به گزارش گروه تاریخ پایگاه خبری خبرآنی - سیده معصومه سجادیان: رضاشاه قزاق سادهای بود که با کودتای 1299 وارد صحنهٔ سیاست شد و تا جایی پیش رفت که توانست سلسله قاجار را خاتمه دهد و پهلوی را تأسیس کند. حمایت انگلیس از وی، در همه این قضایا بر دوست و دشمن آشکار است؛ چنانچه فردوست از چهرههای سیاسی و اطلاعاتی دوران پهلوی در خاطرات خود مینویسد: «رضاخان یک عامل انگلیس بود و در این تردیدی نیست. کودتای 1299 طبق اسنادی که دیدهام یا شنیدهام در ملاقات ژنرال آیرون ساید انگلیسی با رضا، با حضور سید ضیاالدین طباطیایی برنامهریزی شد.»(1)
جدیدترین خبرها و تحلیلهای ایران و جهان را در کانال تلگرامی خبرآنی بخوانید. (کلیک کنید)
جدیدترین خبرها و تحلیلهای ایران و جهان را در کانال اینستاگرامی خبرآنی بخوانید. (کلیک کنید)
انگلیس با روی کار آوردن رضاشاه توانست اولین حکومت کاملاً دست نشانده را در ایران پایهگذاری کند. رژیمی که برخلاف تمام حکومتهای پیشین، با جنگ و سربرآوردن قدرت جدید بر حکومت قبلی پیروز نشد؛ بلکه با دسیسه و حمایت نیروی خارجی به صحنه آمد. رضاشاه هیچ قدرت، پشتوانه و حمایت داخلی نداشت و یک مهرهٔ کاملاً وابسته به بیگانه بود. با این حال تغییر سلسله قاجار، اولین گزینه انگلیس برای تسلط همه جانبه به ایران نبود. بریتانیا از سالها پیش با روسیه بر سر منافع خود در ایران نزاع داشت و در پی این رقابت، روس و انگلیس قرارداد محرمانه 1907 میلادی را منعقد و ایران را به سه قسمت تقسیم کردند. طبق این تقسیم بندی؛ شمال سهم روس، جنوب سهم انگلیس و قسمت میانی بیطرف باقی ماند.
طی جنگ جهانی اول قرارداد محرمانه 1915 میلادی بسته شد و همان منطقه بیطرف نیز بین دولتهای روس و انگلیس تقسیم شد. این توازن قوا زمانی به پایان رسید که روسیه درگیر انقلاب شد و در سال 1917 میلادی نظام تزاری سقوط کرد و بلشویکها بر سر کار آمدند و طی حرکتی انقلابی، اسناد قراردادهای سری منعقد شده بین روسیه با کشورهای دیگر از جمله قراردادهای سری 1907 و 1915 را افشا کردند و آنها را یکطرفه ملغی اعلام کردند.
انگلیس که خود را در ایران بیرقیب میدید؛ فرصت را مغتنم شمرد و قرارداد 1919 را در زمان کابینه وثوقالدوله به امضا رساند. طبق این قرارداد، ایران رسماً به تحت الحمایگی و مستعمره انگلستان بدل میشد و دو رکن اساسی کشور، یعنی ارتش و امور مالیه تحت تسلط مستشاران انگلیس قرار میگرفت و دولت ایران موظف میشد، حقوق مستشاران را نیز پرداخت کند؛ اما مخالفتهای گسترده از اجرایی شدن آن جلوگیری کرد. علما طی استفتائی این قرارداد را مخالف شرع اسلام اعلام کردند. میرزا کوچک خان که از مدتها قبل علیه مداخلات روس و انگلیس در ایران دست به قیام زده بود، در برابر این قرارداد موضع تندی گرفت. در تبریز نیز، شیخ محمد خیابانی قیام و شهر را تصرف کرد. در نهایت، قرارداد 1919 به دلیل همین مخالفتها و همچنین عدم تأیید احمدشاه بینتیجه ماند. انگلیس که از قرارداد ناامید شده بود؛ طرح دیگری اجرا کرد: کودتا و حکومت دست نشانده.
در عکس کابینه پس از کودتا که به کابینۀ سیاه مشهور است؛ رضاخان در حاشیه دیده میشود، ولی همین قزاق در حاشیه که توسط ژنرال انگلیسی انتخاب و به دست یک جاسوس انگلیسی تربیت شده بود با کنار زدن سیدضیا به نخست وزیری و سپس فرماندهی کل قوا و در نهایت سلطنت رسید و سالها بر ایران حکومت کرد.
