«"عادیسازی روابط با اسرائیل خیانت و موجب شرمساری است"، این یکی از شعارهای جنبش ملی مصر بود که دوباره و بعد از توافق عادیسازی روابط امارات با رژیم اشغالگر اسرائیلی بر سر زبانها افتاده اما فقط درحد یک هشتگ در شبکههای اجتماعی که نشان دهنده تبدیل مبارزه واقعی به مخالفت مجازی در شبکه عنکبوتی و بدحال شدن مقاومت جسد عربی و احوال امتی است که در حال نزدیک شدن به امتی مجازی است؛ امتی که حس تعلق به مقدساتش و خط قرمزهایش را از دست بدهد، از پیکری زنده بازگشت میکند و تبدیل به ذرات پراکنده در خلاء میگردد؛ هرچند که به صورت استثناء و متفرق و خارج از متن، گروههای مقاومت خیالی شکل گرفته شده باشند.»
به گزارش خبرآنی، عبدالحلیم قندیل در یادداشتی درباره عادی سازی روابط امارات با رژیم صهیونیستی در القدس العربی نوشته است: و هیچکس انتظار اتفاقی به مانند معاهده صلح مصری-اسرائیلی چهل سال پیش را ندارد که طی آن حالت جنگ پایان یافت و مصر سرزمین سینا را که سه برابر و نصف فلسطین میباشد، بازپس گرفت و روابط عادی بین مصر و اسرائیل ایجاد شد.
در آن برهه از زمان شور ملیگرائی در اوج خود بود و سبب قطع روابط حکام عرب با حکومت انورسادات شد که سالها طول کشید تا بتواند چهره خود را بازیابی کند و اتحادیه کشورهای عرب به مقر اصلی خود در قاهره بازگردد. این عادی سازی نتوانست سبب تضعیف جنبش ملی گرای مصری شود که به صورت واقعی و نه مجازی، با همه اشکال عادیسازی، مخالفت نمود و از میان آن سازمانی سری و مسلح به نام انقلاب مصر و با ایدئولوژی ناصریسم برخاست که هدفش شکار جاسوسان و افسران سری اسرائیلی در قاهره بود.
در ادامه افراد سازمان محاکمه شدند که در میان آنان خالد عبدالناصر پسر جمال عبدالناصر، رهبر بزرگ جهان عرب بود.
و به دلیل از خودگذشتگی فراوان ملیگرایان مصری، حضور علنی اسرائیلیها در مصر پایان یافت و سفارت اسرائیل در قاهره سوزانده شد و سفیر اسرائیل به پناهگاهی سری در حاشیه منطقه معادی در قاهره منتقل شد؛ بدون آنکه بتواند اجازه دیداری با احدی داشته باشد،
جز در مناسبتهای رسمی و تحت تدابیر شدید امنیتی. سپس عادیسازی تبدیل به گناهی نابخشودنی شد و افرادی که مرتکب آن میشدند فرصت آشکار نمودنش را نداشتند و روابط با اسرائیل از موضوعات پنهان امنیتی گردید.
با استمرار توافق به جای مانده از عهد حسنی مبارک مخلوع و بعلاوه توافق خرید و بازاریابی گاز که همه مورد مخالفت اغلب مصریها است،
ملت مصر با جمعیت بسیارش، بزرگترین ملت عربی دشمن اسرائیل باقی ماند، درست به مانند ارتش مصر که در جنگهای خود با اسرائیل یکصد هزار شهید و جانباز تقدیم نمود و در سالهای اخیر و علیرغم بندهای بر روی کاغذ مانده معاهده صلح، معاهدهای که رسماً تا به امروز لغو نگردیده است، تمامی شروطش و مناطق خالی از سلاحش را زیرپا نهاده است. و هر آنچه که در تجربه مصری در توافق با اسرائیل صورت گرفت،
در اتفاق اردنی-اسرائیلی وادیعربه در بیش از ربع قرن پیش تکرار گردید؛ اغلب ملت اردن مخالف عادیسازی و توافقات باقی ماندند؛ شاید به دلیل اینکه اردن همانند مصر در قلب امت عربی واقع شده و بعلاوه اینکه اکثریت اردنیها، اصلیتی فلسطینی دارند.
معنی این همه آنست که تفکر اغلب قاطع ملتهای مصر و اردن مخالف عادیسازی میباشد و باعث معلق ماندن سلوک حکومتهای خود شدهاند، درحالیکه ملتها در عزم خویش راسخ و مخالف سرسخت هرگونه رابطه با رژیم اشغالگر اسرائیلی هستند.
اما بازدارندگی مردمی برای حوزه کشورهای حاشیه خلیج (فارس) در موضوع عادیسازی روابط با اسرائیل که از حالت پنهان و نیمهپنهان در پرونده امارات به تمام آشکار رسیده است و قابلیت سرایت به کشورهای همجوارش را دارد، قابل تصور نمیباشد؛ از یکسو تمامی حاکمیتها در این کشورها به صورت خانوادگی موروثی بوده و تمامی ثروتشان برپایه طبیعت خدادادی (نفت) میباشد و تولیدات انسانی نیست. همچنین جوامع خلیج (فارس) به علت حضور اقوامی از ملل دیگر در آنجا، دورگههای متفاوت خطرناکی برای نسلهای آینده شدهاند و ساکنین اصلی عرب خلیج (فارس) از یکپنجم جمعیت آن اقلیم تجاوز نمیکنند و به قولی قدیمی از شاعری مشهور، عرب "چهره و دست و زبانش ناشناخته گردیده".
