به گزارش گروه تاریخ انقلاب پایگاه خبری خبرآنی، ایران در شهریورماه سال 1320 شاهد اتفاقات مهمی بود که سه رویداد مهمتر از همه بود: تجاوز قوای متفقین (شوروی و انگلیس) به خاک ایران، استعفای رضاشاه از سلطنت و سوم روی کار آمدن محمدرضا پهلوی.
دولت رضاشاه از ابتدای جنگ جهانی دوم اعلام بیطرفی کرده بود اما متفقین (بریتانیا و شوروی) درصدد بودند بههر نحوی از خاک ایران استفاده کنند. ساعت 4 صبح روز سوم شهریورماه 1320 سفیران وقت شوروی و انگلستان با تسلیم یادداشتی خطاب به دولت ایران اعلام کردند که چون این کشور در مقابل متفقین و درخواستهای آنان سیاست مبهمی در پیش گرفته، ارتشهای شوروی و انگلستان وارد ایران شده و مشغول پیشروی هستند.
با اشغال ایران، دولت نخستوزیرِ وقت «رجبعلی منصور» سقوط کرد و ذکاءالملک فروغی عهدهدار امور شد و در یادداشتی به دولتهای اشغالگر حسن نیت ایران را اعلام کرد. روز 25 شهریور ماه 1320 و زمانی که قوای روس و انگلیس بهسمت تهران در حرکت بودند، رضا شاه استعفا داد.
سید امیر مکی پژوهشگر تاریخ معاصر در یادداشتی به 4 مسئله درباره حمله متفقین در شهریورماه 1320 پاسخ میدهد؛ اینکه چرا ارتش توان مقاومت نداشت؟ محمدرضا پهلوی چگونه جایگزین پدر شد؟ و چرا به رغم وابستگی رضاشاه به انگلیسها آنها وارد ایران شدند.
1- دیکتاتوری پهلوی اول؛ از دستگاه سرکوب تا توقیف اموال مردم
رضا خان دریافته بود که قدرت داخلی تنها در ایجاد نیروی نظامی و سرکوب متجلی نمیشود و میبایست در ساختار نظام اجتماعی که مبنای آن اقتصاد ارباب رعیتی است، تصرف املاک و تصاحب خاک را به شکلی وحشتناک و حیرت انگیز نهادینه کند.
او تا بدانجا پیش رفت که از املاک خالصه و موقوفه هم نگذشت و دستور داد لایحهای را دولت به مجلس تقدیم کند که بتواند به اهداف تصرف املاک مذکور نیز دست یابد پیدا کند و در آخر خود دید که با چه وضعیت اسفناک و ناگواری از کشور اخراج و تسلیم متفقین شد؛ سرانجام پس از برکناری از حکومت، طی مصالحهنامه رسمی تمام اموال منقول و غیر منقول را به محمد رضا پهلوی واگذار و پس از آن ، ولیعهد و جانشینش هم طبق فرمانی اموال غیر منقول را به دولت واگذار کرد.
2- اعلام بیطرفی و پل پیروزی!
در بحبوحه جنگ جهانی دوم، پیشتر از آنکه انگلیس و فرانسه در یازدهم شهریور 1318 به آلمان اعلان جنگ کنند، ایران بیطرفی خود را به اطلاع دولت انگلستان اعلام کرد و مقارن با همین تاریخ ، وزارت کشور نیز رسما اعلامیهای در این خصوص منتشر کرد، اما بدیهی است بیطرفی کشوری که به سبب اهمیت و موقعیت استراتژیک و ژئوپلیتیک، نگاه قدرتهای بزرگ صنعتی و درگیر جنگ را به خود معطوف داشته و قطعا ایشان هم به دیده احترام ندانسته و به بهانه تمایل ایران به سمت و سوی آلمان نازی، طعمه دندانگیری را برای خود دست و پا کرده و هجوم سه وجهی خود را به ایران وارد کردند.
