گروه تاریخ پایگاه خبری خبرآنی- ایران در دهه 20 و همزمان با روی کار آمدن شاه جوان (محمدرضا پهلوی) شاهد دو حرکت تجزیهطلبانه با تحریک و حمایت شوروی (روسیه کمونیستی) بود.
حرکت نخست توسط میرجعفر پیشهوری و با رهبری فرقه دموکرات آذربایجان انجام گرفت. فعالیتهای این فرقه بیشتر از یکی دو سال دوام نیاورد. پیشهوری هم مجبور به فرار از ایران و زندگی در باکو (آذربایجان) شد که در همان جا بر اثر یک سانحه رانندگی کشته شد.
حرکت دوم نیز توسط محمدقاضی انجام گرفت. او در مهاباد اعلام جمهوری کرد و خود را رئیس جمهور خودخوانده مهاباد معرفی کرد. محمد قاضی توسط نیروهای حکومتی سرکوب و در مرکز شهر مهاباد به همراه برادرش به دار آویخته شد.
برای بررسی ظهور و سقوط غائله فرقه دموکرات آذربایجان و جمهوری مهاباد به گفتگو با آقای مظفر شاهدی پژوهشگر تاریخ معاصر پرداختیم.
مردی برای تمام فصول: اسدالله علم و سلطنت محمدرضاشاه پهلوی، تاریخ بانک استقراضی روس در ایران: نگاهی گذرا به روند همکاریهای بانکی ایران و روس، حزب رستاخیز؛ اشتباه بزرگ، ساواک: سازمان اطلاعات و امنیت کشور (1335-1357)، سه حزب (مردم ، ملیون، ایران نوین)، تاریخ بانک شاهنشاهی ایران: گوشههایی از روابط سیاسی و اقتصادی ایران و انگلستان، زندگانی سیاسی خاندان نواب، زندگانی سیاسی خاندان اقبال، زندگی سیاسی دکتر منوچهر اقبال، حزب پانایرانیست: 1330-1388 از جمله آثار مظفر شاهدی درباره تاریخ معاصر ایران است.
متن زیر مشروح گفتوگو با مظفر شاهدی با خبرآنی است که در ادامه میخوانید:
خبرآنی: اندیشه تجزیه آذربایجان از ایران در یک قرن معاصر تا چه حد جدی بوده و طرفداران این تفکر چه کسانی بودند؟ بخصوص اینکه در زمان مشروطیت شاهد دفاع تمام قد تبریزیها از مشروطه و حاکمیت ملی ایران بودیم.
شاهدی: در مقدمه باید عرض کنم، منطقه آذربایجان که امروزه به دو استان آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی تقسیم شده است و گاه دامنه جغرافیایی آن تا استان اردبیل و برخی مناطق جنوبیتر هم گسترش مییابد، طی بیش از 2500 سال گذشته، همواره یکی از مهمترین قلمروهای ایران زمین بوده است. تا جایی که در دنیای باستانی ایران با عنوان آتروپاتکان از ساتراپنشینهای هخامنشی بود.
در ادوار تاریخی بعد هم همواره جزئی از خاک امپراتوری ایران باقی ماند و این روند تا پایان دوره ساسانی و ورود اسلام بهایران ادامه یافت. اگرچه کلیت ایران طی چند قرن آتی در حوزه قلمروهای شرقی جهان اسلام قرار گرفت، اما آذربایجان و دیگر مناطق خاک اصلی امپراتوری دنیای باستانی، همچنان در حوزه فرهنگی و تمدنی ایرانی- اسلامی اخیر ایران جایگاه خود را حفظ کردند.
همچنانکه بهرغم تمام کشاکشهای سیاسی- نظامی و آمد و رفت حکومتهای محلی که بعضاً تبار غیر ایرانی داشتند، آذربایجان موقعیت خود را در حوزه سیاسی، تمدنی و فرهنگی ایران حفظ کرد. هنگامی که پس از حدود 10 قرن، با برآمدن سلسله صفویه، بار دیگر وحدت ملی و سرزمینی ایران تجدید حیات یافت، منطقه آذربایجان همان موقعیتِ استوار و پراهمیت خود را در سرزمین ایران بهدست آورد.
