محسن اسماعیلی: حاکم مسئول حفظ اتحاد عملی جامعه است؛ نه مسئول یکسان سازی اجباری نظرها
گام اول و دوم برای مدیریت اختلاف در جامعه دعوت به تفاهم و گفت و گو و سپس مدارا و تحمل نظر مخالف است، اما اگر نه دعوت و نه مدارا موثر واقع نشد، باز هم نباید اختلاف را دستمایه نزاع و عداوت ساخت. در این صورت باید گام سوم را برداشت؛ یعنی باید به کتاب و سنّت مراجعه کرد و تابع حکم آنها بود. کتاب و سنّت مرجع حل اختلاف امّت و مسئول دفع منازعات هستند و همه باید به آنچه کتاب و سنّت حکم می کند، تسلیم شوند.
گام سوم: ارجاع تنازع به ولیّ امر
اما معلوم است که کتاب و سنّت به خودی خود قادر به حل مشکل نیستند؛ زیرا باز هم ممکن است هر کس نظر خودش را مطابق نظر آنها شمارد و بر دامنه اختلاف و تنازع افزوده شود. پس باید به مفسّر رسمی کتاب و سنت مراجعه کرد و قرائت و برداشت او را فصل الخطاب قرار داد؛ مفسری که از سوی خدا تعیین شده و سخنش حجّت است؛ یعنی پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله. وقتی هم که او نبود، جانشینان او یعنی امامان معصوم علیهم السلام که اولوالامر و صاحب اختیار هستند، و در زمان غیبت نیز مجتهدان جامع الشرایطی که ولایت امر را بر عهده دارند.
مرجع حل تنازع در قرآن
آیات 59 تا 65 سوره نساء یکی از روشن ترین مستندات وجوب رجوع به حاکم مشروع الهی به هنگام تنازع است. قرآن در این آیات، ابتدا می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّـهِ وَالرَّسُولِ».
از «فَإِن تَنَازَعْتُمْ» معلوم می شود که موضوع این آیه تنازع است نه تفاوت. می فرماید: اگر درباره چیزی نزاع پیدا کردید، برای حل آن به خدا و پیامبر مراجعه کنید؛ نه اینکه در باره هرچه تفاوت نظر داشتید، فکر خود را تعطیل و تحلیل خود را کنار بگذارید و ببینید آنها چه می گویند. حاکم مسئول جلوگیری از تنازع و حفظ اتحاد و انسجام عملی جامعه است نه مسئول یکسان سازی اجباری افکار و سلیقه ها.
تنازع های احتمالی در جامعه اسلامی بر دو نوع است؛ گاهی راجع به احکام شرع است و گاهی راجع به موضوعات روزمره اجتماعی. گاهی مثلاً نمی دانند که فلان چیز حلال است یا حرام؟ جهاد با بغات واجب است یا نه؟ گاهی هم مثلاً نمی دانند که فلان گروه باغی محسوب می شوند یا نه؟ یا قتال با فلان گروه باغی در این زمان واجب است یا نه؟
برای دفع تنازع نوع نخست باید به خدا مراجعه و از امر او اطاعت کرد، و برای دفع تنازع نوع دوم به رسول و اولوالامر که از جانب خدا مسئول اداره جامعه هستند. دلیل تکرار امر به اطاعت نیز همین است.
قرآن ابتدا دستور می دهد که مدعیان ایمان باید اطاعت از هر دو نوع حکم را بر خود واجب بدانند. سپس به این پرسش احتمالی پاسخ می دهد که اگر در خود این احکام تنازع شد، چه باید کرد؟
می فرماید: «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّـهِ وَالرَّسُولِ». مراجعه به خدا، یعنی مراجعه به کتاب خدا و مفسران رسمی آن که باز هم رسول و اولواالامر خواهند بود. سپس با لحن تهدیدآمیزی می افزاید: اگر واقعاً ایمان به خدا و قیامت دارید وظیفه شما این است و عمل به این فرمول نیز به سود خود شماست.
