به گزارش گروه سیاسی پایگاه خبری خبرآنی، حمید ملک زاده کارشناس مسائل سیاسی در یادداشتی نوشت: جهانی که در آن زندگی میکنیم هر روز دستخوش تغییراتی است که اقدام و مداخله آگاهانه ما برای حفظ تعادل در طبیعت یا جهان مصنوع بشری را ایجاب میکنند. این تغییرات گاه ممکن است در طبیعت اتفاق بیفتند و گاهی ممکن است در مسائل جاری میان انسانها، در سطح جامعه، میان شهروندان و دولت در محیط سیاست داخلی و بعضاً در محیط بینالملل و در رابطه میان دولتها مشاهده شوند. دسته دیگری از تغییرات وجود دارند که ممکن است همه این حوزهها را شامل شود.
این دسته اخیر از تغییرات موردنظر ما به شکل قابلتوجهی به نفسِ حیاتِ بشر، و رابطه آن با طبیعت و انسانهای دیگر مرتبط میشوند. همه انواع مختلفی از تغییرات که زا آنها صحبت میکنیم مستلزم نوعی اقدام مشترک، در سطح اجتماعی، ملّی یا بینالمللی هستند. فرقی نمیکند که ما این تغییرات را بهعنوان تحولاتی مثبت فهمیده باشیم یا نه؛ بههرحال باید بتوانیم اقدامات مناسبی را به طور دستهجمعی درباره آنها انجام دهیم.
موضوع جنایاتی که رژیم صهیونیستی در سرزمینهای اشغالی و دیگر نقاط جهان به آن دست میزند، ذیل همین فهم از مسئله تغییروتحول در جهان بشری قرار میگیرد. ازاینجهت اینطور به نظر میرسد که باید اقدام مؤثری به طور دستهجمعی در مقابل آن طراحی شود. اقدامی که آنچه نیروی شیطانی قرارداده شده در اختیار این رژیم از تعادل جهان بههمریخته است را دوباره به تعادل بازگرداند. من در این یادداشت کوتاه تلاش میکنم تا درباره ضرورت و زمینههای اقدامی که در ذهن دارم صحبت کنم.
مسئله چیست؟
برای اینکه بتوانیم به شکل معناداری از دعوت عمومی به یک اقدام بینالمللی در سطح دولتها و ملّتهای جهان درباره یک موضوع خاص صحبت کنیم، باید قبل از هر چیز بتوانیم آن موضوع را به شکل شایستهای صورتبندی کنیم. در صورتبندی موردنظر ما باید توصیفی از موضوع ارائه شود که بر اساس آن ضرورت دستزدن به اقدام مشترک به شکلی منطقی استنتاج میشود. ازاینجهت من تلاش میکنم تا در این بخش روایتی را فراهم کنم که توضیح میدهد چرا باید به اقدام مشترکی علیه رژیم صهیونیستی دست بزنیم.
تا جایی که به حقوق بینالملل مربوط میشود، رژیم صهیونیستی یک گروه اشغالگر است؛ چه در معنای رقیق موردنظر نهادهای بینالمللی و چه به معنای اصیل کلمه، وقتی از نفسِ زایش این رژیم در نتیجه روحیه استعماری و امپریالیستی در حال افول در پایان جنگ دوم جهانی صحبت میکنیم: اسرائیل نامی است که برای معرفیکردن گروه اشغالگری که در سرزمین دیگران حاکم شده مورداستفاده قرار میگیرد. ازاینجهت رژیم حاکم بر سرزمینهای اشغالی فاقد مشروعیت برای قانونگذاری، تعقیب افراد، مجازات آنها و تعیین حدود مدنی در سرزمینهای اشغالی است.
از جهتی این رژیم به یک ایدئولوژی نژادپرست مسلط است. ایدئولوژی نژادپرستانهای که در همه سازوکارهای نظامی، امنیّتی، مدنی و انتظامی آن به شکل نهادمندی سازمان پیدا کرده و علیه افرادی که در محدوده سرزمینهای اشغالی زندگی میکنند در حال عملکردن است. از جهت دیگر، روح نژادپرستانه موجود در این ایدئولوژی سویههای امپریالیستی و تجاوزکارانه قابلتوجهی دارد.
تا جایی که ادعاهای سرزمینی بنیان گذاشته شده در ایدئولوژی حاکم بر آن از رژیم نیرویی ویرانگری ساخته است که هر لحظه ممکن است نسبت به تعادل سیاسی، اقتصادی، سرزمینی و جغرافیایی و جمعیّتشناسانه محیط پیرامونش حیثیتی تهاجمی داشته باشد. این موضوعی است که بهطورکلی هر نظمی در جهان را به مخاطره میاندازد. چرا که حاکمان رژیم صهیونیستی خود را تنها به نظمی که با محوریّت آنها سازمان پیدا کرده باشد متعهد میدانند. آنها، بهعنوان مردمی که خود را برگزیده خداوند میدانند، تنها به خودشان وفادارند.