** هیچگاه شاهد تحرکات غیرایراندوستانه و تجزیهطلبانه منطقه آذربایجان نبودهایم
از آن پس و تا آغاز غائله فرقه دموکرات پیشهوری، در سال 1324ش/ 1945م، بهمدت قریب به 450 سال آذربایجان بخشی مهم از خاک ایران بهشمار میرفت و هیچگاه شاهد تحرکات غیرایراندوستانه و تجزیهطلبانه در آن منطقه نبودهایم. چنانکه، در دوره جنگهای ایران و روسیه در زمان سلطنت فتحعلیشاه، آذربایجان، مهمترین منطقه عزیمت قشون و نیروهای ایرانی در مواجهه با نیروهای متجاوز روسیه تزاری محسوب میشد و چنانکه میدانیم، ایالت مهم آذربایجان از همان برهه ولیعهدنشین بوده و تبریز مرکز آن ایالت بهعنوان دارالسلطنه شناخته میشده است.
در دوره مشروطه هم که باز شاهد هستیم مقاومت دلیرانه مردمان آذربایجان با محوریت شهر تبریز نقشی تعیینکننده در نجات و تجدید حیات نظام مشروطه ایفا کرد و در تمام دوره مشروطه نمایندگان آذربایجان در مجالس شورای ملی، در زمره شاخصترین نمایندگان مردم کشور محسوب میشدهاند. اگرچه در اواخر دوره قاجار تحرکات سیاسی و نظامی شیخمحمد خیابانی، بحرانی سیاسی و هشداردهنده در آذربایجان ایجاد کرد اما قصد او تجزیهطلبی نبود.
علیایحال، با ورود نیروهای دولت مرکزی بهآذربایجان و تبریز، شیخ محمد خیابانی به قتل رسید. در تمام دوره سلطنت رضاشاه آذربایجان موقعیت پراهمیت خود را در چارچوب کشور ایران حفظ کرد. حاصل اینکه، در تمام تاریخ طولای ایرانزمین و تا آغاز غائله پیشهوری، تحرکات تجزیهطلبانه، نه در اندیشه و نه در عمل سیاسی مردمان آذربایجان وارد نشده بود و این منطقه پراهمیت، بیهیچ حرف و حدیثی همواره یکی از ساتراپها، ایالات و نهایتاً استانهای ایران بوده است.
در واقع هم، تجزیهطلبی و تلاش برای جداسازی آذربایجان و بلکه دیگر نقاط کشور از ایران، اساساً منشأ خارجی داشته است و کسان معدودی هم که در درون کشور این ذهنیتِ غیرایرانی را ترویج میکردهاند، تحت تأثیر تمایلاتی قرار داشتند که از سوی منابع خارجی به آنان ارائه میشده است.
با اینحال، هواداران تحرکات تجزیهطلبانه و جداسرانه در میان مردم کشور و از جمله آذربایجان بسیاربسیار اندک و غیرقابل اعتنا بوده و در طول تاریخ طولای ایران مردمان آذربایجان همواره خود را بخشی جداییناپذیر از جامعه و مردم ایران میدانستهاند؛ و هرگاه اندک تجزیهطلبان، از حمایتهای سیاسی، امنیتی و اطلاعاتی خارجی برخوردار نبودند مطلقاً قادر نمیشدند تحرک مفتضحانهای در حد همان غائله فرقه دموکرات پیشهوری یا فرقه دموکرات قاضیمحمد در کردستان بر مردم کشور و منطقه تحمیل نمایند.
تجزیهطلبی و تلاش برای جداسازی آذربایجان و بلکه دیگر نقاط کشور از ایران، اساساً منشأ خارجی داشته است و کسان معدودی هم که در درون کشور این ذهنیتِ غیرایرانی را ترویج میکردهاند، تحت تأثیر تمایلاتی قرار داشتند که از سوی منابع خارجی به آنان ارائه میشده است.
