گروه اندیشه سیاسی خبرآنی- عبدالله بیننده: «تحقیقاً ما معتقدیم که مسائل اعتقادی را جز با بحث فلسفی نمیشود اثبات کرد. در جای خودش توضیح دادهایم که منظور از بحث فلسفی بحثی است که بر اساس اصول عقلی مطرح میشود و ما اعتقادات اولیه را جز از راه عقل نمیتوانیم اثبات کنیم. بنابراین با هرکس که مواجه شویم و بخواهیم استدلال و احتجابی در زمینه عقاید اولیه داشته باشیم، ناچاریم از ابزار فلسفه استفاده کنیم». عبارت مذکور که از مصاحبهای از مرحوم آیتا.. محمدتقی مصباح یزدی با نشریه «دانشگاه انقلاب» در اوایل دهه شصت آمده است، بهنوعی خلاصۀ رویکرد و روششناسی ایشان در مواجهه با دین است؛ رویکردی که مواجهه عقلی و فلسفی را بهترین راه تبلیغ دین میداند. ایشان در ادامه همان مصاحبه در توضیح اینکه چرا برخلاف بسیاری آثار پیشین در موضوع فلسفه، بسیاری مباحث را در کتاب «آموزش فلسفه» حذف کردهاید، پاسخ میدهند: «آنها را به دلایل مختلف حذف کردیم و مهمترین آن این است که هدف ما از طرح این مسائل، تقویت مبانی اعتقادی اسلامی است، چه در جهت ایجاب و چه در جهت دفاع و لذا طرح آن مسائلی که چندان اراتباطی با این موضوع ندارند، ضروری ندیدیم.»
فیلسوفان متکلم و متکلمان فیلسوف
در تاریخ اندیشه در جهان اسلام، در نسبت فلسفه و کلام، از یک منظر، دو دسته متفکر همواره وجود داشتهاند؛ فیلسوفان متکلم و متکلمان فیلسوف. دسته اول کسانی بودند که به مباحث فلسفی میپرداختند و با روش صرف عقلی از عوارض وجود در عام ترینمعنای آن بحث و موضع خود را اثبات میکردند و در این بین چون بخشی از عوارض وجود، به مسائل عقاید دینی مانند توحید، نبوت یا معاد ارتباط پیدا میکرد، از همان موضع و منظر فلسفی، مسائل کلامی را نیز به بحث میگذاشتند و لذا فلسفه(مسائل و روش آن) برای آنها موضوعیت داشت و کلام به نوعی در حاشیه فلسفه برای آنها مطرح بود.
اما آنچه برای دسته دوم موضوعیت داشت، به عکس دسته اول، کلام و در تعبیر عامتر «دین» است و فلسفه برای آنها طریقیت دارد؛ به این معنا که اگرچه در مباحث فلسفی تمحض کرده و حتی ابداعاتی نیز در این زمینه دارند، لیکن فلسفه برای آنها ابزاری است برای تقویت مبانی عقیدتی اسلامی.
با این دو نکته مقدماتی میتوان گفت که مرحوم آیتا.. محمدتقی مصباح یزدی، در نسبت فلسفه و کلام، و رویکرد دینشناسی/دینپژوهی -هم با استناد به اول این نوشتار و هم با نگاه به مجموعه آثار ایشان- در زمره متکلمان فیلسوفی بود که با بهرهگیری از روش فلسفی(قاعدتاً مراد فلسفه اسلامی است)، به بحث از مسائل اسلامی دست زده است. ایشان ضمن اینکه در برخی مسائل فلسفی دارای ابداع هستند(مانند بحث از ارزش اعتبارات در فلسفه اخلاق و غیره)، لیکن به نظر میرسد آنچه برای ایشان اصالت داشته، دفاع از عقاید دینی و گزارههای دین با روش فلسفی است و لذا فلسفه برای ایشان طریقیت داشته است.