همچنین باید این مسئله را در نظر گرفت که ایدئولوژی رژیم علیه همه صورتهای دیگر از تکثر و تنوع ملّی، نژادی، دینی و مذهبی عمل میکند. یعنی به سازوکار تشخیص دوست و دشمنی استوار است که در آن یهودیان صهیونیست را در مقام خدایگانی که دیگر مردم زمین باید به آنها خدمت کنند میفهمد. در نتیجه رژیم صهیونیستی به لحاظ وجودشناختی از یکجور سازوکار دوستی و دشمنی بنیادگرا و غیرسیاسی نیرو میگیرد که از هرکسی به جز یهودیان صهیونیست انسانزدایی میکند.
این فرایند انسانزدایی از دیگران به ظهور خشونتی لجامگسیخته منتهی میشود که امروز در سرزمینهای اشغالی و علیه مسلمانان، یهودیهای مخالف صهیونیسم، مسیحیان، خداناباوران و هر کسی که جایگاه برتر این مردم نفرین شده را قبول نمیکند در حال عملکردن است. ازاینجهت رژیم صهیونیستی یک دولت یا نظام سیاسی عادی نیست. یعنی نمیشود اینطور ادعا کرد که ایدئولوژی بنیادین این رژیم اصلاً به عادیشدن تن میدهد؛ چرا که از نیروی ویرانگری تغذیه میگردد که هر نظم عادی و عامی را بهعنوان خطری وجودشناختی برای خودش کدگذاری میکند. این موضوعی اساسی است که همه آحاد بشر، و اگر صادقانهتر بگویم همه دولتهای دیگر، حتی آنهایی که امروز از رژیم دفاع میکنند را در معرض خطر قرار میدهد: صهیونیسم سروری هیچ نیرویی را برخورد نخواهد پذیرفت.
چرا باید به اقدامی مشترک دست بزنیم
دعاوی مطرح شده در این روایت را میشود از طریق دادههای تاریخی مربوط به شکلگیری رژیم اشغالگر قدس، و اطلاعات موجود در اخبار منطقه غرب آسیا در بیش از یک سال گذشته بهخوبی پیدا کرد. از این جهت رژیم صهیونیستی تهدیدی علیه انسان، دولتهای مستقل ملّی و نظم جاری در نظام بینالملل است. رژیمی که نه به تعهدات خود در قالب موازین پذیرفتهشده در حقوق بینالملل تن میدهد، نه ملاحظه قطعنامههای صادر شده از مراجع ذیصلاح در نظام بینالملل را به رسمیّت میشناسد، و نه به نظارت و کنترل بینالمللی بر رفتار و رویههای جاری در سرزمینهای اشغالی وقعی مینهد، احتمالاً باید بهعنوان مهمترین بازیگر شورشی علیه نظم موجود در محیط بینالملل فهمیده شود.
مخصوصاً وقتی ببینیم که حتّی به آرای محاکم بینالمللی درباره ضرورت اجراکردن موازین پذیرفتهشده بینالدولی درباره موضوعات مختلف تن نمیدهد. اگر این روایت را پذیرفته باشید آنگاه تصدیق خواهید کرد که اقدام مشترک بینالمللی بدون توجه به زمینههای اختلافی میان دولتها علیه رژیم اشغالگر صهیونیستی یک ضرورت اجتنابناپذیر است. مسئله بنیادینی که در این جا باید به آن توجه کنیم این است که همه اقدامات رژیم صهیونیستی اقداماتی علیه اصول بنیادین پذیرفته شده، یا حداقل ادعا شده در محیط بینالملل هستند.
اصولی که نظم بینالملل بعد از پایان جنگ جهانی دوم بر پایه آن استوار شده است. من بنا دارم ضمن یادآورشدن این مسئله این موضوع را پیش بکشم که از نظر بینالمللی و حداقل برای حفاظتکردن از نظم جاری در رابطه بین دولتها پس از بهپایانرسیدن جنگ جهانی دوم باید به تشکیل ائتلافی بینالمللی برای مقابله با جنایات رژیم صهیونیستی دست بزنیم.
ناتوانی نظم موجود، زایش نظم جدید
یک الگوی واحد در تاریخ روابط بینالملل وجود دارد که به ما نشان میدهد که هر بار نظم مستقری، یعنی هر بار شکل واقعاً موجودی از روابط میان دولتها، از حفظ تعادل در مناسبات بینالمللی عاجز باشد، مجموعهای از دولتها که به این نتیجه میرسند نظم موجود نمیتواند تعادل بینالمللی را حفظ کند، از طریق تشکیل ائتلافهای جدید، و باهدف حفظ تعادل به اقدامی مشترک دست میزنند.
