به گزارش پایگاه خبری خبر آنی، مهدیه ساسانی، پژوهشگر حوزه زنان طی یادداشتی با عنوان «تأملی در امکان بومی سازی فمینیسم» به این موضوع پرداخت و اظهار داشت: در غرب ابتدا با ظهور جریان اصلاح دینی و نوگرایی، دین به حاشیه رانده میشود و سپس انسان به نیابت از خدا محور عالم فرض میشود. وقتی انسان تکیه بر مسند خدایی میزند خواه ناخواه خود را اصل پنداشته و هستی را در نسبت با فهم خود معنا و تفسیر میکند.
این گونه است که انسان عقل محور برای تدبیر جامعه تنها به ریسمان عقل خود چنگ زده و با توجه به عقل خود سعی در ساختن جهانی نو بر میآید. بدیهی است که هر آنچه در این هستی حول محور انسان قرار نگیرد و خود را با منافع او وفق ندهد نفی شده و یا باز تعریف میشود. در این فضا است که نفع شخصی و لذت امر اصیل تلقی میشود و همه تلاش بشر در ارتباط با رفع موانع کسب لذت بیشتر صرف میشود. هر آنچه که لذت و منافع انسان را از بین ببرد و یا حتی به تعویق بیاندازد بدون در نظر گرفتن چیستی و چرایی آن و بدون وقفه طرد خواهد شد.
وقتی که به این اتفاقات در غرب نظر میافکنیم آن گاه متوجه میشویم که منطقی که میگوید انباشت سرمایه برای سرمایه گذاری مجدد خیلی هم بی مقدمه و بیراه نیست. آن گاه است که در مییابیم نظریاتی که میگویند دین نباید در عرصه اجتماع وارد شود چرا این حرف را میزنند. یا آنجایی که نسبیت طرفدار پیدا میکند دلیلش چیست و اینگونه است که تمامی پدیدههای فکری و ایدئولوژیها در غرب کاملاً موجه و متناسب با بستر موجود به وجود می آیند.
لذا غیرمنتظره و بعید نیست وقتی که شاهد تلاش هایی در جهت برابری و تشابه کامل زن و مرد در همه زندگی باشیم زیرا اگر مرد انسان است زن نیز انسان است و گور پدر تفاوتهای زن و مرد!!
البته نباید از نظر دور داشت که نطفه فمینیسم اگر چه در یک بستر اومانیستی بسته شده است اما فضایی نیز برای شکل گیری این نطفه و رشد آن مهیا بوده است. سالیان قبل سرمایه داری با خود عهد کرده بود که از هر تلاشی برای تحقق این منطق که انباشت دم افزون سرمایه برای سرمایه گذاری مجدد فروگذار نکند. سرمایه داری برای انباشت سرمایه نیاز به افزایش سود دارد و افزایش سود جز با افزایش فاصله میان هزینه و درآمد امکانپذیر نیست.
کاهش هزینه تولید در افزایش سود تأثیر قابل ملاحظهای خواهد داشت. در ثانی افزایش تولید نیز سهم به سزایی در افزایش درآمد و افزایش سود خواهد داشت و از طرفی سرمایه داری این را خوب میدانست که عرضه بیش از حد کالا موجب کاهش ارزش آن میشود و لذا اگر موفق میشد موجی از تمایل نیمی از نیروی کار خفته جامعه را برای ورود به عرصه کار و فرایند تولید را ایجاد میکرد آن وقت بود که به اصطلاح نانش در روغن میبود!! لذا برای رسیدن به این منظور باید زمینه اجتماعی و فکری و فرهنگی آن را فراهم میکرد و چه توجیهی بهتر از این که در جامعه فریاد بزند که سهیم بودن در فرایند تولید کاری ارزشمند و سودآور، و کار بدون دستمزد و کار خانه نشانه ظلم پذیری و غیرعادلانه است؟ چه استدلالی متقن تر از اینکه بگوید ورود زنان به عرصه تولید باعث رونق بخشیدن به چرخه اقتصادی جامعه و پیشرفت آن به سوی تمدن و توسعه است؟ آری فمینیسم باید به وجود بیاید چون که سرمایه داری میگوید!!
به دنیا آمدن بچهای که ایجادش توسط اومانیسم صورت گرفته و ماهها در رحم مادری چون سرمایه داری رشد کرده است نیازمند قابلهای با تجربه و ماهر دارد که با گارانتی چند ساله بچه را به دنیا آورد. بهتر است برای پیدا کردن قابله کمی تأمل کنیم. با هم مروری میکنیم بر مواجهای که دیگران در برابر زن غربی دارند. این مواجه به دو گونه صورت میگیرد.اول در حوزه نظری آن گاه که نگاههای دیگران به زن موضوعیت مییابد و دوم در حیطه عمل آنجا که رفتارهای دیگران با زن کانون توجهات ما است.
اگر افلاطون و ارسطو را پیشگامان نظریه پردازی در پارادایم غربی بدانیم باید زن ستیزی در غرب را نیز دارای قدمتی ۲۵۰۰ ساله بدانیم. تعاریفی که از زن در آرا و افکار این دو متفکر مشاهده میشود بیانگر این است که زن در طول تاریخ ۲۵۰۰ ساله غرب به معنای فکری آن، همواره دارای جایگاهی فرعی نسبت به مرد بوده است و همیشه وجود او طفیلی وجود مرد فرض گرفته میشده است.
رجوع به نظرات متفکرین و نظریه پردازان متاخر غربی نیز نشانگر عدم تغییر این رویکرد به زن است. نیچه، هابز، شوپنهاور و جان لاک نظرات به شدت عمیقی! نسبت به جنس زن دارند که ذکر آنها مجال دیگری را میطلبد. اما در حیطه عمل نیز مواجه با زنان چندان برای آنان امید بخش و قابل تحمل نیست. مراجعه به آمارهای جرایم علیه زنان همچون تجاوز به عنف و قتل و آزار و اذیت نشانگر این حقیقت است که زنان نه تنها در نگاه مردان پست انگاشته میشدند بلکه در عمل نیز تحت انقیاد بوده اند و این گونه است که قابله کار خود را با موفقیت انجام داده و این مولود اجباری را هستی می بخشد.
هر پدیده اجتماعی برای وجود پیدا کردن نیازمند ایجاد بستر و زمینه اجتماعی است و جنبش فمینیسم و یا هر جریان دیگری در فضای جامعه ارتباط مستقیمی با شرایط و عوامل اجتماعی آن جامعه دارد. اگر قرار است جنبش اعتراض آمیز و انتقادی فمینیسم با نسبتی که با شرایط و ویژگیهای جامعه غرب دارد، در فضای دیگری باز تولید شود ابتدا نیازمند ایجاد و شکل گیری بستر اجتماعی و زمینههای فکری و فرهنگی متناسب با خود در آن فضا است.
طبیعتاً وقتی فمینیسم معلول عوامل و شرایط فکری و اجتماعی جامعه غربی است و نسخهای برای رهایی زن از شرایط مسموم آن جامعه است، نمیتواند نسبتی با فضای جامعهای داشته باشد که هیچ کدام از آن شرایط و عوامل امکان و فرصت ظهور نیافته اند. به عبارت دیگر برای تجویز فمینیسم به عنوان نسخهای رهایی بخش ابتدا باید زمینههای فکری و اجتماعی شکل گیری این پدیده را در جوامع دیگر فراهم کرد در غیر این صورت تجویز این نسخه برای فضاهای متفاوت دیگر چندان موضوعیتی نخواهد داشت.