نسبت به تشکیلات، یعنی رابطه ایشان با الدعوه، چه می‌دانید؟

من این برداشت را دارم که او، سید، آن را کاملاً پذیرفته بود (در دوره اول می‌گویند که او آن را کاملاً پذیرفته بود) و من می‌گویم وقتی در نجف بودم، احساس نمی‌کردم وقتی در نجف بودم و تا سال 66 ماندم، در آن زمان احساس نکردم که در رابطه سید با آن نقصی وجود دارد.

س: آقا، ببخشید، می‌گویند داستانی با محمدتقی النبهانی وجود دارد، یعنی بین او و سید صدر از طریق مکاتبه، گفتگوهایی صورت گرفته، به این شکل که حکومت اسلامی که سید صدر در مورد آن نظر داده است. آیا شما اطلاعی از این موضوع دارید؟

او می‌خواست چیزی بنویسد، اما من هیچ اطلاعی از وجود چیزهایی در واقعیت در این زمینه ندارم. من هیچ اطلاعاتی ندارم.

س: جناب، ببخشید، در مورد شاگردی آقای محمد الروحانی که اشاره کردید، آیا استاد واقعاً نزد ایشان شاگردی کردند؟

اگر بگوییم کسی که توانست تفکر اصولی سید محمد باقر صدر را تثبیت کند و او را به خوبی پرورش دهد، همین سید است. حتی کسی که این سید را به من معرفی کرد، او بود که من قبل از تحصیل در محضر سید محمد باقر صدر، نزد او درس خوانده بودم. مثلاً ایشان زمانی آمدند که من، ایشان و سید موسی صدر در بعلبک بودیم. او می‌گفت که لازم است مبانی را مشخص کنیم و مطالعات خارجی به تنهایی کافی نیستند. بنابراین او آمد و از من خواست که به سراغ این موضوع بروم و شکی نیست که این مطالعه عمیق توانست سید محمد باقر صدر را تثبیت کند.

س: آیا ایشان قبل از سید خویی نزد ایشان درس خوانده‌اند یا بعد از ایشان؟

قبل از او، و با او.

س: با او؟ ببخشید آقا، منظورم این است که می‌توان گفت در آن دوران، جلساتی در جریان انقلاب عبدالکریم قاسم یا کمی پس از آن برگزار می‌شد و شما در آنها حضور داشتید. بنابراین، نقش سید چه بود و در آن دوره به چه می‌اندیشید؟

البته او به یک حرکت اسلامی فکر می کرد و البته تفکر سیاسی در آن زمان به شکل امروزی متبلور نشده بود. تفکر در جنبه‌های سازمانی حرکت می‌کرد، یعنی جنبه‌ی تقابلی، جنبه‌ی غیر برجسته‌ای بود و تلاش می‌شد که فضای اسلامی ایجاد شود و از تمام فضاهای اسلامی موجود بهره برده شود. البته سید و جریان اسلامی، از طریق سید، نقش عمده‌ای در حرکت سید حکیم به سمت جریان اسلامی در عراق داشتند.

س: ببخشید آقا، آیا شما با آقای الصدر رابطه شخصی یا خصوصی دارید؟ منظورم این است که آیا روابطی وجود دارند که در تاریخ ثبت شوند؟

هیچ رابطه برجسته‌ای به این معنا، به این معنا که او آن را به عنوان یک افتخار ویژه برای این رابطه در نظر بگیرد، وجود نداشت، جز رابطه برادرانه، صمیمی و عمومی.

س: و حوزه علمیه؟

نه، من رابطه بسیار نزدیکی با خانواده صدر، بخصوص سید اسماعیل صدر و سید محمد باقر صدر داشتم، رابطه‌ای بسیار عمیق و صمیمانه. مثلاً یادم هست که سید موسی صدر را نمی‌شناختم. البته وقتی ایشان در سال 1971 آمدند و یک سال بعد از فوت پدرش، سیدصدرالدین صدر، بود، یادم هست که مثلاً سیدمحمدباقر و سیداسماعیل و سیدموسی آمدند و در آن زمان به من سفارش دادند که شعری بسرایم که در این مجموعه منتشر شده است و بر اساس اینکه شعر به نام من خوانده نشود، بنابراین به یک نفر سفارش دادیم که آن را بخواند. همیشه جلسات صمیمانه‌ای برقرار بود.

س: آیا بین شما و آقا محمدباقر مسائل خصوصی پیش می‌آمد؟

نه، الآن هیچ چیز خصوصی یادم نمی‌آید.

س: درباره آن روزها، از آنجایی که شما لبنانی هستید، آقای سید، آیا سید به اوضاع لبنان فکر می‌کرد، با توجه به اینکه لبنان عرصه باز برای جهان عرب بود؟ گفته می‌شود که سید مدتی از نظر فکری مشغول بود.

بله، یک سال که آمد، به لبنان آمد و داشت به این فکر می‌کرد که مثلاً اوضاع لبنان را به نفع عراق تغییر دهد. وقتی ایشان آمدند، جلساتی بین ایشان، سید موسی صدر و شیخ محمد مهدی شمس الدین برگزار شد. ما اینجا همدیگر را ملاقات می‌کردیم و فکر می‌کردیم. وسواسی که در آن زمان ذهن سید و ما را کنترل می‌کرد، این بود که چگونه از وضعیت لبنان برای حمایت از وضعیت عراق استفاده کنیم.

انتهای پیام/

منبع : تسنیم
برچسب ها :

روایت محمدحسین

آخرین خبر ها

پربیننده ترین ها

دوستان ما

گزارش تخلف

همه خبرهای سایت از منابع معتبر تهیه و منتشر می‌شود. در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.