گروه سیاسی پایگاه خبری خبرآنی _ جعفر علیاننژادی: هانریلوفور فیلسوف مارکسیست فرانسوی، نخستین کسی بود که با خوانش مجدد ماتریالیسم دیالکتیک هگل، بعدی جدید از شیوههای استثمار سرمایهداری را کشف کرد که به بعد فضایی استثمار معروف شد.
به بیان ساده، لوفور کشف کرد، روابط تولید در رژیمهای سرمایهداری، از طریق تولید فضای سرمایهدارانه، تداوم مییابد. حس از خودبیگانگی کارگران، تنها حاصل شرایط کاری آنها نیست. بلکه فرآیند از خودبیگانگی در شرایط زندگی اجتماعی آنان روی میدهد. یعنی همان فضایی که روابط سرمایهدارانه را بازتولید میکند.
لوفور رهایی طبقه کارگر را در خرق و شکافتن این فضای استثماری میدانست، بنابراین ایده تولید فضا توسط کنشگران انسانی را مطرح کرد. هویت یابی و خودیابی هر کارگر یا هر کنشگر طالب رهایی در گرو توانایی او برای تولید فضا، معنا شد.
تولید فضا از نظر لوفور هم بُعد محسوس داشت، هم بُعد ذهنی، هم بُعد زیسته. تولید فضای هر کنشگر بستگی به توانایی او در تغییر مفاهیم کلی یا تعاریف جامعه سرمایهداری بود. مثلا نظام سرمایهداری از «زندگی» مفهومی عام و استاندارد ارائه کرده بود که مردم درون آن، فضای سرمایهداری را بازتولید میکردند.
تولید فضا در این مثال، تغییر این مفهوم کلی از طریق نوعی زندگی خاص، مبتکرانه و منحصر به فرد کارگر یا کنشگر در برابر شیوه رایج بود. زندگی کارگر دیگر همان زندگی مورد انتظار جامعه سرمایهداری نبود. روابط اجتماعی متفاوتی را شکل میداد.
این تغییر در بعد محسوس، منجر به نوعی معماری منحصر به فرد، در بعد ذهنی منجر به تغییر ادراک و در بعد زیسته به تجربه متفاوت زندگی شهری منتهی میشد. انواع و اقسام جنبشهای ضدسرمایه داری در دهه شصت میلادی ریشه در همین اندیشه لوفور و پیروان شهری اون داشت.
شکست جنبش می 68، ضربه سختی به رواج چنین ایدههایی بود و تغییرات و چرخشهای جدیدی را در اندیشههای چپ موجب شد. موج بازگشت به اسپینوزا یکی از همین چرخشها بود. در همه این سالها مسأله چپ، یافتن طبقه پیشران یا جنباندن طیفهای تحت ستم یا استثمار شده بود.
نظام سرمایهداری در مقابل تمام امکانات بسیج اجتماعی را از چنگ جریانات چپ درآورد و با انواع و اقسام تاکتیکها همان طبقات و طیفهای پیشرو را خرید و مقاومتشان را تبدیل به کالایی قابل دادوستد کرد. معامله ابزاری قدرتمند برای مصادره مقاومتهای این چنینی بود. سرمایهداری فضای مقاومت را در هم شکست.
تولید فضا به عنوان ابزار مقاومت، قرار بود، فضای زندگی رهایی بخش طبقات تحت ستم را مهیا کرده و به تغییر مناسبات قدرت بینجامد. اما در عوض سرمایهداری را متوجه بعد فضایی کالاهای تولیدی کرد و این آگاهی منجر به تجاریسازی فضای سرمایهداری شد. ایده لیبرال «فضای مصرف» و «مصرف فضایی» طرح و پیادهسازی شد. شهرها تبدیل به فضای مصرف شدند و کنشگران یا شهروندان مصرف کنندگان این فضا!
در مقابل، شکلی از مقاومت پس از انقلاب اسلامی تجربه شد که بیرون از هاضمه دستگاه محاسباتی و تحلیلگر نظام سرمایهداری بود. مسألهاش «تحقیر» بود، نه «از خودبیگانگی». نیروی محرکش ایمان دینی بود نه منطق ماتریالیسم دیالکتیک. خصمش طاغوت بود، نه سرمایهدار. ارادهاش عمومی و جمعی و کلی بود، نه حاصل جمع ارادههای منحصر به فرد و تکین. انگیزهاش ادای تکلیف بود و نه رسیدن به نتیجه. سرکوب شدنی نبود هر چند جانهایی را فدا میکرد. تغییر فاز نمیداد، چرخش و یا بازگشت به عقب نداشت.
انقلاب اسلامی چنین الگویی از مقاومت عمومی را ایجاد کرد. مقاومتی که تولید فضا میکرد، خرق فضا میکرد. فضای مقاومت بیشتر را موجب میشد. خودبهخود پیشروی میکرد. فضایی که ساخت درونی محکمی را حاصل کرد. ملتی مقاوم ساخت و جامعهای مقاوم تولید کرد. سرنوشت محتوم سرمایهداری در مقابلش زنجیرهای از شکستهای پیدرپی بود. چنین مقاومتی امکان صدور یافت. انقلاب با چنین مقاومتی صادر شد. انقلاب فضای مقاومت اسلامی را تولید و سپس صادر کرد.
فضایی که این مقاومت ساخته چهار سویه هویتی مقاوم و چهار بعد ساختاری مقاوم حاصل کرده است. چهار سویه هویتی «خوددار»، «خودبان»، «خودآگاه» و «خودساز» که منجر به تولید «انسان مقاوم» شده است و چهار ساخت «جامعه مقاوم»، «رهبر مقاوم»، «دولت مقاوم» و «کشور یا سرزمین مقاوم.»
این الگوی مقاومت از مرزهای جمهوری اسلامی عبور کردهاست. مقاومت در هر جایی فضای خود را خواهد ساخت، از جمله در فلسطین. هم مردم غزه و کرانه را یک ملت مقاوم خواهد کرد، هم دولتی مقاوم را بدنبال خواهد داشت و هم سرزمینها و مکانهای غصب شده را به فلسطین بر میگرداند.
انتهای پیام/