گروه اقتصادی پایگاه خبری خبرآنی؛ پرونده "اقتصاد اسلامی" بخش41 _ آیا اقتصاد اسلامی یک علم است؟ این پرسشی است که از دیرباز ذهن اندیشمندان را به خود مشغول کرده و همچنان محل بحث است. مسئله اساسی اینجاست که آیا وقتی از اقتصاد اسلامی سخن میگوییم، در واقع به یک علم مستقل اشاره داریم یا صرفاً به مجموعهای از احکام و توصیههای اقتصادی برگرفته از متون دینی؟ تحلیل دیدگاههای مختلف نشان میدهد که اکثریت کسانی که این پرسش را مطرح میکنند، خود در زمره کسانی قرار دارند که 1) علم را تنها در چارچوب تجربه تعریف میکنند؛ 2) هر معرفتی که تجربی نباشد را بیاعتبار و مهمل تلقی میکنند. 3) برای علم (همان علم تجربی) ویژگی درستی و صحت را قائلاند و 4) هرگونه تبیین علمی را در استفاده از آمار، ریاضیات و مدلهای اقتصادسنجی جستوجو میکنند. در این نگرش، آنچه خارج از این معیارها باشد، از دایره علم کنار گذاشته میشود.
در این زمینه بیشتر بخوانید
برخی از مدافعان اقتصاد اسلامی، که خود از مطرحکنندگان پرسش درباره علمی بودن آن هستند، برخلاف گروهی که تنها معیار علم را تجربه میدانند، خیلی به چهار ویژگی علم تجربی پایبند نیستند، اما ازآنجاکه به نظرشان میرسد پذیرش اقتصاد اسلامی بهعنوان یک علم، اعتباری مهم برای این نظام فکری به همراه دارد، آن را ضرورتی انکارناپذیر میدانند.
این گروه حتی بخشی از کندی رشد و گاه رکود اقتصاد اسلامی را به عدم توجه برخی اقتصاددانان اسلامی به روشهای علمی نسبت میدهند. از نظر آنان، زمانی میتوان به شکوفایی اقتصاد اسلامی امید داشت که در پژوهشها، آموزشها و تحقیقات، آموزههای اقتصادی این مکتب جایگاه محوری پیدا کند و با دقت علمی بررسی شود. بر همین اساس، این گروه تلاش دارد مطالعات اقتصاد اسلامی را بر پایه روشهای علمی متعارف سازماندهی کند؛ روشهایی که به تولید نظریههای تجربی بینجامد. آنان بر این باورند که اگر اقتصاد اسلامی با معیارهای علمی سنجیده شود، چیزی از اقتصاد متعارف کم ندارد، و میتواند جایگاهی همسطح با آن بیابد. طرفداران این دیدگاه معتقدند که به دلیل گستردگی زمانی و مکانی اقتصاد اسلامی، این مکتب میتواند از اقتصاد متعارف نیز پیشی بگیرد. از منظر آنان، در صورتی که پژوهشهای اقتصاد اسلامی بر پایهای علمی استوار شود، قابلیت رقابت با اقتصاد متعارف را خواهد داشت؛ بلکه میتواند الگویی جامعتر و عمیقتر برای تحلیلهای اقتصادی ارائه کند.
بررسی ادبیات اقتصاد اسلامی نشان میدهد که برخی پژوهشگران با رویکردهای گوناگون، این نظام اقتصادی را با واژه «علم» توصیف کردهاند. اما این استفاده همواره به معنای تأیید تجربی بودن آن نیست، بلکه صرفاً به یک دستگاه نظری اشاره دارند. این مسئله موجب شده در بسیاری از موارد، استفاده از این اصطلاح، بدون اتکا به معیارهای علمی رایج در علوم تجربی باشد.
پس از رنسانس، هم در روششناسی علمی و هم در درک ماهیت آگاهی بشری تحولات عمیقی رخ داده است. بخش عمدهای از تحصیلکردگان، به دلیل عدم احساس نیاز، چندان به مبانی فلسفی دانشی که فرا میگیرند علاقهای ندارند. این بیتوجهی، آنان را از شناخت پیشینه و سیر تحول مفاهیمی همچون «علم» محروم میسازد. درنتیجه، نگاه رایج به دانش، صرفاً به تجربه و آزمون محدود شده و ابعاد وسیعتر معرفت بشری نادیده گرفته میشود.
