از اواسط دهه ۱۹۷۰، ایالات متحده یک سیاست خارجی ثابت در منطقه غرب آسیا اتخاذ کرده است که مبتنی بر تضمین برتری نظامی رژیم صهیونیستی بر هر کشور همسایه یا نزدیک به فلسطین اشغالی یا هر اتحاد منطقهای در منطقه است.
به گزارش خبرآنی، این سیاست آمریکا اغلب خود را از طریق تلاشهای مستقیم یا غیرمستقیم (جنگها، عملیاتها، مسدود کردن محمولههای تسلیحاتی از طریق دریا، هوا و زمین و تحریمها) برای جلوگیری، تضعیف یا نابودی قابلیتهای نظامی همسایگان این رژیم، جنبشهای مقاومت یا هر طرفی که ممکن است تهدیدی برای برتری آن باشد، آشکار کرده است.
با تحلیل موارد عراق، سوریه و یمن و رویارویی جاری با حزبالله در لبنان، برای هر فرد بیطرفی روشن میشود که هدف نهایی واشنگتن «برقراری صلح یا ثبات» آنطور که در لفاظیهایش ادعا میشود، نیست، بلکه خنثی کردن و جلوگیری از هرگونه چالش نظامی علیه هژمونی رژیم صهیونیستی و در نتیجه، علیه هژمونی آمریکا (که در طول جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ و در طول جنگ طوفان الاقصی تصمیم گرفت گامهای مستقیمی برای تضمین اعتبار خود در منطقه بردارد) است.
عراق: نابودی سیستماتیک نیروهای نظامیاش که میتواند اسرائیل را تهدید کند
عراق بارزترین نمونه این استراتژی است. عراق در زمان صدام یکی از قدرتمندترین ارتشهای جهان عرب را تشکیل داد. ارتش عراق بیش از یک میلیون سرباز داشت و از قابلیتهای قابل توجهی در زمینه زرهی، توپخانه، هواپیما، موشک و سلاحهای شیمیایی برخوردار بود. اما او هنگام حمله به جمهوری اسلامی ایران در طول جنگ دفاع مقدس (۱۹۸۰-۱۹۸۸) تهدیدی برای آمریکا، اسرائیل یا متحدان عرب آن ایجاد نکرد. بلکه، آمریکا و متحدانش با همه نوع حمایت و روی باز از او حمایت کردند.
اما پس از رویارویی عراق با رژیم صهیونیستی در طول جنگ خلیج فارس، ایالات متحده بخش بزرگی از زیرساختهای نظامی عراق را نابود کرد و سپس تحریمهای فلجکنندهای را اعمال کرد که منجر به وخامت زیرساختهای نظامی و غیرنظامی شد.
ضربه نهایی با جنگ تجاوزکارانه به رهبری ایالات متحده در سال ۲۰۰۳ انجام شد که ظاهرا برای نابودی سلاحهای کشتار جمعی ادعایی صدام بود؛ سلاحهایی که هرگز پیدا نشدند. اشغال عراق توسط آمریکا، ارتش و نهادهای امنیتی عراق را به طور کامل دچار فروپاشی کرد و توجه خود را بر حمله به پیشرفتهترین قابلیتهای عراق، مانند موشکهای بالستیک و سایر سلاحها متمرکز کرد تا اطمینان حاصل شود که عراق تهدیدی برای رژیم صهیونیستی نخواهد بود.
سوریه: باجگیری از الجولانی و ضربه زدن به توانمندیهای آن، چه توسط خود سوریه و چه از طریق اسرائیل
در سوریه، به ویژه پس از کنار رفتن «بشار اسد» رئیس جمهور سابق سوریه از قدرت، ایالات متحده در شب تسلط مخالفان بر دمشق، بیش از ۴۰۰ هدف نظامی را مستقیما از طریق هواپیماهای جنگی خود، با مشارکت هواپیماهای اسرائیلی هدف قرار داد. این امر برای اطمینان از این بود که گروههای مسلح یا هر «ارتش» آیندهای هیچ توانایی نظامی قابل توجهی به دست نیاورند. البته، مشکلی با نگهداری سلاحهای متوسط و انفرادی یا هر سلاحی که تهدید خاصی برای این رژیم ایجاد نکند، ندارد.
در همین زمینه، چندین منبع رسانهای فاش کردند که شرایط آمریکا برای لغو تحریمها علیه «ابومحمد الجولانی» سرکرده تحریرالشام که قدرت را در سوریه در دست گرفته بر تسلیم سلاحهای شیمیایی و عدم تهدیدی از جانب سوریه برای رژیم صهیونیستی متمرکز بوده است.
یمن: ویرانی از زمان علی عبدالله صالح
در یمن، ایالات متحده از دوران «علی عبدالله صالح» رئیس جمهور برکنار شده، به دنبال نابودی قابلیتهای تسلیحاتی پیشرفته آن - به ویژه سیستمهای دفاع هوایی - بوده است. این تلاشها از طریق دفتر کنترل و حذف تسلیحات (PM/WRA) وابسته به دفتر امور سیاسی-نظامی وزارت امور خارجه ایالات متحده هماهنگ شدند.
طبق گزارش سایت الخنادق، با وجود فاصله جغرافیایی یمن با فلسطین اشغالی، واشنگتن از رسیدن سلاحهای پیشرفته پدافند هوایی، به ویژه سلاحهای دوشپرتاب، برای گروههای مقاومت بیم داشت. موقعیت ژئواستراتژیک یمن همچنین بر محیط اطراف آن و منافع آمریکا در منطقه (مانند تنگه باب المندب، دریای سرخ و سایر مناطق) تأثیر دارد.