با پیشروی فزاینده ماشین پرقدرت جنگی آلمان و اشغال ناباورانه تمام اروپا در کوتاه مدت، راهی جز اشغال ایران در فضای خصمانه سوم شهریور 1320 اجتناب ناپذیر دانسته و در ناباوری هرچه تمام تر ایرانیان و سایر ملل به منصه ظهور رساندند و فجایع غم انگیزی را رقم زدند؛ از آنجا که اشغال ایران تصمیم یک شبهای نبود، بلکه با انگیزه پنهانی و هدفمند دولت انگلستان و همراهان خود از حدود دوسال قبل از اشغال، برنامه ریزی شده بود و برای روی کار آوردن دولت متمایل به آلمان یعنی احمد متین دفتری در سوم آبان 1318 به منظور به دست آوردن دستاویز قابل ملاحظهای برای تهاجم به ایران، ظهور تلاش ایشان در جهت پروژه بهانه تراشی عینی، دور از ذهن به نظر نمیرسد.
با مروری بر اسناد نقض بیطرفی ایران واقعیتی خطرناک آشکار شد؛ اینکه شیوه و لحن مراسلات و مکاتبات روس و انگلیس برای جلب موافقت ایران به همکاری روز به روز ضرباهنگ تندتری به خود میگرفت و هرچه به روز حادثه نزدیکتر میشویم، توام با خشونت فزاینده دولتهای متخاصم مواجه بودیم.
رضاخان بر خلاف آنچه که به ظاهر میپنداشت و نشان میداد، مانند هر قدرت کوچک منطقهای، با وجود اعلان بیطرفی، خواه ناخواه بهخاطر موقعیت جغرافیایی کشور، نمی توانست از آتش جنگ در امان باشد و لاجرم میبایست برای یافتن مأمنی امن یکی از دوقطب قدرت را برای خود انتخاب میکرد؛ بدلیل ضعف سیستماتیک راه دیگری برایش وجود نداشت و حتی با بررسی اسناد منتشر شده، دلیل وسوسه او برای نزدیکی به آلمان را بیتوجهی انگلستان نسبت به خود میدانست.
مامورِ تبعید رضا پهلوی سر کلارمونت اسکراین در این خصوص مینویسد: "... به سر ریدر بولارد گفتم: شاه پیر در سفر دریائی نزد من گله میکرد که بریتانیا قبل از اینکه خیلی دیر شود خواستههای خود را بطور آشکار با او در میان نگذاشته بود...".
مامورِ تبعید رضا پهلوی مینویسد که شاه از بی توجهی بریتانیا به وی گلایه داشت که چرا خواستههای خود را با وی در میان نگذاشته بودند!
رضا پهلوی در نامه مورخ یکم فوریه 1942 به سر بد کلیفورد، فرماندار موریس علاقه خود را به عقد پیمان جدیدی با انگلیس ابراز داشت و علت ملحق نشدن ایران به کشورهای متخاصم را بی توجهی انگلیس اعلام کرد: "... از موقع پیشامد جنگ اروپا تا قبل از پیشامدهای اخیر، هرزمان از طرف مامورین انگلیسی از وضعیت ایران اظهار نگرانی میشد، به دستور من دولتهای وقت آمادگی خود را برای عقد پیمان به مامورین انگلیس تذکر میدادند ولی توجهی نمی شد...".
حکومت رضا پهلوی به دلیل عدم وجود تکیه گاه مردمی، یکی از قربانیان جنگ دوم جهانی شد و در مدت دودهه سلطنتش بر ایران ، جز آفت قهر، خشونت، زیاده طلبی و رسوایی های پی در پی در دستگاه درباریان و نزدیکان خود هیچگونه رابطهای را با تودههای مردمی ایجاد نکرده بود و در واقع از هم گسیختگی ساختاری محصول آن تفکر بود.
