یاسر یگانه- آن مرد در سکوت و بیبدرقه میرود. او در پنجشنبهای زمستانی آمد و حالا در آخرهفتهای تابستانی میرود. وقتی نیمکتِ تیم ملی فوتبال ایران برای هر مربی وحشتناک بود؛ او آمد. حالا که نیمکتِ تیم ملی برای هر مربی جذاب و وسوسهانگیز است؛ او میرود.
وقتی در مخمصه بودیم او آمد. وقتی چهار بازی پیش رو داشتیم و میبایست حداقل 10 امتیاز از این چهار بازی میگرفتیم او آمد. هنگکنگ، کامبوج، بحرین و عراق حریفان ما بودند؛ نامِ بحرین و عراق برای فوتبال ما همیشه پر از دلهره و وحشت بوده است و خاطرات بدی از بازی با این دو تیم داریم. شاید از این روی بود که در آن دوران کسی برای نیمکتِ تیم ملی فوتبال ایران دست و پا نمیشکست!
اسکوچیچ آمد و سرمربی تیم ملی فوتبال ایران شد. هر چهار بازی را بردیم و از مخمصه گذشتیم. ادامه مسیرِ صعود به جام جهانی را هم با اقتدار طی کردیم. سریعترین و کمهزینهترین صعودِ تیم ملی فوتبال ایران به جام جهانی با هدایتِ اسکوچیچ رقم خورد.
اسکوچیچ رکوردِ 10 بردِ پیاپی را با تیم ملی ثبت کرد. آمارِ او به حق شگفتانگیز و دستنیافتنی است، اما اسکوچیچ اهلِ داد و قال نبود. اهل آگراندیسمان نبود. او آرام بود. اسکوچیچ بلد نبود یا شاید هم نمیخواست، موفقیتهایش را در چشمِ ما بزرگ کند. ما هم که خیلی اهلِ مطالعه تاریخ نیستیم. حافظه قدرتمندی نداریم تا یادمان باشد که در گذشته برای رفتن به جام جهانی چگونه تا مرزِ سکته میرفتیم. یادمان رفته که حتی نسلِ طلاییِ فوتبالمان برای جام جهانی 1998 هم جان به لبمان کرد تا بالاخره مسافرِ فرانسه شدیم.
با اسکوچیچ از باتلاقی بیرون آمدیم که میراثِ جنابِ ویلموتس بود. تیمی مثل عراق را بردیم. کاری که در گذشته بسیار دشوار مینمود. با اسکوچیچ با خیالی آسوده از صعود به جام جهانی، چندبازیِ آخرمان را دنبال کردیم.
اگر بخواهیم حاشیهها و اتفاقاتِ رخداده را کنار بگذاریم، به حق که برخوردِ شایستهای با این مربی نداشتیم. حداقلِ سپاسگزاری از او این بود که جام جهانی را هم با او سپری کنیم یا اگر هم نمیخواستیم اینگونه شود، به شیوهای بهتر، اخلاقیتر و محترمانهتر او را کنار بگذاریم.
در چند ماه گذشته او چندین بار در رسانهها عزل و ابقا شد تا در نهایت به طور رسمی و با تغییر در مدیریت فدراسیون فوتبال، برای همیشه کنار گذاشته شد.
داستان اسکوچیچ فارغ از جزئیاتش، بار دیگر ثابت کرد که ما خوش استقبال و بدبدرقهایم. ما قدرشناسِ زحمات و کارهای او نبودیم. او در روزهای سختی در کنار ما ماند، اما برای روزهای پرزرق و برقِ حضور در جام جهانی او را کنار گذاشتیم.
به راستی در کجای دنیا با چنین مربی چنین رفتاری میشود، کسی که روی کاغذ و براساس آمار، کارنامهای درخشان در تیم ملی فوتبال ایران داشت؟!
اینجاست که این بیت از حضرت حافظ را از زبان او میتوان خواند:
بیمزد بود و منت هر خدمتی که کردم/ یارب مباد کس را مخدوم بیعنایت
حالا باید منتظر ماند و دید که کارلوس کیروش با بازگشتِ دوبارهاش برای تیم ملی چه خواهد کرد. یادمان باشد که کیروش خوب بلد است که چه نتیجه بگیرد و چه نگیرد؛ چگونه رفتار کند.
به هر روی این روزها و این اتفاقات برای تیم ملی فوتبال ایران، آدمی را دلزده میکند. کاش میشد بیخیال شد و بازیهای ایران در جام جهانی را دنبال نکرد، اما چه کنیم که تیم ملی فوتبال ایران است و هر کجا و هر زمان و به هر گونهای که در زمین باشد؛ قلبمان برایش میتپد.
انتهای پیام/