خبرآنی: استقبال مردم تبریز و آذربایجان از فرقه دموکرات چگونه بود؟ چقدر توانستند مردم را به سمت این فرقه جذب کنند و آیا مردم تمایلی به مرام کمونیستی پیشهوری نشان دادند؟
شاهدی: در اینکه غائله فرقه دموکرات پیشهوری با حمایتها و هدایتگریهای سیاسی، مالی، اطلاعاتی و نظامی حکومت کمونیستی شوروی ساخته و پرداخته شده و بهمردم آذربایجان تحمل گردید، کمترین تردیدی وجود ندارد.
اسناد و منابع متقن تاریخی بهوضوح نشان میدهد که توطئه تجزیه آذربایجان و بلکه کردستان از ایران، از آغاز و گسترش زودهنگام جنگ سرد میان دو اردوگاه کمونیسم تحت رهبری شوروی و شخص استالین و دنیای سرمایهداری غرب تحت هدایت انگلستان و آمریکا، در آستانه پایان یافتن جنگ جهانی دوم ناشی میشد. در همان برهه نیروهای شوروی از قلمروهای وسیعی که در اروپای شرقی و تا برلن در آلمان اشغال کرده بودند خارج نشدند و موجبات شکلگیری حکومتهای کمونیستی وابسته را در آن بخش از اروپا فراهم آوردند.
به گفته شاهدی توطئه تجزیه آذربایجان و بلکه کردستان از ایران از آغاز و گسترش زودهنگام جنگ سرد میان دو اردوگاه کمونیسم تحت رهبری شوروی و شخص استالین و دنیای سرمایهداری غرب تحت هدایت انگلستان و آمریکا ناشی میشد
در مورد ایران هم، استالین برخلاف آنچه قبلاً در تهران بر سر آن توافق شده بود، پس از پایان جنگ حاضر نشد از مناطق اشغالی خود خارج شود و توطئه تجزیه و جداسازی آذربایجان و کردستان را در پیش گرفت. در چنین وضعیت دشواری بود که میرجعفر پیشهوری در مسیر جداسازی آذربایجان از ایران با توطئهگران خارجی همراهی نشان داد؛ که سابقه فعالیتهای مارکسیستی او به سالهای پایانی دوره قاجار بازمیگشت و در جریان ناآرامیهای استانهای شمالی ایران در اواخر جنگ جهانی اول و یکی دو ساله پس از آن، از طریق حزب کمونیستی عدالت و با کمک عوامل خارجی، تلاش میکرد، موجبات گسترش کمونیسم را بهایران فراهم سازد.
همزمان با آذربایجان حکومت کمونیستی شوروی توطئه مشابهی را هم در استان کردستان ایران آغاز کرده بود. با تمام ایناحوال، نه غائله فرقه دموکرات پیشهوری در آذربایجان و نه غائله فرقه دموکرات کردستان بهرهبری قاضی محمد که هر دو از حمایت قاطع سیاسی و نظامی و مالی شوروی برخوردار بودند، در میان مردمان آن مناطق هواداران چندانی نداشتند. همچنانکه وقتی ارتش شوروی از ایران خارج شد و حمایت بیگانگان از فرقه دموکرات قطع شد، کلیت حکومت تجزیهطلب فرقه دموکرات که پیش از آنهم مورد تنفر اکثر قریب بهاتفاق مردم آذربایجان قرار داشت، در مدتی بسکوتاه، سقوط کرد و رهبران و کارگزاران آن بهانحاء گوناگون از صحنه سیاسی کشور حذف شدند.
میرجعفر پیشهوری رهبر فرقه دموکرات آذربایجان که از سوی شوروی و استالین برای تجزیه ایران حمایت میشد
خبرآنی: حکومت شوروی در شکلگیری حکومت فرقه دموکرات در آذربایجان چقدر نقش داشت و چرا در نهایت استالین پشت فرقه را خالی کرد؟
شاهدی: همچنانکه قبلاً هم اشاره کردم، شکلگیری و دوام کمابیش یکسالهِ حکومت تجزیهطلب فرقه دموکرات پیشهوری در آذربایجان، سراسر با حمایت و دخالت نظامی، سیاسی و اقتصادی روسیه شوروی و شخص استالین صورت عملی بهخود گرفت و هرگاه نبود دخالت مستقیم ارتش و دستگاه جاسوسی ک گ ب، پیشهوری بههیچوجه، قادر نبود آن غائله خطرناک و در عینحال پوشالی را در آذربایجان برپا سازد.
