بازخوانی// چرا ترویج و توسعه "طب سنتی" از طریق وزارت بهداشت ممکن نیست؟

به گزارش خبرنگار بهداشت و درمان پایگاه خبری خبرآنی؛ بیش از 13 سال از زمان تأسیس معاونت طب سنتی در وزارت بهداشت و تأسیس نخستین دانشکده طب سنتی در کشورمان می‌گذرد، دانشکده‌هایی که قرار بود با تربیت PhD‌های طب سنتی، بستر ترویج و توسعه طب سنتی در کشورمان را فراهم کنند و منجر به فراهم شدن امکان دسترسی عمومی، فراگیر و ارزان‌قیمت مردم کشورمان به خدمات درمانی و بیمارستانی طب سنتی شوند!

اما آیا امروز پس از گذشت بیش از یک دهه، به این اهداف رسیده‌ایم؟! آیا در حال حاضر امکان دسترسی مردم به خدمات حداقلی طب سنتی در سیستم رسمی نظام سلامت کشورمان فراهم شده است؟!

آیا در حال حاضر، متولیان و مسئولان وزارت بهداشت و دست‌اندرکاران حوزه طب سنتی در نظام سلامت کشورمان می‌توانند مدعی این باشند که لااقل در یک بیمارستان از مجموع هزاران بیمارستان بخش دولتی و خصوصی در سطح کشورمان، خدمات درمانی طب سنتی نیز کنار خدمات رایج طب نوین به بیماران متقاضی ارائه می‌شود؟!

آیا امروز و پس از گذشت بیش از 12 سال از زمان پذیرش رسمی بخش طب سنتی در چارت سازمانی وزارت بهداشت و معرفی وزارت بهداشت به‌عنوان متولی ترویج و توسعه طب سنتی، می‌توان مدعی توسعه حداقلی طب سنتی در کشورمان شد و آیا امروز دسترسی مردم در بخش‌های بیمارستانی به خدمات طب سنتی فراهم است؟!

متأسفانه پاسخ قریب به اتفاق این سؤالات و سؤالات متعددی از این دست، "منفی" است!

متأسفانه تعداد کل فارغ‌التحصیلان PhD طب سنتی از دانشکده‌های مربوطه در کشورمان پس از گذشت بیش از 13 سال کمتر از 100 نفر است!! میزان ارائه خدمات طب سنتی در بیمارستان‌های دولتی و خصوصی کشورمان "صفر" است یعنی در حال حاضر هیچ بیمارستان دولتی و خصوصی در کشورمان وجود ندارد که لااقل یک درصد از خدمات درمانی ارائه‌شده به بیماران را به خدمات طب سنتی اختصاص داده باشد!

در حال حاضر هیچ یک از خدمات طب سنتی و داروهای گیاهی تجویزی از سوی اساتید این حوزه، تحت هیچ پوشش بیمه‌ای قرار ندارد؛ دسترسی مردم مناطق حاشیه‌ای و محروم به خدمات طب سنتی صفر است و اگر دسترسی هم به چنین خدماتی وجود دارد، مربوط به خدمات ارائه‌شده از سوی اساتید و طبیبانی است که خارج از سیستم وزارت بهداشت و دانشکده‌‌های طب سنتی به فراگیری طب سنتی مشغول بوده‌اند و امروز همین اساتید، افتان و خیزان و بنابر دغدغه‌های فردی خود در حال ارائه خدمات طب سنتی به بیماران در نقاط مختلف کشور هستند و نه فارغ‌التحصیلان پرتعداد(؟!) دانشکده‌های طب سنتی!

امروز "سهم بودجه‌ای" طب سنتی با وجود برخورداری از متولی رسمی و دایه‌ مهربانی(؟!) به‌نام "وزارت بهداشت" چیزی نزدیک به صفر است! یعنی با وجود ادعاهای فراوان مسئولان وزارت بهداشت مبنی بر ضرورت ترویج و توسعه طب سنتی کنار طب نوین اما همین مسئولان حتی حاضر به اختصاص یک درصد از بودجه کلان وزارت بهداشت و منابع هنگفت نظام سلامت کشور به طب سنتی نشده‌اند!

