گروه سیاسی پایگاه خبری خبرآنی- جعفر علیاننژادی، دانشآموخته علوم سیاسی:
آیا میتوان همزمان که به غارت و جنایت سرگرمیم، مشغول نوشتن حقوق بشر نیز باشیم؟ سوال سختی است، پس بگذارید قدری ساده تر بگوییم، آیا وقتی در حال قتل و غارتیم، حق نوشتن حقوق بشر را هم داریم؟ طبیعی است که هر عقل سلیمی امکان نوشتن را رد نمیکند، هرچند ممکن است حق نوشتن را انکار کند. میتوان در وقت غارت، روایت هم کرد. نه روایت غارت، بلکه روایت حقانیت. برای توجیه غارت باید حق تراشید؛ حق غارت. هرچند حق غارت را اعلامیه نمیکنند. به بیان بهتر حق غارت بشر را نمیشود، بیانیه کرد. بلکه باید در تداول عامه عبارت را قدری ساده تر و گیراتر کرد. میگوییم حق بشر به قرینه حذف یک اضافه لفظی بیمورد، با امید به اینکه مخاطب اعلامیه، منظورمان را کامل فهمیده باشد. وانگهی ترکیب "غرب و غارت"، از واج آرایی مناسبی نیز برخوردار است. پس مینویسیم: حقوق بشرغربی، میخوانیم: حقوق غارت بشر غربی.
جورج اورول نام انگلیسی "اریک آرتور بلیر" است، کسی که دوست داشت، انگلیسی شناخته شود، با این که در هندوستان زاده شده بود. اما اورول کتاب 1984 را در انگلیس نوشت. میتوان ادعا کرد که بیشتر کتابهای اورول بر اساس تجربیات شخصی اش نوشته شده است. اورول در این کتاب، پارادوکس غارت و حقانیت در انگلیس را به نحوی نمادین روایت می کند. استفادهی نام نمادین برای وزارتخانهها، یکی از نکات ظریف نوشته اورول است. برای مثال وزارت حقیقت با تعریف اورول جایی است که در آن وقایع را تغییر میدهند و حقایق جدید میسازند. وزارت فراوانی هم جایی است که در آن غذاها و مواد مورد نیاز را جیرهبندی میکنند. تمام شخصیتهای این کتاب علاوه بر نام نمادین، شخصیت نمادینی هم دارند. برای مثال «برادر بزرگ» نماد یک نظام دیکتاتوری است. حکومتی که بر زندگی مردم نظارت میکند و تمام کارهای آنها را کنترل میکند. وی در بخشی از این کتاب می نویسد: "وزارت حقیقت، یا همان میتی ترو در زبان نوین به طرز شگفتآوری در میان چشمانداز، خودنمایی میکرد. ساختمان عظیم هرمی شکلی به رنگ سفید، که به صورت پله پله تا ارتفاع سیصدمتر بالا رفته بود. از جایی که وینستون ایستاده بود سه شعار حزب را که به نحوی موزون بر نمای سفید ساختمان به طور برجسته نوشته بودند، به راحتی میشد خواند: "جنگ، صلح است"، "آزادی، بردگی است"، "نادانی، توانایی است" آنطور که میگفتند وزارت حقیقت شامل سه هزار اتاق در بالای طبقهی همکف و همین تعداد اتاق در زیر زمین بود. در تمام شهر لندن تنها سه ساختمان دیگر با این شکل و اندازه وجود داشت. این چهار ساختمان، کلیه عمارتهای اطراف را تخت الشعاع قرار داده بودند، و از بالای عمارت پیروزی هر چهارتای آنها دیده میشد."[1]
این تصویر شاید واقعی ترین توصیف از وضعیت قرن بیستم کشوری باشد که بیشترین مشارکت را در تدوین و نگارش اعلامیه حقوق بشر داشته است. از قضا محدوده زمانی نگارش این شاهکار ادبی با تصویب اعلامیه حقوق بشر در 1948، یکی است. گفته می شود اورول بین سال های 1945 تا 1949 این رمان سیاسی را خلق کرده است. میتوان آن سه جمله نمادین وزارت حقیقت را تفسیر حذف شده، اعلامیه حقوق بشر خواند. این سه ماده اولیه اعلامیه گواه این ادعای ماست:
"ماده 3- هر کس حق دارد از زندگی و آزادی و امنیت شخصی خویش برخوردار باشد.
ماده 4- هیچ کس را نمی توان به بندگی یا بردگی گرفت. بندگی و سوداگری بنده در هر شکل که باشد ممنوع است.
ماده 5- هیچ کس را نمی توان شکنجه کرد یا مورد عقوبت با روش وحشیانه و غیر انسانی یا اهانت آمیز قرار داد."
اورول در روزهای آخر حیات، وقایع سی و چند سال پس از مرگش را در کتاب 1984 تخیل کرده است. با این حال وی در مصاحبه روزهای پایان عمرش، آینده زیست در چنین دنیای پارادوکسیکالی را نه وصول به آرمان شهر که نیل به ضدآرمانشهر تصویر میکند. در واقع اورول یک هشدار نهایی از خود به جا گذاشت: "در دنیای ما، هیچ احساسی جز ترس، خشم، پیروزی و خودتحقیری، وجود نخواهد داشت، اما سرمستی از قدرت همیشه وجود خواهد داشت. همیشه در هر لحظه، شوق پیروزی وجود خواهد داشت، احساس له کردن دشمنی که درمانده است. اگر تصویری از آینده می خواهی، چکمه ای را تصور کن که تا ابد بر صورت انسان می کوبد. درسی که باید از این موقعیت کابوس وار خطرناک کسب کرد، درسی ساده است. اجازه ندهید این اتفاق بیفتد. به شما بستگی دارد."[2]