حکومت فرقه دموکرات در آذربایجان در تمام برهه یکساله عمر خود (آذر 1324- آذر 1325) ارتباط، همراهی و حرفشنوی بسیار نزدیکی از حکومت شوروی و بهویژه، حزب کمونیست و حکومت جمهوری آذربایجان شوروی که میرجعفر باقراف فرد شاخص آن بود، داشت و هیچ نقطه اتکای مردمیِ قابل اعتنایی در داخل آذربایجان نداشت. درباره اعمال فشارها و تهدیدات امنیتی مردم آذربایجان از سوی نیروی اطلاعاتی- جاسوسی و نظامی فرقه دموکرات گزارشات فراوانی به منابع تاریخی راه یافته است.
** دارو دسته پیشهوری میخواستند نظام مارکسیستی ایجاد کنند
در واقع هم پیشهوری و دار و دسته او جز آنکه بخواهند استان آذربایجان را از ایران جدا کرده و تحت سلطه شوروی در آورند و طبق الگوی جمهوریهای سوسیالیستی شوروی (و بهطور مشخص جمهوری آذربایجان شوروی) نظامی مارکسیستی در آن بهوجود بیاورند، هدف سیاسی دیگری را دنبال نمیکردند که میدانیم آن نظام سیاسی استبدادی، خشن، غیرانسانی و سراسر متعارض با موازین فرهنگی و دینی، در نزد مردم آذربایجان و بلکه سراسر ایران، از کمترین مشروعیت و مقبولیت سیاسی و ایدئولوژیکی برخوردار نبوده، اعتبار و شانسی برای بقا نداشت. بههمین دلیل هم بود که مدت کوتاهی پس از خروج ارتش سرخ شوروی از ایران، مورد هجوم مردم آذربایجان و واحدهایی از ارتش ایران قرار گرفته و مضمحل گردید.
واقعیت این است که هدف نهایی استالین از برپایی غائله فرقه دموکرات در آذربایجان و حکومتی مشابه آن در کردستان، فراهم آوردن تدریجی زمینههای تجزیه آن مناطق از ایران و تشکیل جمهوریهای سوسیالیستی وابسته در مرزهای جنوبی خود با ایران بود؛ نظیر آنچه بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم در اروپای شرقی اتفاق افتاد و تمام کشورهای واقع در آن مناطق که تحت اشغال ارتش شوروی بودند ناگزیر تحت سلطه حکومتهای کمونیستیِ مورد هدایت و حمایت شوروی قرار گرفتند.
هدف نهایی استالین از برپایی غائله فرقه دموکرات در آذربایجان و حکومتی مشابه آن در کردستان، فراهم آوردن تدریجی زمینههای تجزیه آن مناطق از ایران و تشکیل جمهوریهای سوسیالیستی وابسته در مرزهای جنوبی خود با ایران بود.
اما در ایران اوضاع تا حدود زیادی با اروپای شرقی متفاوت بود. علاوه بر اینکه دو کشور انگلستان و آمریکا، بهانحاء گوناگون میکوشیدند مانع از دستاندازی شوروی بهقلمروهای ایران شوند که در صدد بودند حضوری انحصاری در عرصه سیاسی، امنیتی و اقتصادی ایران پیدا کنند؛ در سال 1322 دولت ایران با دولتهای انگلستان، آمریکا و شوروی پیمانی را منعقد کرده بود که آن کشور و دیگر کشورهای اشغالگر خاک ایران را ملزم میکرد حداکثر تا شش ماه پس از پایان جنگ جهانی دوم خاک ایران را ترک کنند. ضمن اینکه، بهلحاظ تاریخی، فرهنگی و اجتماعی، تجزیه بخشهایی از خاک ایران، نه در عرف بینالمللی مورد پذیرش بود و نه، بهویژه، جامعه ایرانی بهآسانی میپذیرفت آن اقدام تجاوزکارانه را بهرسمیت بشناسد.