متأسفانه باید گفت که با وجود عطش و علاقه بسیار گسترده مردم کشورمان به دریافت خدمات طب سنتی به‌جای برخی از خدمات مشابه ارائه‌شده در پزشکی نوین که این علاقه، ریشه در باور و فرهنگ مردم این دیار دارد اما تا به امروز هیچ اقدام جدی برای وارد کردن شیوه‌های درمانی طب سنتی در بخش‌های درمانی و بیمارستانی کشورمان صورت نگرفته است.

این موارد، تنها گوشه‌ای از واقعیت‌های امروز طب سنتی یا طب ایرانی ــ اسلامی در دل وزارت بهداشت در کشور 80میلیونی ایران است؛ کشوری که از یک عقبه تاریخی بسیار غنی از طب ایرانی برخوردار است و در گذشته‌ای نه‌چندان دور، تمام مردم ایران‌زمین صرفاً با تکیه بر توانمندی‌های طب مستقل ایرانی ــ اسلامی، تمام نیازهای درمانی آنها تأمین می‌شده است اما امروز، مردم همین کشور با چنین عقبه‌ای در طب، حتی از دسترسی به خدمات سرپایی بیمارستانی طب سنتی هم محروم هستند!

با این اوصاف، سؤال اساسی و کلیدی افکار عمومی و ناظران امر از مسئولان مربوطه در وزارت بهداشت و نظام سلامت کشورمان این است که "چه مانعی برای ترویج و توسعه طب سنتی جلوی پای شما مسئولان بوده که امروز با گذشت بیش از یک دهه از گنجانده شدن رسمی طب سنتی در وزارت بهداشت، به وضعیت امروز گرفتار هستیم؟!"

طب سنتی ,

مسئولان وزارت بهداشت امروز باید پاسخگوی این سؤال جدی باشند که: چرا با گذشت 40 سال از عمر انقلاب اسلامی که قرار بود در "طب" هم انقلابی به‌نفع مردم این کشور با بازگشت به آموزه‌های غنی طب ایرانی صورت گیرد، هنوز مردم در بخش حاکمیتی و دولتی هیچ انتفاعی از طب سنتی نبرده‌‌اند و تقریباً به‌صورت مطلق، نمی‌توانند از هیچ نوع خدمات طب ایرانی ــ اسلامی در هیچ بیمارستانی بهره‌مند شوند؟!

برای بررسی این سؤالات مبنایی و کلیدی، میزبان "استاد حسین خیراندیش" پیشکسوت طب سنتی کشورمان در خبرآنی بودیم؛ چرا که استاد خیراندیش خود از مبدعان و چهره‌های اصلی و پیگیر تأسیس معاونت طب سنتی در دل وزارت بهداشت بوده است؛ اما آیا این چهره، امروز نیز پس از گذشت بیش از 13 سال از بدو ایجاد معاونت طب سنتی و دانشکده‌‌های طب سنتی در ساختار وزارت بهداشت، هنوز قائل به پیگیری مطالبه احیای طب سنتی از بستر و ساختار وزارت بهداشت است؟ و یا امروز این دسته از اساتید پیشکسوت طب سنتی، رسیدن به هدف بزرگی به‌نام ترویج و توسعه طب سنتی و احیای مجدد این طب از طریق وزارت بهداشت و در دل طب نوین را غیرممکن می‌داند؟!

در ادامه بخش اول این گپ‌وگفت چالشی با استاد خیراندیش را می‌خوانیم:

خبرآنی: طی سالیان اخیر شاهد اجرای طرح‌های کلان مختلفی در نظام سلامت کشورمان مانند "طرح تحول سلامت" با اختصاص منابع هنگفتی از بودجه عمومی کشور بوده‌ایم اما آیا کوچکترین تحولی در نوع مواجهه و ترویج و توسعه "طب سنتی" در بدنه وزارت بهداشت و نظام سلامت کشورمان هم صورت گرفته است؟!

معتقدیم که تحول سلامت کشور ضرورت دارد اما این تحول باید از بستر "طب سنتی ایران" باشد! بستر مردمی برای این کار فراهم است و مردم برای طب سنتی عطش دارند اما خبرگان طب سنتی، توانایی رفع نیازها را ندارند؛ اقبال مردمی بالاست و پاسخگویی پایین است و دلیل پایین بودن پاسخگویی این است که برنامه‌هایی که در وزارت بهداشت ریخته شده بود، در مدت این بیش از یک دهه که از تأسیس معاونت و اداره طب سنتی می‌گذرد، اجرا نشد یعنی در این مدت 20 سال عقب افتادیم!

