به گزارش خبرنگار اجتماعی پایگاه خبری خبرآنی، سجاد محقق، نویسنده کتاب "حاجی غیربازاری" درباره نخستین سفر حج خود میگوید: در زیارت کردن، آدمها مدلهای مختلفی دارند، بعضیا خیلی کربلایی و امام حسینیاند؛ بعضیها هم به دلیلی به حج وابسته میشوند که من هم جزو اون دستهای بودم که به خاطر اینکه مادرم خیلی علاقهمند به سفر حج بود از کلاس اول ابتدایی درگیر قضیه حج شدم.
یک روز مادرم گریهکنان به خانه آمد و معلوم بود بسیار گریه کرده. با عجله نامهای نوشت و بدون اینکه چیزی به ما بگوید رفت. بعداً فهمیدیم به سازمان حج و زیارت رفته بود.
ماجرا از این قرار بوده که یکی از همکاران او برای سفر حج از همه خداحافظی کرده بود و مادرم که 13سال در انتظار اعزام به حج بود و به دلایلی مثل حج خونین اعزامش به تعویق افتاده بود، منقلب شده.
مادرم به سازمان حج رفته بود و نامه خیی سوزناکی نوشته بود که من معلمم و می خوام برم حج، باید چیکار کنم؟
یکی از مدیران حج و زیارت هم که این نامه به دستش رسیده بود، سهمیه خودش را به مادر هدیه داده بود.
این ماجرا مربوط به کلاس اول ابتدایی من بود. پدربزرگم که روحانی بود و خیلی کتابی صحبت میکرد، وقتی دید مادرم در چه وضعیتی قرار دارد و خیلی ناراحت هست، گفت نخیر آقا جان؛ هرکسی یک سال "عم یتسائلون" بخونه، حج مشرف میشه. مادر من سه ماه خوند رفت. من تحت تاثیر این اتفاق، نشستم کلاس دوم ابتدایی هم "عم یتسائلون" خوندم و بعد یک سال این اتفاق شد و تا مقدمات سفر رخ داد کلاس پنجم ابتدایی اولین سفر عمره رو رفتم.
.
سفر عمره که در سال 1379 اتفاق افتاد، برای یک کودک تجربهای خاص و به یادماندنی بود. من و برادرم، تنها بچههای آن کاروان بودیم. این سفر نه تنها زیارتی بود، بلکه برای من، یکی از مهمترین مسیرهای زندگی معنویام بود. برعکس بسیاری که تنها با تصمیم والدین به سفر میرفتند، من از همان کودکی با مفاهیم زیارت و معنویت کاملاً آشنا شدم.
حتی در شبها، گاهی از خواب میپریدم تا سوره «عم یتسائلون» را فراموش نکرده باشم. یک بار که ترسان از خواب بیدار شدم، به سمت کتابخانه دویدم و قرآنم را برداشتم. والدینم که از خواب بیدار شده بودند، تعجب کردند. گفتم: «یادم رفته بود امشب این سوره را بخوانم.» این توجه به معنویت، سفر را برایم بیش از یک تجربه معمولی کرد.
سفرهای بعدی: عمره دو نفره و عمره دانشجویی
سال 1385، مادر که همیشه حامی من بود، به خاطر زحماتی که برای خانواده کشیده بودم، تصمیم گرفت مرا بار دیگر به سفر عمره ببرد. این بار، یک سفر دو نفره داشتیم که بیش از پیش صمیمیت بین من و مادرم را عمیقتر کرد. پس از آن، در سال 1393، سال آخر دانشجوییام، موفق شدم در عمره دانشجویی شرکت کنم.
این سفر نیز تفاوتهایی با سفرهای قبلی داشت. در عرفات و کنار مسجد خیف، سرم را بلند کردم و از خدا خواستم که اگر بار دیگر به مکه بازگردم، در حج تمتع و در جوانی باشد؛ منظورم از جوانی، زیر 30 سالگی بود.
تصمیم برای حج واجب: از زبان اسپانیایی تا مسیر حج
پس از فارغالتحصیلی، زندگی به شکلی دیگر ادامه یافت. من مشغول آموزش زبان اسپانیایی بودم و برنامهای برای سفر به اکوادور داشتم. پذیرش دانشگاهی در کیتو گرفته بودم و قرار بود زبانم را تکمیل کنم. اما ناگهان تصمیم گرفتم، به جای این سفر خارجی، برای تشرف به حج اقدام کنم.
هزینه حج واجب در سال 1397 حدود 30 میلیون تومان بود؛ مبلغی قابلتوجه. 10 میلیون تومان پسانداز داشتم، 20 میلیون تومان وام گرفتم و با مادرم درباره فیش حج واجب صحبت کردم. او فیشی داشت که برای من و برادرم نگه داشته بود. پس از کلی گفتوگو و جستوجو، فیش را خریدم و اقدام کردم.
با وجود اینکه همه چیز برای سفر آماده بود، ناگهان با خبری مواجه شدم که شوکهکننده بود: «ممنوعالخروج شدهای!» دلیلش این بود که در زمان سربازی در ارتش، نامهای برای اجازه خروج من تنظیم شده بود که ناقص مانده بود. برای پیگیری به مادر و خانوادهام اعتماد کردم و گفتم: «اگر خدا بخواهد، این مشکل حل میشود.»
سرانجام، با رفع مشکل مربوط به ممنوعالخروجی و پیگیریهای زیاد، به کاروان رسیدم. لحظه عبور از گیت فرودگاه، دلهرهای عمیق داشتم؛ میدانستم که یک خطا یا حواسپرتی کارمند گذرنامه میتواند همه چیز را خراب کند. اما خدا خواسته بود؛ از گیت عبور کردم و سفر حج من آغاز شد.
سفر حج، تنها یک سفر نیست؛ مسیری است که همراه با ایمان، تلاش و امید شکل میگیرد. برای من، از همان کودکی، همراه با اشتیاق مادرم آغاز شد و با تلاشهای شخصی ادامه یافت. این سفر، نه تنها درسهای معنوی برای زندگیام به همراه داشت، بلکه به من آموخت که با پشتکار و توکل، میتوان به بسیاری از خواستههای قلبی رسید.