3- چرا ارتش پهلوی اول هیچ مقاومتی نکرد؟
متاسفانه توان نظامی ایران که بسیار هم از آن سخن می رفت و همواره بودجه قابل توجهی از اقتصاد بیمار ایران را به خود اختصاص داده بود، در آستانه اولین تهاجم بیگانگان رخ عیان کرد و فاش شد که نظامیگری رضا خان پهلوی تنها برای حفظ تاج و تخت، آن هم در برابر مردم خود و تنها برای مقابله با فشارهای داخلی شکل گرفته بود که سرانجام در نیمه شب دوشنبه سوم شهریور 1320 قوای شوروی با پشتیبانی تانک و هواپیما از شمال و قوای انگلیس از مرزهای جنوبی و غربی به یکباره وارد ایران شدند.
رضا پهلوی از همان ابتدا دریافته بود که نه تنها یارای مقابله در جنگ را نداشته، بلکه تنها برای کسب وجهه ظاهری فرمان مقاومت را صادر کرد اما طولی نکشید که فرمان ترک مقاومت را به فرماندهان خود ابلاغ کرد.
سرلشگر ضرغامی در گزارش چهارم شهریور مبنی بر فرمان مقاومت نوشته بود: "... در این موقع که دشمن شمالی و باختری مرزهای کشور شاهنشاهی را مورد تجاوز قرارداده و بعضی از شهرهای آذربایجان و جنوب باختری را بمباران نموده اند و نیروی ارتش شاهنشاهی در جبه های شمال و باختر مشغول مقاومت میباشند به فرمان مبارک شاهانه مقرر است واحدهائی که هنوز با دشمن تماس حاصل ننموده در مواقع مقتضی به حال تدافعی استقرار یافته و با توانائی مقاومت نمایند..."؛ اما بلافاصله در کمتر از 48 ساعت در تاریخ ششم شهریور ماه ضمن اعلام دریافت فرمان ترک مقاومت به برخورد خشونت آمیز نیروهای شوروی نیز اشاره کرد "... محترما معروض میدارد بنا به امریه شماره 4241 ساعت 10.5 صبح، فورا دستور داده شده که به هیچ وجه مقاومت ننمایند ....."
حضور نیروهای متفقین در خیابانهای تبریز بعد از شهریور سال 20
4- محمدرضا پهلوی چگونه جایگزین پدر شد؟
محمدعلی فروغی که شاید بتوان او را تاجبخش شهریور 20 نیز نامید برای قبولی مسند نخست وزیری بعد از دوره طولانی انزوا و کناره گیری از سیاست البته در ظاهر امر، ملاقاتی را با رضا پهلوی داشت و از آن پس بعنوان رابط شاهِ برکنار شده با دولت انگلیس میدان داری کرد و عهده دار ساختار انتقال قدرت شد تا بدین ترتیب تمهیداتی برای جانشینی رضا پهلوی مهیا کند؛ در این بین بازار جولان افرادی از قبیل فروغی و قوام شیرازی بدلیل خدمات دیرینه خود و نیز حسن روابط با بریتانیا بیش از پیش نمایان شد.
ارتشبد فردوست نیز در خاطراتش مینویسد: "... بعد از ظهر یکی از روزهای نهم یا دهم شهریور ولیعهد به من گفت: همین امروز به سفارت انگلیس مراجعه کن؛ در آنجا فردی است به نام ترات که رئیس اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت است. او در جریان است و درباره وضع من با او صحبت کن! محمدرضا اصرار داشت که همین امروز این کار را انجام دهم. نمی دانم نام ترات و تماس با او را چه کسی به محمدرضا توصیه کرده بود. شاید فروغی، شاید هم قوام شیرازی و شاید کس دیگر... بعد از ملاقات با ترات به سعد آباد بازگشتم و جریان را به محمدرضا گفتم. او شدیدا جا خورد و تعجب میکرد که از کجا میدانند که من به رادیو گوش میدهم و یا نقشه جنگ پیشروی آلمان را دارم و... محمد رضا گفت: فردا اول وقت با ترات تماس بگیر و با او قرار ملاقات بگذار و بگو که همان شب با محمدرضا صحبت کردم و گفت که نقشه را از بین میبرم و رادیو هم گوش نمیکنم مگر رادیوهایی که خودشان اجازه دهند آنها را بشنوم...".