این غفلت در میان اقتصاددانان نیز به چشم میخورد. بسیاری از آنان آگاهی ندارند که در کنار دانش تجربی، حوزههایی از معرفت نیز وجود دارد که اگرچه مبتنی بر روشهای آزمونپذیر نیست، اما همچنان ارزشمند و معتبر است. این عدم شناخت، درک آنها را از مفاهیم اقتصادی و روشهای تحلیل آن محدود میکند. دانش بشری مجموعهای گسترده از معارف است که شامل انواع مختلفی از آگاهیها میشود. در این میان، علوم تجربی به دلیل روشهای آزمونپذیر خود، جایگاه ویژهای دارند، اما این به معنای نفی سایر اشکال معرفت نیست. بسیاری از حوزههای فکری و نظری، اگرچه در چارچوب آزمایشهای تجربی قرار نمیگیرند، اما همچنان به فهم بهتر جهان کمک میکنند. درک عمومی از دانش، اغلب علم تجربی را مترادف با کل معرفت میداند. این تلقی، باعث نادیده گرفتن دانشهایی شده است که از مسیرهایی غیر از تجربه مستقیم به دست میآیند. درحالیکه هر آنچه علمی و تجربی است، نوعی معرفت محسوب میشود، اما عکس این گزاره لزوماً صادق نیست. تمرکز بیشازحد بر تجربهگرایی، مانعی در برابر پذیرش سایر اشکال دانش شده است. این در حالی است که بسیاری از گزارههای بنیادین علوم اجتماعی، فلسفه و حتی برخی شاخههای ریاضیات، لزوماً در قالب تجربه مستقیم قابل اثبات نیستند، اما همچنان نقشی کلیدی در پیشبرد دانش بشری ایفا میکنند. شناخت علم، بدون درک تمایز آن از معرفت، ناتمام است. علم تجربی، تنها بخشی از گستره وسیع دانش بشری را تشکیل میدهد. برای پرهیز از نگاه تکبعدی به علم، ضروری است که میان دانش آزمونپذیر و سایر اشکال معرفت تمایز قائل شویم.در حوزه اقتصاد، این تمایز از اهمیت ویژهای برخوردار است. رویکردهای تکبعدی که تنها به دادههای آماری و آزمونهای تجربی تکیه دارند، نمیتوانند پیچیدگیهای نظامهای اقتصادی را بهدرستی تبیین کنند. درک بهتر این نظامها، نیازمند تلفیق علم تجربی با سایر حوزههای معرفتی است.
در علم تجربی، شکلگیری نظریهها مسیری مشخص دارد: آغاز با یک فرضیه، گردآوری دادهها، و سپس آزمون تجربی. اگر فرضیهای تأیید شود __ یا دقیقتر بگوییم، ابطال نشود __ بطور موقت در قلمرو دانش علمی باقی میماند. اما این تأیید، قطعی و همیشگی نیست؛ بلکه صرفاً به این معناست که هنوز دلیلی قاطع برای رد آن یافت نشده است. بر این اساس، ویژگی اصلی یک نظریه علمی، قابلیت ابطالپذیری آن است. هیچ نظریهای حقیقت مطلق محسوب نمیشود، بلکه تا زمانی معتبر است که شواهدی برای رد آن به دست نیاید. یک پژوهشگر اقتصادی میتواند با ارائه فرضیههایی درباره دلایل بیکاری در یک منطقه خاص، این موضوع را مورد بررسی قرار دهد. او با استفاده از روشهای علمی مرتبط، دادهها را گردآوری و تحلیل کرده و در صورتی که فرضیهاش ابطال نشود، موقتاً میتواند آن را بهعنوان توضیحی برای بیکاری در آن منطقه در نظر بگیرد. اما این نتیجه، همواره در معرض آزمونهای بعدی و بازنگری است.