‌چرا می‌گوییم 20 سال! چون "طب" تنها علم نیست بلکه "علم و باور" است؛ علم در یک مدت محدود قابل حصول است اما باورش مدت نامحدودی می‌خواهد؛ یک دانشجویی که در طول 6 ماه مطالعه می‌کند و خودش را برای کنکور تخصصی آماده می‌کند، پس توانایی آن را دارد که چند جلد کتاب قانون را بخواند و امتحان بدهد؛ 10 مرجع و منبع هم به او بدهید، حفظ می‌کند اما آیا در همین فرصت محدود 6ماهه، می‌تواند باور آن مطالب را هم به دست آورد؟!

خیر! این طور نیست؛ ما زمان طولانی می‌خواهیم تا باور ایجاد شود.

خبرآنی: آیا منظورتان از ایجاد این "باور" باور مردم عادی به طب سنتی را هم شامل می‌شود؟!

خیر؛ طبیبی که نسخه می‌دهد باید باور و اعتماد داشته باشد که این نسخه جواب می‌دهد چرا که طبیبی که نسخه می‌دهد، بیشتر از خود بیمار، تعقیب‌کننده اثر درمانی است؛ بیمار محتاج است و اگر احتیاجش برآورده نشود، به کس دیگری مراجعه می‌کند اما عمر و آبروی پزشک در گروی نسخه او است و هر یک از بیماران درمان‌شده توسط طبیب، علم طبیب را تثبیت و باور او را تقویت می‌کند تا بتواند محکمتر حرفش را بزند.

خبرآنی: چرا میان فارغ‌التحصیلان PhD طب سنتی، چنین باوری ایجاد نشده است؟

زیرا روش آموزش غلط است؛ اینها به‌اندازه تخصصشان، بیمار ندارند زیرا نه برای خودشان و نه برای بیمارشان، باور ایجاد نکرده‌اند.

خبرآنی: انتقاد مبنایی که امروز به دانشکده‌های طب سنتی وارد می‌شود این است که این دانشکده‌ها در سال 86 به‌صورت دستوری و بدون فراهم بودن زیرساخت‌های لازم به‌صورت شتابزده تأسیس شد؛ امروز بهترین دلیل برای ناکارآمد دانستن دانشکده‌های طب سنتی این است که 12 سال از تأسیس نخستین دانشکده طب سنتی می‌گذرد اما امروز نه به‌تعداد فارغ‌التحصیلان این دانشکده‌ها که مجموعاً حدود 100 نفر هستند(!) می‌توان اتکا کرد و نه به سطح توان و بنیه علمی و عملی آنها در درمان و نه به ایجاد تحول در حوزه ترویج و توسعه طب سنتی در سطح کشور و ارائه خدمات فراگیر طب سنتی توسط آنها! در حقیقت امروز شاهدیم تمام خروجی و نتیجه این دانشکده‌ها تبدیل به چند نفر دارنده مدرک PhD طب سنتی شده که در چند سلامتکده مشغول به کار هستند(!!) این در حالیست که در سیستم خارج از نظام رسمی آموزش طب سنتی، شاهد ظهور و بروز اساتیدی در حوزه طب سنتی هستیم که هم به‌لحاظ بنیه علمی بسیار قوی‌تر از فارغ‌التحصیلان طب سنتی هستند و هم در درمان بیماران بسیار موفق‌تر عمل کرده‌اند؛ حضرت‌عالی درباره این نقدها چه نظری دارید؟

در مورد این نقد، دوست دارم که همه‌ دست‌اندرکاران این موضوع، اعم از اداریها، کسانی که در وزارت بهداشت تصمیم‌سازی کردند و کسانی که در چالشهای مختلف برنامه‌ریزی و برنامه‌نویسی شرکت کردند و متنها و پیش‌نویسها را نوشتند و در فضای تنگ تصمیم‌گیری، مصوبه‌ها را از نخستین مصوبه شورای گسترش، تا فرازهای مختلف را تصویب کردند، بدانند که این نقد، ناسپاسی به زحمتهای اینها نیست؛ زحمتهای آنها جای خود دارد و یک بت‌شکنی عظیم تاریخی در حوزه سلامت انجام دادند؛ در آن زمان، حتی دانشجو شدن کلاس‌های دانشکده طب سنتی، یک ریسک بود!