تا آن هنگام، حکومت شوروی، در ایران سابقه سوء چندانی نداشت و استالین تا حد زیادی متوجه بود اقدامات تجزیهطلبانه آن در آذربایجان و کردستان، در شرایط رقابت دو اردوگاه شرق و غرب در سطح منطقهای و جهانی، موقعیت آن کشور را در میان جامعه ایرانی بهشدت تخریب خواهد کرد. در آن میان، این گمان وجود داشت که با ادامه حمایت از فرقه تجزیهطلب دموکرات، موقعیت حزب شورویگرای توده (که حرفشنوی تمام و کمالی از حکومت شوروی داشت) در ایران بهخطر خواهد افتاد. در آن برهه، حزب توده، نفوذ سیاسی قابل توجهی در مناطق مختلف ایران، از جمله مناطق نفتی جنوب (تحت سلطه انگلستان) داشت و این تصور وجود داشت که هرگاه، شوروی از فرقه دموکرات سلب مسئولیت کند، در آیندهای قابل پیشبینی حزب توده در تأمین منافع شوروی در ایران نقشی بسیار مؤثر ایفا خواهد کرد.
در آن میان، البته نقش دستگاه دیپلماسی دولت ایران هم در متقاعد کردن و تا حدی تحمیق استالین، قابل توجه بود؛ که با وعده مشروطِ گسترش روابط اقتصادی و سیاسی و اعطای امتیاز استخراج نفت (در مناطق شمالی ایران) بهشوروی، در قصد قبلی استالین برای ایجاد منطقه نفوذ و سلطه در شمالغربی ایران تردیدی جدی وارد کرد. بنابراین ترکیبی از دلایل مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، امنیتی- نظامی و اقتصادی موجب شد استالین با خارج کردن ارتش شوروی از ایران بر از میان برداشتن غائله پیشهوری و دارودسته او مهر تأیید بزند.
** شایعه تهدید اتمی آمریکا علیه شوروری به نفع ایران صحت ندارد
اما، در آن میان، بیآنکه سند و مدرکی ارائه شود، شایع هم شده بود (و این شایعه تا همین الان هم هر از گاه تکرار میشود) که شوروی با تهدید اتمی آمریکا، ناگزیر، نیروهایش را از ایران خارج ساخت؛ که بهنظر نمیرسد اساسی در واقعیت داشته باشد. چهاینکه، اگر آمریکا میتوانست و مصصم بود با تهدید اتمی شوروی مقاصد خود را در بخشهای مختلفِ تحت سلطه شوروی بهمورد اجرا بگذارد، این تهدید را درباره مناطق بهمراتب مهمتر، حیاتیتر و وسیعتر اروپای شرقی بهکار میبرد تا از سلطه بسیاربسیار خطرناکتر و پرهزینهتر شوروی بر قلمروهای مسیحینشین اروپا جلوگیری کند!
تصویری از روزنامه فرقه دموکرات آذربایجان
خبرآنی: نقش مردم محلی و عشایر و عملای آذربایجان در برچیدن بساط فرقه چگونه بود؟ اگر مثالی در این زمینه بفرمایید ممنون میشویم.
شاهدی: در واقع فرقه دموکرات، در میان اکثری از مردم آذربایجان، از اقشار و گروههای مختلف، پایگاهی نداشت و موقعیت سیاسی خود را در درجه اول مدیون اعمال خشونت و بهکارگیری نیروی نظامی و امنیتی بود.
در همان حال، اقدامات شبهمارکسیستی فرقه، در عرصههای گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، نارضایتیهای فراوانِ مضاعفتری را در میان مردم آن مناطق فراهم آورده بود. بالاخص، تعارض آشتیناپذیر ایدئولوژی مارکسیستی فرقه دموکرات با مبانی فرهنگی و دینی اکثریت قاطع مردم مسلمان آن مناطق، نفرت زیادی در میان اقشار مختلف مردم بهوجود آورده بود.