بعلاوه همه اینها، این جوامع از لحاظ جغرافیایی نیز از فلسطین فاصله بسیار دارند و در هیچ جنگی با اسرائیل مشارکت نداشتهاند که به معنای این است که حافظه تاریخی ضعیفی در موضوع دشمنی با اسرائیل دارند که بر واکنشهای آنان تاثیر بسزایی دارد که حتی در فضای مجازی نیز مخالفتهای کمی را از آنان میبینیم که سبب جریتر شدن حاکمان کشورهای خلیج (فارس) بر نادیده انگاشتن مردمانشان و رقابت بر سر سازش با اسرائیل و بیشتر از آن مسابقه بر جلب رضایت تلآویو، همانند آنچه در گذشته بر سر رقابت سخت در میزبانی از پایگاههای نظامی خارجی، بالاخص آمریکا، به وقوع پیوست، میگردد.
نتیجه آنکه ما در برابر جهشی از عادیسازی هستیم که اطلاق عنوان شرم بر آن حق مطلب را ادا نمیکند؛ ما در مرحله بعد از شرم و بالاتر از سرافکندگی و خیانت هستیم و فقط حکام عرب را سرزنش نمیکنیم که موضوع آنان دیر زمانی است که پایان یافته و اگر شخصی از خیانت به آرمان فلسطین نزد آنها مطلبی بگوید به دیده یک نظر، فقط یک نظر، نگاه میکنند. آنگونه که روایتگر شهید فلسطینی غسان کنفانی پنجاه سال پیش، پیشبینی نموده بود، خیانت به فلسطین دیدگاه اغلب حکام عرب گردیده است.
اما خطر بزرگتر در میان مردم است؛ مردمی که به دلیل اتفاقات و رخدادهای تحمیلی، چیزی جز خون و نابودی نمیبینند؛ سرزمینهای عربی تکهتکه شده و شهدایی که به تعداد صدها هزار و میلیونی، از دنیا میروند، در جنگهایی ویرانگر که در ظاهر نسبتی با اسرائیل ندارند،
بلکه جنگ طائفهای و گروههایی را شاهد هستیم که وطن و خطقرمزهایش نزد آنان بیمعنی بوده و ما را وارد دوران قتل برای قتل نموده و در زیر پرچمهای دینی دروغین که صفت اسلامی را به خود دادهاند قرار گرفتهاند و مقابله با اسرائیل و کانون بودن قضیه فلسطین را از حافظه جمعی از بین بردهاند و زخمهایی جدید ساختهاند که زخمهای گذشته را فراموش نماییم و هوش از سر بپرانند، تا با آن رویاهایمان را بدزدند و وجدان را تغییر داده و غریبه را به جای آشنا جای دهند و نیز احساس بیفایده بودن مقاومت و فضیلت سازش را نظر غالب نمایند.
فلسطینیان قطعا حق دارند که بیش از همه از اوضاع درهمریخته جهان عرب اندوهگین باشند؛ از اولویت پیداکردن سازش با اسرائیل نزد حکام عرب گرفته تا کوتاه آمدن افکارعمومی اعراب از اولویت قضیه فلسطین. آتش زدن تصاویر حکام عرب یا راهپیمائیهای خشمآلود در غزه و کرانهباختری یا بیانیههای رهبران فلسطینی، جملگی اینها حق طبیعی فلسطینیها است.
اما همه اینها دیگر مفید و تاثیرگذار نیست؛ شاید فقط بهرهای باشد برای رژیم اسرائیل در تفرقه بیشتر بین کشورهای عربی.
در بهترین حالت تصور ممکن آنست که ملت فلسطین راهی برای تهییج افکار عمومی در تمرکز بر مبارزه مردمی بیابند؛ واکنش در برابر هرگونه سازش جدید از سوی دولتی عربی، میتواند راه را برای تقویت مقابله فلسطینی بر ضد رژیم اشغالگر باز نماید؛ البته با مراجعه دقیق به اوضاع و احوال جنبشهای فلسطینی مثل اجماع فتح و حماس در مخالفت با توافق اماراتی-اسرائیلی و جلسه مشترک فتح و حماس با کمیته مرکزی سازمان آزادیبخش(ساف).
البته واجب بود که بیشتر از صدور یک بیانیه را مشاهده کنیم چیزی مثل پایان درگیری فتح و حماس یا توافق بر پیوستن حماس و جهاداسلامی در تشکیلات یکپارچه و جدیدی در سازمان آزادیبخش فلسطین که پایانی باشد بر چنددستگی و جدایی بین حکومتهای رامالله و غزه، که متاسفانه اتفاق نیفتاد و هیچگونه نشانهای از قریبالوقوع بودنش را نمیبینیم و این یکی از مهمترین خلل خطرناک در اوضاع فلسطین میباشد.
ضمن اینکه نقشه راهی برای مقاومت و هدفی جامع به جای سخنان گزاف نمیبینیم. دولت فلسطینی سقوط کرده و لغو پیمان اسلو و بازگشت از تصمیم سازمان آزادیبخش (ساف) در اعتراف به موجودیت اسرائیل در سرزمینهای ماقبل ۱۹۶۷ میلادی که سبب اصلی در آسان نمودن ماموریت حکام عرب در عادیسازی و انتشار شرم سازش با اسرائیل و خیانتهای بعدیاش است را شاهد نیستیم.
انتهای پیام