حکومت دست نشانده از منظر چرچیل، هزینه کمتر و موفقیت بیشتری داشت. بدین منظور ژنرال آیرونساید به دستور چرچیل و نایب السلطنه هند به ایران آمد تا ضمن بیرون کشیدن نیروهای انگلیسی از ایران، طرح استقرار یک حکومت نظامی وابسته در ایران را به اجرا درآورد. سیدضیاء به عنوان مهره سیاسی انتخاب شد. برای مهره نظامی نیز آیرونساید رضاخان را انتخاب کرد. اردشیر ریپورتر (رئیس شبکه انتلیجنت سرویس در ایران) آموزش رضاخان را برعهده گرفت و به زبانی سـاده تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی-اجتماعی ایران را برای او تشریح کرد. به این ترتیب، با حمایت انگلیس در 3 اسفند 1299 کودتا صورت گرفت. در عکس کابینه پس از کودتا که به کابینۀ سیاه مشهور است؛ رضا خان در حاشیه دیده میشود، ولی همین قزاق در حاشیه که توسط ژنرال انگلیسی انتخاب و به دست یک جاسوس انگلیسی تربیت شده بود؛ با کنار زدن سیدضیا به نخست وزیری و سپس فرماندهی کل قوا و در نهایت سلطنت رسید و سالها بر ایران حکومت کرد.
رضاخان توانست تمام اهدافی که انگلیس در قرارداد 1919 به دنبالش بود را با هزینهای کمتر اجرا کند. در بخشی از نامههای محرمانه سرپرسی لرن در تاریخ دهم ژانویه 1923 به نایب السلطنه هندوستان آمده است: «در حقیقت کارهایی که سردار سپه (رضاخان) با داشتن وسایل و منابع به مراتب ناچیزتر درصدد انجام دادن آن است؛ همان کارهایی است که چنانچه معاهده 1919 انگلستان و ایران به تصویب میرسید و به اجرا در میآمد، به عهده مستشاران انگلیسی واگذار میگردید.»(2)
آیرونساید رضاخان را به عنوان مهره نظامی برای کودتا انتخاب کرد. اردشیر ریپورتر آموزش رضاخان را برعهده گرفت و به زبانی سـاده تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی-اجتماعی ایران را برای او تشریح کرد.
ریشه حکومت پهلوی در حقیقت در خاک انگلیس زده شد و چنین پیشامدی در هیچ یک از حکومتهای پیشین ایران دیده نمیشود. حکومت قاجار هر چند فاسد، تباه و خودکامه بود ولی با این حال از میان قدرتهای داخلی ایران برآمده بود. به نیروهای عشایر، بازار داخل و سرمایه داخلی تکیه داشت. ولی پهلوی وابسته به قدرت خارجی بود و در راستای امیال انگلیس حرکت میکرد. انگلیس نیز خواهان سلطه همهجانبه بر ایران بود و به این منظور، کمر به نابودی پایههای قدرت اقتصادی، فرهنگی و دینی ایران بست.
برای مثال، نابودی عشایر به عنوان پایه نظامی و اقتصادی کشور را هیچ پادشاه کشوری جز اینکه خائن و در خدمت دشمن باشد، انجام نمیدهد. در بی کفایتی و فاسد بودن شاهان قاجار شکی نیست؛ ولی باید دانست که بزرگترین خیانتهای حکومت قاجار، از جمله؛ پیمانهای ننگآور ترکمنچای و گلستان به دلیل کارشکنیها و مذاکراتی اتفاق افتاد که عوامل انگلیس در آن دست داشتند. در حکومت پهلوی نه تنها جاسوسهای انگلیس و صاحب منصبان وابسته به قدرت خارجی بر سر کار بودند؛ بلکه خود شاه نیز گوش به فرمان و عامل مستقیم انگلیس بود و تاج و تختش را مدیون نیروی خارجی بود. رضاخان ارتباط خود را هیچگاه با انگلیس قطع نکرد؛ چرا که این وابستگی شریان حیاتی حکومتش بود.