بحث نقد آن عزیزان نیست، بحث آسیب‌شناسی و پیشرفت کشور است زیرا که بحث در مورد سلامت جامعه، استقلال طب و احیای نفس است که پروردگار متعال، بالاترین قیمت را برای آن تعیین کرده است؛ «مَنْ أَحْیاها فَکأَنَّما اَحیَا النَّاسَ جمیعاً» که در تفسیر آن گفته می‌شود منظور احیای 7 میلیارد الآن کره زمین نیست بلکه منظور احیای انسان از اول تا آخر است؛ بنابراین این بحثی حیاتی است و هر چقدر که در این زمینه، مداقه و دقت‌نظر بیشتری شود، به خیر بیشتر و کثیرتری می‌رسیم.

وقتی وارد این زمینه شدم، بسیار ذوق‌زده بودم و هیچ امیدی نداشتم که وزارت بهداشت ایران، طب سنتی را به‌عنوان علوم عالی در حوزه آموزش عالی بپذیرد! من در ارمنستان تحصیل کردم و متأسفانه عنوان‌هایی که در آنجا تصویب کردیم، هنوز در ایران جای طرح آن نیست؛ به‌عنوان مثال ما در آنجا "دعادرمانی" رکن پنجم و حلال و حرام را تصویب کرده‌ایم که این موضوعات در ایران، قابل طرح هم نیستند؛ در ارمنستان طب ایرانی و اسلامی تصویب کرده‌ایم، در حالی که در ایران سر اسلامی بودن آن بحث است!

در اینجا برخی جریانات (مانند وزارت بهداشت) طب اسلامی را رد می‌کنند در حالی که آن را در آنجا تصویب کرده‌ایم و استدلالات کاملی برای آن داریم؛ در آن زمان، انعطاف زیادی داشتیم و تصور می‌کردیم وقتی امکانش هست اصل موضوع تصویب شود، بعدها برای اصلاح و ویرایش آن، وقت خواهد بود!

خبرآنی: یعنی در بدو تأسیس، صرف ایجاد و راه‌اندازی دانشکده طب سنتی را یک برد برای طب سنتی می‌دانستید؟!

بله؛ در جلسات اولیه تصمیم‌گیری و تصویب کتاب درسی آن، شرکت و از مدیرانی که در وزارت بهداشت به‌دنبال آن بودند، تشکر می‌کردم؛ چون آنها یک ریسک بزرگ کرده بودند و یک حرکت خلاف جریان روز را در وزارت بهداشت راه‌اندازی کردند اما بحث سر این است که این کاری که شروع شد، باید سال به سال ویرایش می‌شد؛ این رسم تمام مکاتب دنیا در هر بخشی از جمله بخش طب است؛ اما این برنامه، چند بار ویرایش شده است؟!

در این ویرایش هم نباید به فارغ‌التحصیلان آن حوزه منحصر شویم، افراد دیگری هم که در این زمینه کار می‌کنند و موضوعشان طب است، آنها هم قطعاً تجربیاتی دارند؛ شما اگر روزی 30 بیمار ببینید و در سال 300 روز کاری فرض شود، کسی که 30 سال این کار را انجام داده است، تجربه بیشتری از شما در این زمینه دارد و باید پای درس تجربه او بنشینید تا آنچه دارد، عرضه شود.

این تنگ‌نظری است که علم و اندیشه را به تعدادی محدود کنیم که جسارت درمان سرماخوردگی را هم ندارند و بخواهیم تجربه‌شان را به جوانان منتقل کنند! کسی که نمی‌تواند بیمار بگیرد، تجربه‌ای هم ندارد؛ حرف اصلی هم همین است، در این مدت که بیش از 10 سال در قالب دانشکده‌های طب سنتی کار شده است، توان پذیرش چند نوع بیماری توسط آنها وجود دارد؟

صرف‌نظر از اینکه خروجی این دانشکده‌ها موفق است یا نیست، وقتی توانایی پذیرش بیمار وجود ندارد، طبیعتاً انگیزه مطالعه پیرامون آن هم وجود ندارد، پس شهامت تجویز هم نیست، در نتیجه خروجی هم ندارد.