من اینطور فکر میکنم که در وضعیّت جدید، ناتوانی نهادهای سیاسی، امنیتی و محاکم قضایی بینالمللی در حفاظت از ارزشهای عام انسانی، و تعادل بههمریخته در محیط بینالملل، میتواند به مبنایی برای تشکیل ائتلافهای بینالمللی جدید منتهی شود. برای مثال همین نمونه اقدامات جنایتکارانه رژیم صهیونیستی را در نظر بگیرید.
درحالیکه مجموعه گستردهای از دانشگاهیان، هنرمندان و فعالان سیاسی و مدنی در آمریکا و اروپا خواستار توقف جنایات رژیم صهیونیستی هستند، و در وضعیّتی که بخش مهمی از مردم جهان از اقدام عاجل برای توقف این جنایات دفاع میکنند، دولتهای اروپایی با همراهی دولت ایالات متحده آمریکا، در پوشش اتحادهای قدیمی ناشی از پایان جنگ جهانی دوم و جنگ سرد چشمان خود را به این خواسته عمومی و پایمالشدن ارزشهای انسانی و جان هزاران زن و کودک بستهاند. خودداری این دولتها از اقدام معنادار علیه جنایات رژیم، عملاً سازوکارهای بینالمللی موجود برای حفاظت از انسان و ارزشهای انسانی را نیز ناکارآمد کرده است.
به همین خاطر به نظر میرسد شکلگیری ائتلافهای بینالمللی جدید حول محور جنایات رژیم ضرورتی انسانی داشته باشد. وقتی مجموعه مناسبات موجود در یک وضعیت نمیتواند بهخوبی از عهده وظایفی که برای آن پیشبینی شده بر بیاید، باید به فکر ایجاد صورتهای مشترک و بینالدولی جدیدی از اقدام علیه بازیگران خاطی بود. ائتلاف جدیدی میان دولتها، که میتواند نویدبخش ظهور نظم نوینی در جهان باشد.
کشورهای مسلمان و هسته مرکزی ائتلاف جدید
در بخشهای پیشین تلاش کردم تا زمینهها و ضرورتهای تشکیل ائتلاف بینالمللی علیه جنایات رژیم اشغالگر قدس را مورد بررسی قرار دهم. در این بخش میخواهم این موضوع مطرح کنم که تشکیل این ائتلاف بینالدولی در منطقه غرب آسیا و با محوریّت کشورهای مسلمان اهمیّتی بنیادین دارد.
درحالیکه تا پیش از عملیات طوفان الاقصی به نظر میرسید یکجور روند صلح عمومی میان دولتهای اسلامی و رژیم صهیونیستی در حال شکلگرفتن است، رفتار و گفتار حاکمان صهیونیست سرزمینهای اشغالی نشان میدهد که بحث درباره صلح با رژیم صهیونیستی در نهایت تلهای اساسی برای حاکمیّت و حدود سرزمینی دولتهای مسلمان است.
ایده اسرائیل بزرگ که از طرف وزرای کابینه رژیم مطرح شده، بهوضوح نشان داده است که ماشین ترور و اشغال بنا نیست در سرزمینهای اشغالی و لبنان متوقف شود. حاکمان رژیم سودای کشورگشایی دارند؛ و از مطالعه درباره رفتار آنها در سرزمینهای اشغالی اینطور بر میآید که برای رسیدن به این آرزو از هیچ جنایتی دریغ نخواهند کرد. برای اینکه حاکمان کشورهای مسلمان در منطقه غرب آسیا بهخوبی درباره این ایده شیطانی مطلع شوند، تنها کافی است تصور کنند که مرزهای رژیم اشغالگر تا حدود سرزمینی آنها گسترده شده باشد.
یعنی هواپیماهای اجارهای آمریکایی در ارتش رژیم بتوانند همانطور که امروز نقاط مختلفی در لبنان را مورد حمله قرار میدهد به آنها نیز حمله کنند. در چنین وضعیّتی آنها باید کیلومترها قبلتر از امروز و در همسایگی خود با رژیمی مبارزه کنند که درست مثل فرزند نامشروع یک کشیش مسیحی میماند. گناهی که در نتیجه نژادپرستی و یهودستیزی اروپاییهای مسیحی متولد شده است. این قدیسان گناهکار همه منطقه غرب آسیا را برای پنهانکردن و جبرانکردن گناهی که پیشتر مرتکب شدهاند فدا خواهند کرد.
ازاینجهت برای کشورهای مسلمان منطقه غرب آسیا هم موضوع اسلام و هم مسئله همسایگی جغرافیایی با سرزمینهای اشغالی را میشود بهعنوان مبنایی برای تشکیل ائتلاف اقتصادی فرهنگی و اگر لازم شد نظامی علیه رژیم اشغالگر قدس در نظر گرفت. برای درککردن این موضع باید به سابقه حمله هیتلر و ارتش او به روسیه مراجعه کنیم.
انتهای پیام/