هارولد بی.ماینور دبیر سفارت آمریکا در تهران در خصوص حمله دول متخاصم به ایران در گزارشش چنین مینویسد: "ایران، ایجابا و سلباً بطور عمیقی تحت تاثیر حمله متفقین قرار گرفته است. در عین حال که به نظر میرسید نتیجه حمله متفقین، تغییرات مهمی چون خروج احتمالی شاه از صحنه سیاسی خواهد بود، دامنه و شدت حوادث متعاقب حمله پیش بینی نشده بود. ایران به مثابه خانهای با نمایی زیبا و گیرا اما پوشالی و بی بنیان بود که با مختصر تکانی فرو ریخت. مردم ایران پس از دو دهه، از خواب بیدار شدند و زنجیرهایی را که بر دست و پایشان بسته شده بود، حداقل موقتاً پاره کردند. چرخ از حرکت افتاده دموکراسی دوباره به گردش در آمد، حقوق فردی که در ایران بطور کلی نادیده گرفته شده بود، بار دیگر مطرح شد و موضوعیت پیدا کرد، آتش نفرت و کینه زبانه کشید و عقده نهفته نارضایتی سرباز کرد؛ اگر کسی بخواهد عواقب نامطلوب و جنبههای منفی حمله به ایران ، مثل تضعیف روحیه مردم و اشغال کشور به وسیله روس های منفور و پیامدهای خوش آیند و مثبت آن، مثل خلاصی مردم از شر رژیم استبدادی را با هم بسنجد و ارزش گذاری کند، به نظر من رهایی مردم از رژیم استبدادی به اشغال کشور می ارزید. اشغال ایران به دست شوروی، هرقدر هم که ناخوشایند و غیر قابل تحمل باشد، موقتی است و بزودی به دست فراموشی سپرده خواهد شد اما با اصلاحاتی که در حال حاضر در دست اجرا و انجام است، احتمالا سعادت و نیکبختی دائمی در راه است...".
ماینور خاطرنشان میکند که سفارت آمریکا در تهران، حمله به ایران و سقوط رضاشاه را پیش بینی کرده بود : "... وظیفه اصلی سفارت در تهران در ارتباط با امور ایران مطلع نگه داشتن وزارت امور خارجه ایالات متحده از آخرین تحولات ایران در هرروز بود. سفارت ، در طول سالی که در آن حمله به ایران را پیش بینی میکرد، با مخابره تلگرامهای متعدد توجه وزارت خارجه را به خطراتی که از ناحیه ستون پنجم آلمان متوجه ایران بود جلب کرده بود؛ سفارت در تماس روزانه با وزیر مختار بریتانیا در تهران بوده و همکاری کامل او بود که پیش بینی هر تحول مهمی را ممکن می ساخت؛ مثلا یادداشت نهائی 25 اوت که در نیمه شب 24 اوت به وزارت خارجه گزارش شد که از همین دست پیش بینیهایی بود که با همکاری وزیر مختار بریتانیا تهیه شد.
