عصر ایران؛ امیر حسن خدیر- در توصیف «چارلی چاپلین» میگویند او هنرپیشه و کارگردان و همهفنحریفِ سینما نبود، خودِ سینما بود. چندان که حافظ نه شاعر که خود شعر است چرا که تمام وجود نوادر و نوابغی از این دست، در حرفه و در واقع هنری که با آن شناخته میشدند ادغام شده بود و جدا از هم قابل تصور نبودند.
پسر محبوب آرژانتینی که ششم آذر 1399 خورشیدی دوستداران خود را نه تنها در آرژانتین که در گوشه گوشۀ دنیا از بنگلادش تا ایتالیا و البته ایران خود ما ترک کرد و رفت نیز از همین قبیله بود.
آری، می دانم مقایسۀ او با بزرگانی که چون او به برخی ورطه ها نیفتادند شاید به مذاق کسانی خوش نیاید اما بگذارید همچون «گواردیولا» خطاب به اوبگوییم: «مهم نیست با زندگی خودت چه کردی، مهم این است که برای زندگی ما چه کردی» و نیک میدانیم که با زندگی ما چه کرد.
از پسر آرژانتینییی حرف میزنیم بنام «دیه گو آرماندو مارادونا» که همواره به او به دیدۀ همان نوجوان ماجراجویی نگاه می شد که انگار قرار نبود هیچگاه به مرد عاقل و بالغی تبدیل شود. چون دیوانه بود: دیوانۀ توپ فوتبال و نبوغ و جنون چنان در هم آمیخته بود که در زندگی شخصی انگار توان نیک و بد را از دست داده بود و به ورطههایی افتاد که هر چند بیرون آمد اما سبب شد در 60 سالگی چشم از جهان ببندد و اسطوره تر شود و این از معدود دفعاتی است که بی هیچ نگرانی واژۀ «اسطوره» را به کار می برم زیرا که بود. در «حیات» هم اسطوره بود:
1. آرژانتین در سال 1978 میزبان جام جهانی فوتبال بود و برای اولین بار قهرمان جام جهانی هم شد. همان جام جهانی که ایران نیز برای اولین بار در آن شرکت داشت. مارادونا برای تیم ملی انتخاب شده بود اما در آن زمان فیفا اجازه بازی در تیم بزرگسالان را به زیر 17 سال نمی داد. با این حال سزار منوتی سرمربی آرژانتین گفت این پدیده جهان را مبهوت خواهد کرد و اندک زمانی بعد نیز استعداد خود را در جام جهانی جوانان زیر 20 سال 1979 نشان داد وقتی که یک تنه تیم را قهرمان کرد.
2. مارادونا یک شورشی تمام عیار در مقابل تشکیلات فیفا بود اما توان فنی او چنان بود که او را فوتبالیست بزرگ قرن - پس از پله- لقب داد هر چند که بسیاری او را برتر میدانند.
3. در سال 1986 دانیل پاسارلا کاپیتان تیم بازوبند را به او داد. چرا که همۀ نگاه ها به مارادونا بود و بازوبند بر دست دیگری برازنده نمی نمود.ماریو کمپس ستاره آرژانتینی در جام جهانی 1978 هم پیراهن شمارۀ 10 را داشت در جام جهانی 1982 پیراهن خود را به او داد و در حالی که هم بازی او بود خود پیراهنی با شمارۀ دیگر پوشید.
4. دیشب، ناپل ایتالیا مثل بوئنوس آیرس سوگواربود. چرا که ناپولی در تاریخ خود تنها با او صدر و قهرمانی را تجربه کرد.
5. اعتیاد به مواد مخدر هر ستاره ای را از آسمان شهرت و محبوبیت به زیر میکشد اما این قاعده دربارۀ او صدق نکرد و شمایل شد همچنان که الویس پریسلی و مایکل جکسون در دنیای موسیقی.