امتداد مکتب علامه طباطبایی و امام خمینی (ره)
از حیث تاریخ اندیشه در ایران معاصر، نظام اندیشهای مرحوم آیتا... مصباح یزدی را باید در امتداد دو خط فکری مورد مطالعه و تأمل قرار داد؛ یکی مکتب علامه طباطبایی و دیگری امام خمینی. از منظر تاریخ اندیشه، یک وجه برجستۀ مکتب علامه طباطبایی و شاگرد ایشان شهید مطهری در این بوده است که در حوزه دینشناسیْ به جای تمرکز بر فقه و اصول، بر فلسفه، کلام و تفسیر متمرکز شدهاند و ضمن ایجاد تحول در عرصه دینشناسی در حوزه علمیه، روش جدیدی در تفسیر دین ارائه نمودند که علاوهبر تحفظ( و البته تحول و تکامل بخشیدن به آنها) بر مبانی و میراث اندیشهای اسلامی، در مواجهه با مسائل جدید پیشآمده، از آن میراث به نحو روزآمدی بهره گرفتهاند. لذا میتوان «مسئلهمندی» و «روزآمدی» با تکیه بر میراث اندیشهای را مهمترین وجه مکتب فکری علامه و بعدها شاگردانش دانست. مکتب اجتهادی امام خمینی(ره) نیز همراستا با مکتب علامه، ضمن تحفظ بر میراث اصولی، فقهی و کلامی اسلامی، اما به خصوص در بخش فقه و کلام سیاسی تحولی بنیادین ایجاد کرد که منجر به شکلگیری نظریه سیاست اسلامی یعنی ولایت فقیه و در نهایت انقلاب اسلامی شد. آیتا.. مصباح یزدی که شاگرد هر دو متفکر موسس مذکور بوده است، در کلیات در چارچوب همین رویکرد و در قدرمشترکهای این دو میاندیشد.
مواجهه با مارکسیسم و روشنفکری دینی؛ مسئلهمندی و روزآمدی
آیتالله مصباح یزدی دو وجه مسئلهمندی و روزآمدی را واجد بود؛ به این معنا که ایشان برخلاف بسیاری عالمان سنتی حوزوی، به بحث از مسائل سنتی حوزوی یا شرح و تعلیقیه زدن بر آثار پیشینیان بسنده نکرد؛ آنجا که به شرح و تعلیقیه بر آثار پیشینیان پرداخت، از منظری انتقادی و چارچوب نظری خویش به شرح آثار آنان پرداخت و همواره در پی آن بود که رابطهای دیالکتیکی میان اندیشه و مسائل زمانه برقرار سازد. ایشان در امتداد روش استاد مطهری، به مسئلههای جدید-به خصوص آنهایی که به نوعی پرسش از دین یا در چالش با دین بودهاند- التفات داشته و بر مبنای دستگاه فکری خود به آنها پاسخ میداد. به همین دلیل هم همواره متفکری چالشبرانگیز بود. بیش از دو دهه از فعالیت اندیشهای ایشان در چالش با جریان فکری مارکسیست و بیش از سه دهه در چالش با جریان روشنفکری دینی گذشت. التقاط تفکر دینی با ایدئولوژیها یا مکاتب فکری جدید(غربی) را میتوان حساسیتبرانگیزترین مسئله برای ایشان دانست و همین حساسیت هم ایشان را به برجستهترین منتقد دو روشنفکر شاخص نیم قرن اخیر ایران یعنی علی شریعتی و عبدالکریم سروش تبدیل کرده است.
ایستاده بر میراث سنت برای عبور از تجدد
در مناقشه سنت و تجدد، به عنوان یکی از مناقشهبرانگیزترین چالشهای دو قرن اخیر ایران و حتی جهان اسلام، میتوان رویکرد آیتالله مصباح را رویکردی انتقادی دانست؛ به این معنا که ضمن نقادی سنت(میراث فکری اسلامی) و تلاش برای بازآفرینی و روزآمدکردن آن، با ایستادن بر شانههای این میراث به «نقد تجدد برای عبور از آن» پرداخته است. در این میان، فلسفه اسلامی مهمترین ابزار ایشان در این چالش بوده است. دو اثر «پاسداری از سنگرهای ایدئولوژیک» و «نقد و بررسی مکاتب اخلاقی» را میتوان دو اثر شاخص در این راستا دانست. ایشان به خلاف بسیاری از عالمان دوره جدید ایران و نیز به خلاف تصویری که رسانهها از ایشان برساختهاند، به نفی بیمبنای تجدد نپرداخته است، بلکه همواره از پایگاهی نظری، ضمن آشنایی دقیق با بسیاری از وجوه نظری غرب به خصوص در عرصه فلسفه، تلاش داشت تا با نقادی، راهی برای عبور از آن بیابند که محاسن تجدد را دارا و معایب آن را نداشته باشد. روش جدلی همواره یکی از ابزارههای ایشان در این مناقشه بوده است که میتوان با مرور برخی آثار و به خصوص مناظرههای ایشان، آن را مشاهده نمود.
امتداد ساحات انضمامی تفکر فلسفی و انتزاعی
مبانی معرفتشناسی، هستیشناسی، انسانشناسی و ارزششناسی، در تاریخ اندیشه اسلامی، غالباً به عنوان مبانی نظری و پیشفرض بسیاری از مباحث لحاظ میشدند و کمتر به امتداد آنها در مسائل انضمامی توجه شده است. یکی از وجوه برجسته اندیشهای آیتا...مصباح یزدی در این است که در امتداد علامه طباطبایی، ضمن تقدم بخشیدن به معرفتشناسی بر هستیشناسی، به امتداد بخشیدن به این مبانی تا انضمامیترین مسائل اجتماعی، سیاسی، فلسفی و دینشناسی اندیشد و مدلی نیز عرضه کرد که صورت اجمالی آن در نظام آموزشی و کتب «طرح ولایت» که بر مبنای نظام فکری ایشان تدوین شده است، آمده است. با مرور کتب «نظریه سیاسی اسلام»، « حقوق و سیاست در قران» و «فلسفه اخلاق» و سایر آثار ایشان، این امتداد بخشیدن و انضمامیکردن آن مبانی به عیان مشخص است.
این نکته از وجوه تمایز جدی ایشان از اهل فلسفه محض است. همین رویکرد نیز ایشان را به سمت «فلسفههای مضاف» سوق داده و چارچوبی نظری برای ایشان فراهم کرده است که از دریچه آن به همه مسائل پیشآمدۀ جدید مینگرد و به آنها پاسخ میدهد. فرقی ندارد این مسائل در چارچوب فلسفه حقوق باشد، یا فلسفه سیاست و فلسفه اخلاق. با ابتناء بر مبانی معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی در آثاری از جمله«آموزش فلسفه» و «انسانشناسی در قران»، ایشان به مواجهه با مسائل جدید و به خصوص نقادی فلسفههای دوران جدید غرب میپردازد. این نکته وجه تمایز عمده ایشان از بسیاری از منتقدان اندیشه تجدد است که به نقد از «نتایج» اندیشه غرب میپردازند. ایشان در امتداد خطی که با «اصول فلسفه و روش رئالیسم» در اندیشه دوران جدید ایران، آغاز شد، بهترین روش مواجهه و نقادی را، مواجهه در مبانی دانستهاند و این روش، از حیث تاریخ اندیشه در ایران، یک روش منحصر به فرد است که این خط فکری را از سایر خطوط تجددگرا، تجددستیز، سنتگرا و سنتیِ حوزوی متمایز میکند.
بداعت روشی در ساختار آموزشی حوزه
آیتالله مصباح یزدی، متکلمی فیلسوف با رویکردی مبناگرا است که تکوین نظام اندیشهای ایشان همواره رابطهای دیالکتیکی با مسائل انضمامی زمانه داشته است. برخلاف برخی که نظام اندیشه ایشان را در امتداد شیخ فضلا.. نوری یا نواب صفوی میدانند، صواب این است که ایشان را در امتداد نظام اندیشهای علامه طباطبایی و امام خمینی بدانیم(با وجود تفاوتهای نظری انکار ناپذیر و البته طبیعی که میان آنها وجود دارد). این امتداد البته امتدادی در راستای تکامل آن نظام اندیشهای است و نه صرفاً فربه کردن آنها. نقادی از منظر مبانی بر نظام اندیشهای و نیز مکاتب مختلف دوران مدرن و حساسیت در برابر تفکر التقاطی، از وجوه عمده و برجسته تفکر آیتا... مصباح یزدی است. همین دو نکتۀ اخیر به علاوه جسارت درصحنه بودن(غیرت دینی)، ایشان را در برابر چالشبرانگیزترین اندیشهها و متفکران دوران متأخر ایران قرار داده و سبب حساسیت رسانهای روی ایشان نیز شده است. نه تنها در برابر جریان روشنفکری، بلکه تفاوت رویکرد و نگاه ایشان به دین و نیز تمرکز بر فلسفه، کلام و تفسیر به جای فقه و اصول و نیز تفاوت در نگاه به روش آموزش علوم حوزوی، ایشان را از نظام رسمی حوزه به حاشیه راند و موسسات و پژوهشگاههایی بر اساس اندیشه ایشان شکل گرفت که به صورت کلی با نظام آموزش رسمی حوزوی یکسره متفاوت است. تمرکز بر فلسفههای مضاف و علوم انسانی و نقادی آنها برای ساخت علوم انسانی اسلامی بر مبنای نظام اندیشه اسلامی، از تفاوتهای عمده رویکرد ایشان با رویکرد نظام آموزشی رسمی حوزوی است.
انتهای پیام/