پایگاه خبری خبر آنی _ گروه جامعه؛ سال ۱۲۷۶ هجری، طی عبور اردوی سلطنتی از گروس، از مناطق غربی کشور، ناصرالدینشاه، چشمش دخترک یتیمی به نام زبیده خانم را که ظاهری زشت و اندامی لاغر داشته گرفت. این دخترک یتیم که در کودکی، قسمتی از بدنش نیز سوخته بوده، به بهایی اندک خریداری و از روی ترحم و دلسوزی به زعفران باجی، مسئول صندوقخانه اندرون که خود مورد توجه شاه بود، سپرده شد.
مدتی نگذشت که زبیده خانم گروسی، به ریاست قهوهخانه و تصدی خدمات شخصیِ شاه منتصب شد. بعد از یک سال تعلیم و تربیت زیر دست زعفران باجی، زبیده خانم صیغه شاه شد. هر چه بیشتر میگذشت مهر زبیده خانم بیشتر در دل شاه جا باز میکرد. این دلبری به جایی رسید که اختیار شاه، بیشتر در دست زبیده خانم قرار گرفت و هر روز برنامه تازهای برای شاه تدارک میدید.
چندی شاه را به گربهبازی و سرگرمی به ببریخان، که گربه دستآموز خودش بود مشغول کرد. ببری خان آنقدر در منظر شاه، جایگاه بلندی پیدا کرده بود که حتی درباریها هم عرایض خود را اگر به دم ببریخان میبستند، از عنایت ملوکانه شاه، محروم نمیشدند. بعد از درگذشت ببریخان هم، زبیدهخانم، برادرزاده خود را که بعدها ملقب به عزیزالسلطان شد، ملیجک و مقرب شاه کرد.
امینه اقدس اگرچه خودش بچهدار نمیشد، اما به هر ترفندی که شده نظر مساعد شاه را به خودش جلب کرد تا جایی که شغل مهم خزانهداری شاه را به دست آورد و به لقب امینه اقدس ملقب شد. برخی از تاریخنویسان دربار، نظیر اعتمادالسلطنه که از امینهاقدس دل خوشی نداشتند در ثبت وقایع تاریخی نیز تا توانستهاند با نیش و کنایه از او سخن گفتهاند.
چیزی نمیگذرد که چشم چپ امینه اقدس قدرت بینایی خود از دست میدهد. این در حالی است که پنج شش سال قبل نیز چشم دیگرش به کلی نابینا شده بود. از آنجا که او وجهه خوبی در بین درباریان نداشته، اطبای دربار نیز بیماری چشم او را جدی نگرفتند. تا اینکه دکتر فوریه به شاه پیشنهاد میکند که امینهاقدس را برای معالجه به فرنگ ببرند.
درباریان و مخصوصاً اطبای مخصوص حرمسرا که نمیخواستند بیکفایتیشان نزد شاه برملا شود، تا توانستند با سعایت و سخنچینی، ذهن شاه را در اینباره خراب کردند و سعی داشتند تا مانع رفتن امینهاقدس به فرنگ شوند. اما بالاخره اصرارهای دکتر فوریه و مودت قلبی شاه به امینهاقدس موجب شد که شاه، تن به کاری بدهد که تا آن زمان سابقه نداشته؛ شاه بالاخره راضی شده امینه اقدس در سال ۱۸۹۰ میلادی به همراه تعدادی از درباریان برای معالجه به وین برود.
این اولین سفر یک زن درباری ایرانی، بدون همراهی شوهرش به فرنگ بود. در این سفر چند نفر پرستار، آغابهرام خواجه و آغاباقر سعدالسلطنه حاکم قزوین و میرزا احمدخان مترجم نیز امینهاقدس را همراهی میکردند. ظلالسلطان هم که خیلی دلش میخواست در این سفر به بهانه همراهی امینهاقدس، بازدیدی از فرنگ داشته باشد، چند بار از شاه تقاضای همراهی امینهاقدس را کرد اما شاه موافقت نکرد.
البته امینهاقدس قبل از اینکه به فرنگ برود بینایی خود را از دست داده بود و تلاشهای دکتر فوکس اتریشی هم کاری از پیش نبرد و زبیده خانم امینهاقدس، به سال ۱۳۰۷ هجری، دست از پا درازتر از فرنگ برگشت. بعد از برگشتن از فرنگ، از آنجا که همه امیدش ناامید شده بود، دست توسل به آستان حضرت رضا (ع) دراز کرد و برای زیارت و شفا عازم مشهد شد.
دکتر فوریه فرانسوی در سفرنامه خود راجع به این سفر امینه اقدس میگوید: «امروز امینه اقدس، عازم مشهد است و همراه او به قدری پیاده و قاطر زینکرده هست که گویی اردویی با او حرکت میکند. میتوان گفت که هیچیک از ملکههای فرانسه هم در عهد خود با این دم و دستگاه حرکت نمیکردند.»
سفر به مشهد هم گره از کار فرو بسته امینهاقدس نگشود و بینایی او تقریباً به طور کلی زایل شد. اما این زن «خرد جثه جاهطلب» از پای ننشست و بعد از مراجعت از مشهد، باز هم در همهجا ملتزم رکاب شاه بود. از تشکیل میهمانیهای باشکوه گرفته تا همراهی شاه در کوه و کوهستان، هر کاری میکرد تا خودش را به دیگران اثبات کند و از گردونه قدرت در دربار هزار و یک فامیل قاجار طرد نشود.
زبیده خانم امینه اقدس، بالاخره بعد از سالها بیماری، در ذی الحجه ۱۳۱۱ هجری دار فانی را وداع گفت و در شهرری در حرم حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد. امینه اقدس ۱۶ سال قبل از مرگش، نامهای نوشته و بر طبق آن تمامی شش دانگ یک باب کاروانسرا را و یازده باب دکان متصل به آن را به همراه یک باب خانه در کنار این کاروانسرا را واقع در گذر سرچشمه، محله عودلاجان وقف کرد.
شرح این موقوفات و زندگی امینه اقدس در کتاب دارالخلافه تهران نوشته بهزاد یعقوبی به چاپ رسیده است. وی از سال ۱۳۸۹ به عنوان یکی از جوانترین عضو هیأت امنای بازار تهران مشغول فعالیت است و این کتاب را برای استفاده پژوهشگران به صورت رایگان در کتابخانه دارالخلافه قرار داده است.