از جمله واسطههای رضاشاه محمدعلی فروغی، شاپور جی و میرزا کریمخان رشتی بود. رضاشاه که خود با دسیسه توانسته بود حمایت و توجه مقامات انگلیس را جلب کند از همین واسطهها که روزی برای رسیدن به پادشاهی کمکش کرده بودند، وحشت داشت و به تدریج آنها را از صحنه قدرت کنار زد. چنانچه میرزا کریمخان رشتی به گلایه به محمدرضا شاه میگفت: «پدرتان نسبت به من کم لطفی کرد که مرا خانهنشین کرد. مگر من همان نبودم که بلافاصله پس از کودتا و سپس بعد از سلطنت و سالها پس از سلطنت هفتهای چند بار او را ملاقات میکردم و بین سفارت انگلیس و رضا واسطه بودم و همیشه در سفارت نظر رضا را تأمین میکردم؟»(3)
همین وابسته بودن رضاشاه باعث میشود شهید مدرس -مهمترین مخالف رضاشاه- در نامهای از احمدشاه بخواهد برای حفظ حکومت قاجار به ایران بازگردد و به او مینویسد: «هرگاه مقصود دیگران تنها عبارت از این بود که اعلیحضرت را از سلطنت برکنار سازند و دیگری را بر سرتخت نشانند من که مدرس هستم، صریحاً میگویم که به مبارزه نمیپرداختم؛ اما بر من ثابت است که مقصود دیگران در حال حاضر تغییر رژیم حقیقی است و تغییر رژیم در تمام شعب اجتماعی و سیاسی ...دولتهای مستعمرهجوی اروپا از سه قرن پیش برای استعمار ممالک شرق کمر همت بستند... از مذاکرات با سردار سپه بر من مسلم شده است که در رژیم آینده روزی برسد که برای شیر و پنبه و پشم و پوست هم گردن ما به جانب خارجه کج باشد و دست حاجت بدان سو دراز کنیم؛ اما از لحاظ حیات اجتماعی ایران قطعاً تیشه را به ریشه خواهند زد...نوعی از تجدد به ما داده میشود که تمدن مغربی را با رسواترین قیافه، تقدیم نسلهای آینده خواهند نمود. درهای مساجد و تکایا به عنوان منبع خرافات و اوهام بسته خواهند شد، اما سیلها از رمان و افسانههای خارجی به وسیله مطبوعات و پردههای سینما به این کشور جاری خواهد گشت...»(4)
چنانچه تاریخ گواهی میدهد پیشبینیهای شهید مدرس به واقعیت پیوست و متاسفانه مخالفتهای وی راه به جایی نبرد.
آیتالله مدرس به همراه 14 نماینده دیگر مخالف تغییر سلطنت و خلع قاجار بود. او اعتراض کرد که «مادهاش خلاف قانون اساسی است» ولی زمانی که با بیاعتنایی نمایندگان مواجه شد از مجلس خارج شد و در حال خروج گفت «صدهزار رأی هم بدهید خلاف قانون است».
در 9 آبان 1304 ماده واحده تغییر سلطنت و خلع قاجار به مجلس برده شد. در این جلسه افراد حاضر در مجلس 85 نفر، غائبین با اجازه 19 نفر و غائبان بدون اجازه 12 نفر بودند. از حاضران 80 نفر رأی مثبت به تغییر سلطنت دادند و تنها شهید مدرس و 14 نفر دیگر به این ماده رأی ندادند. ماده واحده و مقدمه آن به شرح زیر بود: «نظر به اینکه عدم رضایت از سلطنت قاجاریه و شکایاتی که از این خانواده میشود، به درجهای رسیده که مملکت را به مخاطره میکشاند، نظر به اینکه حفظ مصالح عالی مملکت مهمترین منظور و اولین وظیفه مجلس شورای ملی است و هرچه زودتر به بحران فعلی خاتمه باید داد، امضاکنندگان با قید دو فوریت پیشنهاد میکنیم مجلس شورای ملی تصمیم ذیل را اتخاذ نماید:
ماده واحده: مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت، انقراض قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را در حد قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص رضاخان پهلوی واگذار مینماید و تعیین تکلیف حکومت قطعی، موکول به نظر مجلس مؤسسان است که برای تغییر مواد 36 و 37 و 38 و 40 متمم قانون اساسی تشکیل میشود.»
شهید مدرس اعتراض کرد که «مادهاش خلاف قانون اساسی است» ولی زمانی که با بیاعتنایی نمایندگان مواجه شد از مجلس خارج شد و در حال خروج گفت «صدهزار رأی هم بدهید خلاف قانون است». اعتراض شهید مدرس باعث شد رضاشاه در صدد قانونی جلوه دادن اقدامش شود به همین جهت فروغی را به اروپا فرستاد تا با پیشنهاد یک میلیون لیره به احمدشاه او را تشویق به استعفا کند ولی احمدشاه گفت: «آیا با استعفا کار شما قانونی میشود؟ من حاضر نیستم حتی به هزار برابر این مبلغ بفروشم.»(5) با این حال مجلس مؤسسان با نمایندگانی که شهربانی رضاخان دستچین کرده بود در 21 آذر 1304 ضمن تغییر چند اصل از متمم قانون اساسی که مربوط به تعیین پادشاه و ولیعهد بود، پادشاهی را به رضاخان پهلوی و خاندان او واگذار کرد.
منابع: