به گزارش پایگاه خبری خبرآنی، پرویز امینی در یادداشتی نوشت؛ سروش از قبض و بسط در سال 67 تا گفتار چهارمش در سال 99، تغییراتی کرده است که در محورهای زیر قابلجمعبندی است:
تحول در دعاوی
مسئله سروش در قبض و بسط، معرفتشناسانه و تفکیک دین از معرفت دینی و بشری دانستنِ معرفتِ دینی نسبت به خود دین که منشا الهی و غیربشری دارد، است. سروش سیر تحول معرفت دینی را در دادوستد با سایر معارف بشری علیالخصوص معرفتِ علمی بیان میکند و همّوغمّ خود را بر اصلاح و به تعبیر خود، عَصری کردن معرفت دینی میداند. اما به تدریج در بسط تجربه دینی، اصلِ خود دین را نیز بشری میداند و تجربه نبوی را بر همین اساس قابل بسط میداند. در رؤیای رسولانه با تأکید بر اینکه قرآن، کلامِ محمد است و نه خدا، جایگاه مهمتربن تکست دینی یعنی قرآن را متزلزل و در گفتار چهارمش یعنی دین و قدرت، تکوین اسلام و گسترش اجتماعی اسلام را به لحاظ اخلاقی و هنجاری، متکی به قدرتطلبی، خشونت و اقتدارگرایی پیامبر، مخدوش میکند. درواقع سروش همچنانی که در توصیف و تحلیل از معرفت دینی به خود دین تأکید میکند، در نسخه تجویزی خود نیز به جای اصلاح معرفت دینی به اصلاح خود دین میرسد.
تحول در اندیشهورزی
سروش در این چهار گام اندیشهورزی خود در کنار رادیکال کردن مدعا از معرفت دینی به خود دین، نظام استدلال ورزیاش، قویتر نشده است که به مراتب غیرقابلدفاعتر شده است و توانایی توجیهی پایینتری پیدا کرده است. گفتار تازه او درباره رابطه دین و قدرت، به لحاظ انسجام در گزارهها و صورتبندی درست ادعا و دلایل، به لحاظ روششناختی (ادعای پدیدارشناختی)، به لحاظ دقت مفهومی (ناتوانی در تفکیک اقتدار که معنای مثبت و اقتدارگرایی که معنای منفی دارد)، به لحاظ احاطه پژوهشی بر کارهای انجام شده (بدون هیچ ارجاع و رفرنسی به کارهای پژوهشی)، به لحاظ مواجهه روشمند با متون و تاریخ (برخورد گزینشی، تکیه به روایات ضعیف و مصادره به مطلوب حوادث تاریخی) و نیز به لحاظ تناقضهای درونی، به خوبی این ضعف مدللکردن دعاوی سروش را نشان میدهد. به شکلی که نهتنها از جرگه مخالفان کلاسیک خود کم نکرده است بلکه هواداران سابق بسیاری را به مخالفان خود تبدیل کرده است که برخی از آنها حتی در ادبیات و نحوه مواجهه با سروش، تیز و تند و گزنده شدهاند.
تحول در تأثیرگذاری
پایگاهِ هواداران و موافقان و مخالفان سروش نیز در این چهار گام تغییر کرده است. اینک مهمترین مخالفان او هواداران سابقاند که به چهار دلیل از او جدا شدهاند:
1 اول؛ دعاوی رادیکال او درباره قرآن و پیامبر پیامدهایی مانند اصلاح خود دین را درپی دارد که با شهودات جمعی دینی آنها سازگار نیست و نمیتوانند به لوازمش تن بدهند.
2 دوم؛ تضعیفشدن استدلالها و سازمان توجیه سروش علیرغم رادیکالکردن ادعاهاست که نمیتواند هواداران سابق را قانع کند.
3 سوم؛ تحول مثبت در بنیه عاملان و حاملان ایرانی علوم انسانی در داخل و خارج و دسترسی به متون اصلی فکری و فلسفی و آخرین فراوردههای طیف وسیعی از متفکران غربی و غیرغربی است که وضعیت متفاوتی در مخاطبان سروش نسبت به قبض و بسط در سال 67 ایجاد کرده است و سروش با همان دست فرمان فکری، به قول معروف نمیتواند قاپ مخاطبان خود را به چنگ بیاورد.
4 چهارم؛ فروافتادن مرجعیتهای سابق فکر و اندیشه در ایران، چه دینی و چه سکولار، خصوصا بر اثر عامل سوم که از اواخر دهه هفتاد شمسی آغاز شده است و سروش نیز از آن مستثناء نبوده است، میدان تأثیرگذاری او را کاسته و سخن سروش به این اعتنا که سخن سروش است، نمیتواند چونان گذشته مخاطب امروز و هواداران سابق را مجاب کند.
هنوز از نظر همگرایی با شهودات دینیِ پایگاه اجتماعیِ روشنفکری دینی، قوت سازمان استدلال و نیز کمیت و کیفیت تأثیرگذاری اجتماعی و سیاسی، قبض و بسط تئوریک شریعت، بهترین کار اندیشهورزانه سروش است و دین و قدرت، سه دهه بعد از قبض و بسط، نهتنها رو به جلو نیست بلکه علامت پسرفت یا شاید نمایش سکانس پایانی حیات فکری و تأثیرات اجتماعی و سیاسی سروش است.
انتهای پیام/