6. یگانه فوتبالیست در این سطح بود که بین دو نیمه یک رهبر سیاسی در اندازه و آوازۀ فیدل کاسترو با او تماس گرفت. هم او که بر کتف خود تتوی «چه گوارا» را نشانده بود. با این همه بیش از آن که چپ گرا به مفهوم سیاسی و فنی کلمه باشد یا از سیاست با زیر و بم آن سر دربیاورد اهل طغیان و یاغیگری علیه سرمایهداری بود و تشکیلات فیفا را به این خاطر دوست نداشت. فوتبال در چشم او نه یک صنعت که یک هنر بود.
7. ستاره کنونی فوتبال جهان - لیونل مسی- با تمام افتخاراتی که کسب کرده از نظر محبوبیت همواره زیر سایۀ سنگین مارادونا بوده و چه بسا اگر این سایه نبود در تیم ملی هم مثل باشگاه می درخشید.
تفاوت اصلی اما جای دیگری است. دیه گو از کف خیابان های آرژانتین به اوج شهرت و محبوبیت رسید. مسی اما بعد از کشف استعداد و در کودکی به اروپا رفت و با آن فرهنگ پرورش یافت. به همین خاطر هیچ گاه نخواست یا نتوانست حس و حال مارادونا را با همۀ اعجوبه بودن خود تکرار کند.
8. اگر فوتبال به محبوب ترین و پربیننده ترین ورزش جهان بدل شده و کسانی که اهل ورزش نیستند نیز بازی ها را دنبال می کنند به خاطر سرمایه گذاریها و تبلیغات و انواع سیستم های بازی نیست. امثال مارادونا فوتبال را زیبا می کنند و فرد می تواند فارغ از نتیجه از تماشای هنرنمایی فردی آنان لذت ببرد.
9. ظریفی گفته است همواره در آرزوی تیمی بوده ام که سه مهاجم آن پله، مارادونا و کرایف باشند! از این سه اکنون تنها پله مانده است. هم او گفته روزی در آسمان با مارادونا بازی خواهد کرد.
10. این خاطرۀ لوته ئار ماته ئوس هم جالب است که در سه دقیقه پایانی بازی با آرژانتین با مارادونا «من تو من» کردم که تا بازی تمام شد پیراهن او را بگیرم و گرفتم و نشُستم. چون بوی مارادونا را می داد.
11. در فیلم سینمایی «جوانی» به کارگردانی پائولو سورنتینو هم بازی کرده با این دیلوگ مشهور: « مارادونا: ببخشید، من هم چپ دستم/ جیمی: همۀ دنیا می دونه تو چپ دستی!»- اشاره به گلی که با دست به تیم ملی انگلستان زد و گفت: دست من، دست خدا بود!
12. در مستند «دیه گو مارادونا» ساختۀ «آصف کاپادیا» این جملۀ فیلم مشهور شده: «اگر کوکایین نبود، چه فوتبالیست بهتری بودم من!» و این پاسخ ناپلی ها: غمگین نباش! از این بهتر امکان پذیر نبوده و نخواهد بود.
13. مارادونا به «جرج بست» علاقۀ بسیار داشت و درست 15 سال بعد از مرگ او از دنیا رفت و در همان روز. جرج بست در 59 سالگی و مارادونا در 60 سالگی.
14. هر چند مشهورترین استفاده از دست مارادونا همان گل مشهور است اما به یاد دارم که در آخرین حضور تیم ملی فوتبال شوروی در جام جهانی (1990) نیز با دست، مانع به ثمر رسیدن گل و حذف آرژانتین شد.
15. شهرت مارادونا چنان است که به ضرب المثل های زبان فارسی هم راه یافته است: « مارادونا را رها کن، غضنفر رابگیر!». تعبیری که برای ضربه از خودی به کار می رود.
از شاعرانگی فوتبال مارادونا گفتیم. پس بی مناسبت نیست که با شعر سعدی به پایان بریم:
من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می رود. حالا حکایت فوتبال است که به تماشای رفتن روح خود نشسته است...