باید بیمار را پذیرفت، سپس گفت "حالا که آبرو و حیثیتم درگیر است باید چند کتاب مطالعه کنم و با چند نفری مشورت کنم و درمان درد را هم پایش می‌کنم تا خروجی آن مشخص شود و به درمان برسم"؛ حالا اگر به هر دلیلی این کار انجام نشود، با کسانی که این کار را کرده‌اند، چه در داخل کشور و چه در خارج کشور، چه داخل جامعه رسمی طب و چه در خارج آن، باید مراوده داشته باشی، این تجربه را بگیری و به کلاس‌ها اضافه کنی.

حتی باید درس‌های روز اول که تدریس می‌شد، عوض شود و به برخی از اساتید سابق، واحدی برای تدریس داده نشود؛ علمی که از کتاب، بدون روح و هیچ تجربه بالینی به دانشجو تدریس شود، به دانشجو منتقل نمی‌شود و خود دانشجو که پزشک است، می‌فهمد که استاد فقط از روی کتاب خوانده است.

خبرآنی: با توجه به اینکه شما از ابتدا درگیر بحث تدوین و سیاستگذاری در حوزه طب سنتی در بدنه وزارت بهداشت بودید، چه عوامل یا افرادی باعث شدند که از ظرفیت اساتید موجود طب سنتی در سطح کشور در بدو راه‌اندازی دانشکده‌های طب سنتی استفاده نشود؟

در بدو تأسیس دانشکده‌های طب سنتی، تعدادی از اساتید حضور داشتند اما یک تنگ‌نظری سلیقه‌ای باعث شد کار به جایی برسد که به‌جای اینکه کار توسعه و شاخ‌وبرگ پیدا کند مانند درختی شد که هر کس از هر جا رسید، شاخه‌ای از آن هرس کرد و اکنون به هرس تنه رسیده است!

مشی من در چنین مباحثی این‌گونه است که سر کلاس، استادی دعوت می‌کنم که در کلاس، بحث من را نقد می‌کند و وقتی دانشجو می‌گوید که "فلان استادی که شما دعوت کرده‌اید، علیه شما حرف زده است"، می‌گویم "عیب ندارد، بگذارید حرفش را بزند، شما خودتان بحث را جمع‌بندی کنید؛ برآیند اندیشه باید وجود داشته باشد؛ در مجموع، موضوع کامل می‌شود، بازتاب دانشجوها و استاد ضد نظر من، به من بر‌می‌گردد و من رشد می‌کنم".

دانشگاه باید جامع نظرات، علوم و اندیشه‌ها و همه‌سونگری باشد؛ در مقطع راه‌اندازی دانشکده‌های طب سنتی تقریباً تمامی استادان طب سنتی، استاد ندیده بودند، اگر هم استادی بود، استاد نیم‌بندی بود.

در آن زمان ما فارغ‌التحصیل دانشگاه نبودیم، من یک دیدگاه از یک استادی پیدا کرده بودم، آن استاد یک دیدگاه دیگر را خودش مطالعه کرده بود یا از استادی که کم‌وبیش دیده بود، کسب کرده بود؛ ارتباط با گذشته طب سنتی کشورمان قطع بود و درخت آن از تنه بریده شده بود.

در مقطعی که قرار بود دانشکده‌های طب سنتی راه‌اندازی شود با این سرمایه ته‌مانده اندیشه علمی، باید دورهمی مستمر طب سنتی وجود می‌داشت و هنوز هم ادامه‌دار می‌بود تا همه رشد کنیم، چیزی که از برآیند اندیشه به‌وجود می‌آید اما تنگ‌نظری‌های صورت‌گرفته در آن مقطع، انحراف ایجاد کرد و آن انحراف هنوز ادامه دارد!

خبرآنی: چهره‌هایی از اساتید طب سنتی مانند شما که حدود 12 سال پیش در پی طرح‌ریزی و تأسیس معاونت طب سنتی و به‌تبع آن دانشکده طب سنتی بودید، آیا به این مسئله فکر کردید که با این اقدامات، عملاً وزارت بهداشت به‌صورت رسمی، متولی طب سنتی خواهد شد! یعنی در عمل این‌گونه شد که طب سنتی کشورمان با آن مبانی و عقبه غنی تاریخی به دست وزارتخانه‌ای سپرده شد که تمام ارکان و اجزای آن بر اساس طب نوین و پزشکان بنا شده است؟!

آیا در آن مقطع زمانی به این مسئله و تضادی به این بزرگی فکر کردید و آیا این تصور را داشتید که ممکن است روزی همین معاونت طب سنتی با این حربه که "تنها متولی رسمی و قانونی طب سنتی در کشور من هستم!" وارد برخورد با فعالان و پیشکسوتان طب سنتی کشورمان شود و در عمل، خلاف رویه ترویج و توسعه طب سنتی عمل کند؟! کما اینکه امروز شاهدیم که اداره طب سنتی وزارت بهداشت، فقط فارغ‌التحصیلان دانشکده‌های طب سنتی را مجاز به فعالیت در حوزه طب سنتی می‌داند! فارغ‌التحصیلانی که مجموعاً به 100 نفر هم نمی‌رسند! و فعالیت سایر اساتید پیشکسوت طب سنتی را "دخالت در امر درمان" و غیرقانونی می‌داند و با این حربه، اقدام به "قلع‌وقمع" و پلمب بسیاری از مراکز درمانی اساتید پیشکسوت و موفق طب سنتی کشورمان کرده است؟!

در مسئله "ساماندهی پزشکی" به هر حال، طبیب ضامن است و باید یک متولی رسمی در کشور وجود داشته باشد، قانون اساسی، این متولی را وزارت بهداشت معرفی کرده است و این موضوع هم که به آن اضافه شد، درمان از طریق طب سنتی بود و طبیعتاً متولی آن هم باید وزارت بهداشت می‌بود اما در رویه وزارت بهداشت، بخشی از بیمارانش را به‌روشی درمان می‌کرد که احیاناً مخالف مبانی طب سنتی بود؛ روشهایی در طب سنتی وجود دارد که ضد آنها است یا اینکه آنها ضد روشهای طب سنتی است.

این فرضیه از ابتدا مطرح بود که "هیچ نهاد جدیدی به‌ویژه در دل ضد خودش رشد نمی‌کند" این کلاً خلاف فلسفه حیات است؛ به‌خاطر همین مسئله، یک فرضیه این بود که حالا که فرصتی برای توسعه طب سنتی فراهم شده، سازمان یا مؤسسه دیگری "مستقل از وزارت بهداشت" با حمایت دولت تأسیس و مدیریت شود که چرا که بی‌مدیر و بی‌سامان بودن، عوارضی دارد؛ ما هم‌اکنون نیز درگیر این عوارض هستیم؛ منتها برای دولت وقت فرصت محدود بود و اگر می‌خواست این کار را انجام دهد، به گردش کار حقوقی در مجلس نیاز داشت و باید ماده واحده‌ای به مجلس می‌رفت، رأی مناسب می‌گرفت تا سازمانی برای طب سنتی تأسیس شود که این سازمان، مسئول توسعه آموزش، توسعه، سازماندهی و نظارت بر طبیبان طب سنتی باشد اما چون فرصت تنگ بود، دولت از اختیارات خودش استفاده کرد و معاونت طب سنتی در دل وزارت بهداشت تأسیس شد!

به‌نظرم آن کار به‌ضرورت آن زمان، درست بود که معاونتی در وزارت بهداشت، عهده‌دار طب سنتی شود.

خبرآنی: آیا این اقدام در آن مقطع زمانی به‌معنای بنا نهادن "خشت اول" به‌صورت "کج" نبود! یعنی صرفاً به‌دلیل اینکه دولت، فرصت کافی برای تأسیس یک سازمان یا نهاد مستقل از وزارت بهداشت برای عهده‌دار شدن طب سنتی را نداشته، به این مسئله تن داد که سرنوشت طب سنتی را به وزارتخانه‌ای بسپارد که ماهیتاً با طب سنتی در تضاد است! چرا که در اصل به هر میزان که در سطح کشور شاهد "ترویج و توسعه طب سنتی" باشیم، عملاً حوزه فعالیت طب نوین که متولی آن وزارت بهداشت است، تنگتر و محدودتر می‌شود؛ آیا با این اوصاف، وزارت بهداشت اجازه ترویج و توسعه ضد خود یعنی طب سنتی را خواهد داد؟!

این خاکریزی بود که در پیشِ‌رو بود و باید فتح می‌شد و شد! اگر این کار نمی‌شد، همین اداره کل و معاونت را نداشتیم، چیزی نبود که بخواهیم در مورد آن حرف بزنیم و... .

(پایان بخش نخست)

برچسب ها :

آخرین خبر ها

پربیننده ترین ها

دوستان ما

گزارش تخلف

همه خبرهای سایت از منابع معتبر تهیه و منتشر می‌شود. در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.