در همین زمینه، منابع امنیتی و رسانهای در دولت صنعا سالها پیش جزئیات انهدام موشکهای دفاع هوایی توسط آمریکا در دوران حکومت علی عبدالله صالح، رئیس جمهور سابق را فاش کردند. در آن زمان، «عمار محمد صالح» معاون افسر امنیت ملی، مقامات وزارت دفاع را متقاعد کرد که موشکها را خارج کرده و آنها را تحت نظارت آمریکا، از اوت ۲۰۰۴ و توسط شرکت آمریکایی «رونکو»، متخصص در کار با مواد منفجره، منهدم کنند. تعداد کل موشکهای منهدم شده به این شرح بود: ۱۲۶۳ موشک پدافند هوایی، ۵۲ موشکانداز دوشپرتاب و ۱۰۳ تیربار.
تلاشهای آمریکا محدود به حوزه پدافند هوایی نبود، بلکه به نیروی هوایی نیز گسترش یافت. تا جایی که در طول ۹ سال، بیش از ۲۷ هواپیمای نظامی، از جمله (نظامی، ترابری نظامی و بالگردها) نابود شدند. در این مدت، یمن همچنین ۱۶ خلبان و کمک خلبان و ۲۳ مربی، تکنسین و ناوبر را از دست داد. این کار را با غیرفعال کردن اجزای داخلی اکثر هواپیماهای جنگی انجام داد و باعث سقوط آنها در حین انجام مأموریتهای آموزشی معمول شد.
بعدا ایالات متحده از تجاوز به رهبری عربستان سعودی علیه یمن حمایت کرد و اطلاعات، پشتیبانی لجستیکی و تسلیحاتی در اختیار آنها قرار داد. اگرچه این تجاوز به عنوان تلاشی برای مقابله با «نفوذ ایران» توصیف شد اما هدف عمیقتر، اطمینان از این بود که هیچ بازیگر منطقهای متخاصم با اسرائیل نتواند در چنین موقعیت استراتژیکی، دژ نظامی ایجاد کند.
ارتش لبنان و حزب الله
از دهه ۱۹۸۰، ایالات متحده رسما حزبالله را به عنوان یک «سازمان تروریستی» معرفی کرده و پیوسته در پی برچیدن یا تضعیف آن بوده است. اما این موضوع واشنگتن را در یک دوراهی پیچیده قرار داده است: این کشور نمیتواند به راحتی حزبالله را خلع سلاح کند، مگر اینکه کل لبنان را بیثبات کند که به طور متناقضی میتواند منجر به گسترش نفوذ آن یا حتی هرج و مرج گستردهتر شود.
بنابراین، سیاست آمریکا بر دو مسیر موازی متمرکز شد:
-حمایت از ارتش لبنان اما فقط تا حدی که آن را قادر به حفظ امنیت داخلی کند و نه اینکه رژیم صهیونیستی را از نظر نظامی به چالش بکشد. آمریکا محدودیتهای داخلی و خارجی اعمال کرده و مانع از دستیابی ارتش لبنان به قابلیتهای دفاع هوایی یا هر سلاحی که تهدیدی برای هواپیماهای زرهی و تانکهای ارتش اشغالگر اسرائیل باشد، شده است. (برجستهترین نمونههای این امر، اتفاقی است که در مورد هواپیمای میگ-۲۹ اهدایی روسیه یا هواپیمای Gazelle اماراتی اهدایی که در سال ۲۰۰۷ بدون قابلیتهای تسلیحاتی تحویل داده شدند، رخ داد).
-اعمال تحریمهای مالی علیه حزبالله و تمام نهادهایی که گفته میشود با آن مرتبط هستند.
پس از اولین نبرد بزرگ حزبالله علیه رژیم صهیونیستی و لازمالاجرا شدن توافق آتشبس، ایالات متحده مانع از آن شد که ارتش لبنان هرگونه توانایی نظامی مقاومت در منطقه جنوب رودخانه لیتانی را که ممکن بود تهدیدی برای رژیم صهیونیستی باشد (موشکهای بالستیک، موشکهای ضد تانک و بسیاری دیگر) حفظ کند و آن را مجبور به نابودی آنها تحت عنوان «بقایای تجاوز اسرائیل» کرد.
در همین راستا، برخی رسانههای آمریکایی تلاش کردند برخی از عواملی را که مانع از بهرهمندی ارتش لبنان از سلاح مقاومت شد، با این جمله توجیه کنند:
-سلاحهای مقاومت ساخت شرق هستند و ارتش لبنان نمیتواند از آنها بهرهای ببرد. این با این واقعیت که ارتش لبنان سلاحها و تجهیزات زیادی از ساخت شرق (تانک، توپ، مسلسلهای ضدهوایی و غیره) در اختیار دارد، در تضاد است.
-ارتشهای کلاسیک از سلاحهای مصادرهای یا سایر سلاحها استفاده نمیکنند. این مطلقا نادرست است و با تجربه عملی بسیاری از ارتشها، از جمله حرفهایترین ارتشها، مانند ارتش ایالات متحده که از سلاحهای «دشمن» خود در عملیاتها و مأموریتهای کماندویی استفاده میکند، در تضاد است. طبق منابع تاریخی، در طول جنگ داخلی لبنان، رژیم صهیونیستی سلاحهایی را که در طول جنگهای ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ از ارتشهای عربی به غنیمت گرفته بود، به شبهنظامیان نیروهای لبنانی تحویل داد.
انتهای پیام