قرآن دستور می دهد: به هنگام پیدایش تنازع به کسی مراجعه کنید که حجت خدا بر شماست؛ و نه هیچ کس دیگری! زیرا هر کس دیگری جز او طاغوت است. لذا در آیه بعد می فرماید:« آیا به کسانی که گمان می کنند به آنچه بر تو و پیش از تو نازل شده ایمان آورده اند، ننگریستی که می خواهند در موارد نزاع و اختلافشان داوری و محاکمه نزد طاغوت برند؟ »
یعنی آنانکه به هنگام تنازع رو به غیر حجت خدا می آورند، « خیال می کنند » که ایمان دارند (يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا)، ولذا در آیات بعد چنین کسانی را منافق می نامد و در پایان تصریح می کند که وجوب ارجاع تنازع به مرجعی که مقرر شده، مقتضا و نشانه ایمان واقعی است:« فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا».
مرجع حل تنازع در نهج البلاغه
امیرمومنان صلوات الله علیه نیز در دو جای نهج البلاغه به این آیات شریفه استناد و البته مفاد آنها را تفسیر و تبیین فرموده اند. ایشان به مالک اشتر نوشته اند: «در كارهاى مهم و دشوار و شبهه آميز ( که منشأ اختلاف و تنازع می شوند)، به خدا و رسولش رجوع كن؛ زيرا خداى تعالى به قومى كه دوستدار هدايتشان بود، گفته است: اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا اطاعت كنيد و از رسول و الوالامر خويش فرمان بريد و چون در امرى اختلاف كرديد اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد به خدا و پيامبر رجوع كنيد. «فَالرَّدُّ إِلَى اللهِ الاَْخْذُ بِمُحْکَمِ کِتَابِهِ، وَالرَّدُّ إِلَى الرَّسُولِ الاَْخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَيْرِ الْمُفَرِّقَةِ»؛ رجوع به خدا، گرفتن محكمات كتاب اوست و رجوع به رسول، گرفتن سنت جامع اوست؛ سنتى كه مسلمانان را گرد مى آورد و پراكنده نمى سازد.
این عبارت هم دو جور ترجمه و تفسیر شده است؛ یکی اینکه اخذ به سنت رسول موجب اجتماع و اتحاد است نه تفرقه. دیگر اینکه صفت سنت باشد؛ یعنی رجوع به سنتی که همه بر آن اتفاق نظر دارند؛ نه سنت هایی که مورد اختلاف نظر است.
جای دیگری که حضرت به این آیه استناد کرده اند، در پاسخ به خوارج است. آنان که خود عامل پذیرش اصل حکمیت و شخص حَکَم بودند، حالا به آن بزرگوار اعتراض می کردند که چرا شما حکميّت آن دو نفر را در اين مسأله مهم دينى پذيرفتيد؛ در حالى که حَکَم فقط خدا و کتاب خداست.
امام در پاسخ آنان فرمود: کتاب خدا که سخن نمی گوید، بالاخره کسی باید از جانب آن سخن بگوید و حُکم آن را تبیین کند:« ما افراد را حَکَم قرار نداديم، بلکه فقط قرآن را به حکميّت برگزيديم، ولى قرآن خطوطى است که در ميان دو جلد قرار گرفته و سخن نمى گويد، بلکه نيازمند به ترجمان است، و تنها انسانها مى توانند از آن سخن بگويند. بنابراين هنگامى که آن قوم ما را دعوت کردند که قرآن ميان ما و آنها حَکم باشد، ما گروهى نبوديم که به کتاب خداوند سبحان پشت کنيم؛ در حالى که مى فرمايد : اگر در چيزى تنازع کرديد آن را به خدا و رسولش باز گردانيد.»
اما معنای رجوع به کتاب و سنت چیست؟ فرمود:« فَرَدُّهُ إِلَى اللَّهِ أَنْ نَحْكُمَ بِكِتَابِهِ وَ رَدُّهُ إِلَى الرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِهِ»؛ باز گرداندن به خدا، اين است که به کتابش حُکم کنيم و ارجاع به رسول الله صلى الله عليه وآله، اين است که به سنتش عمل نماييم.
پس تعیین اشخاصی که البته تحمیل شدند، مستند به این آیه قرآن بود و اگر درست عمل می کردند حرفی نبود: «اگر درباره کتاب خدا، به درستى حُکم شود ما سزاوارترين مردم به پذيرش آن هستيم و اگر به سنت پيامبر حُکم شود ما نيز از همه شايسته تر و سزاوارتريم که به سنت او عمل نماييم.»
2929