** حمله مردم و عشایر آذربایجان به دفاتر فرقه دموکرات
همه اینها موجب شد، بهمجرد آماده شدن مقدمه حمله و حضور ارتش ایران در آذربایجان، با ارتباطاتی که وجود داشت، اقشار گوناگون مردم که علما و روحانیون، سران ایلات و عشایر و بخشهای زیادی از مقامات سیاسی، اداری و نظامیِ مخالف فرقه آنها را هدایت میکردند، در مناطق مختلف آذربایجان به مراکز سیاسی، اداری، نظامی و... حکومت در حال فروپاشی فرقه دموکرات حمله کنند.
اگرچه برخی از علما، سران عشایر، فرماندهان نظامی و احیاناً مقامات سیاسی و اداری نقشی محسوستر در تهییج و هدایت یورش مردم آذربایجان علیه فرقه دموکرات آذربایجان برعهده داشتند، اما بهاحترام هزاران نفری که بیهیچ نام و نشانی در برابر فرقه تبهکار پیشهوری مقاومت کردند، ترجیح میدهم، نامی از هیچ شخصیتی بهمیان نیاورم که در برخی منابع هم به اسامی آنها اشاره شده است.
خبرآنی: همزمان با سلطه فرقه دموکرات بر آذربایجان، جمهوری مهاباد بهرهبری قاضی محمد را داشتیم. سلطه وی بر مناطق تحت تسلطش تا چه حد جدی بود و آیا مردم و قبایل کرد آن نواحی تمایلی به جمهوری قاضی محمد نشان میدادند؟
شاهدی: سلطه فرقه دموکرات کردستان به رهبری قاضی محمد بر کردستان هم، با توطئهای مشابه از سوی حکومت شوروی و مدت کوتاهی پس از استقرار حکومت فرقه پیشهوری در آذربایجان، برقرار گردید و باز حدود یک ماه پس از سقوط فرقه دموکرات پیشهوری در آذربایجان، نیروهای نظامی و مردم محلی بهحیات آن پایان دادند.
قاضی محمد و کسانی که با او در تأسیس حکومت فرقه دموکرات در کردستان همکاری کردند، از حوالی سالهای 1320- 1321 ارتباطاتی با دستگاههای امنیتی و سیاسی شوروی در جمهوری آذربایجان پیدا کرده بودند و هر از گاه، کمکهای نظامی و مالی از سوی شوروی به تجزیهطلبان و آشوبگران آن نواحی میرسید.
همچنانکه میان پایهگذاران فرقه دموکرات کردستان با برخی احزاب و گروههای تجزیهطلب مشابه در کشورهای همسایه (ترکیه و عراق) هم مراودات و همکاریهایی شکل گرفته بود. با این حال، چنان نبود که حکومت فرقه دموکرات کردستان از حمایت بخش بزرگی از مردم کردستان برخوردار باشد. بلکه عمدتاً بهدلیل وضعیت جنگی حاکم بر منطقه و حضور ارتش و نیروهای امنیتی- جاسوسی و سیاسی مؤثر شوروی در منطقه، نوعی خلاء قدرت در کردستان و نواحی اطراف وجود داشت.
البته وضعیت مشابهی هم در آذربایجان شکل گرفته بود. همه اینها بهشکلگیری و دوام حکومت آن دو فرقه در کردستان و آذربایجان کمک میکرد. لازم بهیادآوری است که حکومت فرقه دموکرات کردستان حتی با سهولت بیشتری از میان برداشته شد.
تصاویری از اعدام قاضی محمد رئیس جمهور خودخوانده جمهوری مهاباد به همراه صدر قاضی (برادر قاضی محمد)
خبرآنی: بعد از برچیده شدن بساط فرقه دموکرات، آیا دردسر و تحرکاتی در آن منطقه به نفع تجزیه ایران رخ میداد؟
شاهدی: اضمحلال حکومت تجزیهطلب فرقه دموکرات آذربایجان نقطه پایانی بود بر تحرکات تجزیهطلبانه و جداسرانه در سراسر آذربایجان. از آن پس، هیچگاه شاهد طرح ایدههای تجزیهطلبانه و جداسرانه در آن مناطق نبودهایم که نشان میدهد آذربایجان که طی تاریخ طولای ایران (از دنیای باستانی تا قرن بیستم و بلکه قرن بیستویکم و تا همین الان)، همواره بخشی از قلمروهای مهم ایرانزمین را تشکیل میداده است و چه بسا در مقاطع حساس و دشوار حاکم بر کشور، از تمامیت ارضی و سرزمینی ما دفاع میکرده است، هیچگاه در مسیر جداسری و تجزیهطلبی قرار نگرفته است.