برخی تلاش میکنند علم تجربی را برتر از سایر شاخههای معرفت جلوه دهند و ویژگیهای خاصی را به آن نسبت دهند. اما در واقع، علم به معنای عام آن فراتر از تجربیگرایی است و حوزههایی مانند ریاضیات، فلسفه، حقوق و الهیات را نیز در بر میگیرد. اگرچه این دانشها در چارچوب علم تجربی نمیگنجند، اما جایگاه و اهمیت آنها غیرقابلانکار است. حتی طرفداران سرسخت روش تجربی، معمولاً ریاضیات را که ذاتاً غیرتجربی است، از این قاعده مستثنا میکنند. از سوی دیگر، نظریههای علمی، حتی در حوزههای تجربی، به معنای حقیقت مطلق نیستند. تاریخ علم نشان داده است که بسیاری از تئوریهایی که برای دههها یا حتی قرنها معتبر تلقی میشدند، بعدها نادرست از آب درآمدهاند. این واقعیت نشان میدهد که علم تجربی، برخلاف تصوری که گاه از آن ارائه میشود، همواره در حال تغییر و بازنگری است.
پژوهش در اقتصاد اسلامی همواره با این سؤال اساسی مواجه است که آیا مفاهیم و نظریات مطرح در این حوزه قابلیت آزمایش به روشهای علمی تجربی را دارند یا خیر؟ بهویژه در رویکردهای نئوکلاسیکی که تلاش میشود مفاهیم اسلامی را با متدولوژی اقتصادی غربی بررسی کرد، معمولاً استنتاجات منطقی استخراج میشود که بهدلیل ویژگیهای خاص آن، ممکن است در ارزیابی و صحتسنجی با مشکلاتی مواجه شوند. درواقع در رویکردهای افراطی به اقتصاد اسلامی، که مفاهیم اسلامی با استفاده از متدولوژی نئوکلاسیکی تحلیل میشوند، محققان فقط به استنتاجات منطقی میپردازند، اما این استنتاجات لزوماً قابل اثبات یا آزمایش نیستند. اساساً اقتصاد اسلامی، بهویژه در رویکردهای مکتبی و سیستمی، به هیچ عنوان از روشهای تجربی پیروی نمیکند. مفاهیم و عناوین اسلامی که در این حوزه مطرح میشوند، بطور عمده با مسائل و روشهای تحقیق تجربی در علوم اجتماعی و اقتصادی تفاوت دارند. در اینجا نمیتوان از همان روشهای متداول علمی استفاده کرد که در کشف تئوریهای تجربی علوم و اقتصاد کاربرد دارند. اقتصاد اسلامی به گونهای است که نیاز به ابزارهای تحقیقاتی خاص و متفاوتی دارد. بنابراین مطالبه بهکارگیری روش تجربی در اقتصاد اسلامی از سوی برخی پژوهشگران، به نظر میرسد که ناشی از عدم توجه به ظرافتهای معرفتشناسی و روششناسی این حوزه باشد. کسانی که بر این باورند که اگر معرفتها از طریق روش تجربی به دست نیایند، بیارزش هستند، بطور آشکار دچار محدودیتهای روششناختی هستند.
رویکردهایی که در پی معرفی اقتصاد اسلامی از طریق «تجربی بودن» هستند، قابل تأمل و در عین حال شگفتانگیزند. در این رویکردها، برخی از پژوهشگران با نگرش منفعلانه در برابر مطالبات و نیازها، تلاش میکنند تا مفاهیم و آموزههای اقتصاد اسلامی را در قالب علوم تجربی جای دهند. این تلاشها که به نظر میرسد به نیت ارائه یک تصویر معتبر از اقتصاد اسلامی انجام میشوند، در حقیقت برای به دست آوردن مقبولیت علمی، دست به تحریف اصولی زدهاند که در قالب فرضیات و ویژگیهای علوم تجربی نمیگنجند. دین و آموزههای آن در اقتصاد اسلامی از چنین الزامی برای سازگاری با متدهای تجربی برخوردار نیستند.
در نهایت، باید تأکید کرد که صحبت درباره امکان حصول معرفت تجربی در اقتصاد اسلامی به معنای انکار این امکان نیست. این که برخی مفاهیم اقتصادی اسلامی ممکن است از طریق روشهای تجربی مورد مطالعه و ارزیابی قرار گیرند، موضوعی قابل قبول است. اما باید توجه داشت که چنین امکانپذیریای نباید به اشتباه با این تصور اشتباه خلط شود که تنها در صورتی که اقتصاد اسلامی بطور کامل به روشهای تجربی نزدیک شود، میتوان آن را بخشی از آگاهیهای بشری تلقی کرد. هرچند که اقتصاد اسلامی میتواند از تجارب و تحلیلهای تجربی بهرهبرداری کند، اما نباید آن را بهعنوان یک علم تجربی بطور محدود ارزیابی کرد.
انتهای پیام/