همچنین ارتباط سفارت با نخستوزیر و وزیر امور خارجه ایران بود. این هردو نفر، شب هنگام چند بار شخصاً به سفارت آمدند تا دیدگاههای ایران را توضیح دهند.... حمله به ایران و پایان پادشاهی رضا شاه، ده روز قبل از وقوع پیش بینی شده بود.... ایرانی ها احتمالا یک ژست ضعیف مقاومتی در مقابل مهاجمان خواهند گرفت... به نظر من شاه تاج و تخت خود را از دست میدهد..... هزینههای بالای زندگی، دستمزدهای پایین، مالیاتهای سنگین، استثمار و بهره کشی وحشتناک از مردم، سیاست مالی و تجاری کوتاهبینانه دولت و حرص و آز و پولدوستی غیرعادی شاه، نه تنها موجب فقر و نارضایتی نهفته و پنهان بوده... و چون توده مردم جرئت جسارت و اراده ندارند، منجر به شورش و انقلاب هم نشده است... انگلیسیها از این شرایط به خوبی آگاه هستند و میدانند مردم ایران، شاه را مخلوق و آلت دست آنها میدانند و حالا میخواهند حساب خود را از او جدا کنند... من میدانم که روس و انگلیس ایران را به دلیل ضرورت نظامی و بدون توجه به پاسخ ایران به خواست دو دولت اشغال خواهند کرد... و قطعا شرایط مهمی مانند یک کودتا یا خروج شاه در شرف وقوع است... اعتبار شاه به پائین ترین حد خود رسیده است و روند حوادث چنان بر ضد اوست که خروج او از صحنه بسیار محتمل و به نوعی حتمی است...
انگلیسیها میدانند که مردم ایران شاه را مخلوق ایشان میبینند و برای این منظور که به مردم ایران نشان دهند که رابطهای با او ندارند و در اصل او را از خود راندهاند زمینه را نیز برای خروج او از صحنه، آماده میکنند و یک کارزار تبلیغاتی رادیویی قوی بر ضد او به راه انداختند؛ از حدود دوهفته پیش از کناره گیری شاه، رادیوهای لندن و دهلی نو در برنامههایی به زبان فارسی و انگلیسی توجه مردم را به ظلم و بی عدالتی و بیگاری کشیدن از مردم و استثمار آنها در حکومت رضاشاه جلب کردند... و انگلیسیها مبنا را بر این گذاشتند که چهره مخدوش شده خود را ترمیم و زمینه را طوری ایجاد کنند که شاه یا باید خودش برود و یا به زور و اجبار برکنار شود...".
به درستی که برنامههای از پیش تعیین شده، یک به یک و پله به پله در حال اجرا بود و حتی ولیعهد ایران نیز طبق مفاد تعریف شده به مقام سلطنت رسیده و عنوان اعلیحضرت محمد رضا شاه را بدست گرفت و نیز نمایندگان سیاسی بریتانیا و شوروی از طرف دول متبوع خود دستورات لازم را جهت به رسمیت شناختن شاه جدید ایران اعلام کردند.
جالب توجه اینکه در اسناد بدست آمده وزیر مختار بریتانیا معتقد بود که: "... به عقیده من، با درنظر گرفتن این واقعیت که ولیعهد بطور کلی بی کفایت، ضعیف و طرفدار آلمان است، بریتانیا میتواند او را در مجموع موقتاً برای جلوگیری از عواقب ناشی از تغییر بسیار عمیق در دولت و یا بعنوان یک عروسک خیمه شب بازی و در کنار مشاوران صالح و کارآمد بپذیرد...".
وزیر مختار بریتانیا معتقد بود محمدرضا شاه بی کفایت، ضعیف و طرفدار آلمان است!
مالاس موری مدیر بخش امور خاور نزدیک وزارت خارجه ایالات متحده می نویسد: "...اشغال ایران ناشی از ضرورت نظامی بود... بریتانیا تعداد اعضای ستون پنجم آلمان در ایران را بزرگ نمایی کردند و سرانجام ایران بنا به خواسته آنها اشغال شد و مقاومت بی اثر ایرانیان به بیآبرویی بزرگی منجر شده بود، شاه جدید ظاهراً مصمم به درست کارکردن است اگرچه ایران در حوادث اخیر چیزهای زیادی از دست داده است...".
با خوانش وقایع سازمان یافته مذکور، پر واضح است که در بسیاری از مواقع نفوذ نامریی ساختاری حاصل شده بر عهد پهلوی، مرئی گشته تا ظهور و وجود نهادینه شده حکومتهایشان را به رخ سایرین بکشند و حضور بلامنازع خود را در عرصه مناسبات داخلی و خارجی کشوربه اثبات رسانند.
انتهای پیام/