در نیمه دهه 1320 هم فقط بر اثر مداخله قدرتهای خارجی، مدتی کوتاه، طعم تلخ نیات پلید جداسران و تجزیهطلبان بیگانهگرا را چشیده است. حتی اینکه، طی سالهای گذشته، هر از گاه، شاهد رفتارها و نمایشهای جداسرانه عدهای قلیل در گوشه و کنار آذربایجان بودهایم، اساساً عامل بیگانه موجبات آن را فراهم میآورده است. البته که تردید ندارم جداسران و تجزیهطلبان هیچگاه در این کشور شانسی برای اجرای نیات ضدایرانی خود نداشتهاند و نخواهند داشت. وطنپرستی و دفاع از مام میهن (بیآنکه اهمیت داشته باشد چه سلسله یا حکومتی در مرکز کشور عهدهدار امور بوده است)، بهنوعی، ذاتی وجود ایرانیان بوده است.
ممکن است مردم کشور، در مقاطع مختلف تاریخی، از حکومتگران خود رضایت خاطری نداشته باشند، اما وقتی پای دفاع از وطن و تمامیت ارضی و سرزمینی ایرانزمین در میان باشد، اتحادی تمام و کمال علیه متجاوزان، تجزیهطلبان و جداسران داخلی و حامیان خارجی آنها شکل میگرفته است.
پس از نابودی فرقه دموکرات آذربایجان هیچگاه شاهد طرح ایدههای تجزیهطلبانه و جداسرانه در آن مناطق نبودهایم که نشان میدهد آذربایجان که طی تاریخ طولای ایرانهمواره بخشی از قلمروهای مهم ایرانزمین را تشکیل میداده و در مقاطع حساس و دشوار حاکم بر کشور، از تمامیت ارضی و سرزمینی ما دفاع میکرده است.
خبرآنی: فرقه بعد از فروپاشی در ایران، در باکو چه وضعیتی داشت و تا کجا حیات آن ادمه پیدا کرد؟
شاهدی: میدانیم که در آستانه اضمحلال حکومت تجزیهطلب و جداسرِ فرقه دموکرات آذربایجان اکثریت بزرگی از رهبران و کارگزاران و اعضای مهمتر فرقه، ناگزیر خاک ایران را ترک کردند و به آذربایجان شوروی پناهنده شدند.
میرجعفر پیشهوری رهبر فرقه هم راه باکو را در پیش گرفت و مدتی در شوروی عاطل و باطل بود. او که گفته میشد با میرجعفر باقراف صدر جمهوری آذربایجان شوروی اختلافاتی هم پیدا کرده بود، پس از مدتی بر اثر یک تصادف رانندگی (که شایع شد باقراوف در قتل او دست داشته است) کشته شد.
** اعضای فرقه دموکرات پس از فرار از ایران زندگی مشقتباری داشتند
طی چندماهه متعاقب برچیده شدن غائله فرقه دموکرات، دهها و بلکه صدها تن از اعضا و کارگزاران شناختهشدهتر آن راهی جمهوری آذربایجان شدند و تا سالها در بخشهای مختلف آذربایجان و احیاناً در برخی دیگر از مناطق شوروی اسکان داده شده، بهمثابه پیاده نظام دستگاه اطلاعاتی- جاسوسی شوروی ظاهر شدند. حتی تا سالهای پایانی عمر حکومت پهلوی در ایران و سقوط نظام کمونیستی شوروی، گروههایی از اعضای فرقه دموکرات در گوشه و کنار اتحاد جماهیر شوروی (عمدتاً در جمهوری آذربایجان و برخی جمهوریهای همجوار) زندگی کمابیش پر از مشقت و مرارتباری را پشت سر میگذاشتند.
انتهای پیام/