نویسنده کتاب «ایران و اخوانالمسلمین؛ عوامل همگرایی و واگرایی» گفت: ایران اگر بخواهد با اسلام سیاسی تعامل داشته باشد، نزدیکترین و برجستهترین جریان، اخوانالمسلمین است.
به گزارش خبرآنی، روزهای گذشته «محمد مرسی» رئیسجمهور پیشین مصر که برآمده از انتخابات این کشور پس از رویدادهای سال ۲۰۱۱ بود، حین محاکمه در دادگاه درگذشت. رئیسجمهوری که اگرچه با هزاران شور و آرزو به قدرت رسید اما کودتا علیه وی، تشکیلات اخوانالمسلمین را به نقطهای چند گام عقبتر از اعتراضات منجر به سقوط مبارک پرتاب کرد. به هرحال مرگ مرسی اگرچه با برخی واکنشها در سطح متحدان منطقهای اخوان مواجه شد اما در داخل مصر تقریباً هیچ صدایی به اعتراض بلند نشد. "اندیشکده راهبردی تبیین" برای فهم چرایی عدم واکنش جدی مردم مصر به فوت مرسی، شرایط فعلی جنبش اخوانالمسلمین و آینده روابط این جنبش با ایران، گفتوگویی با دکتر عباس خامهیار، پژوهشگر جریانهای اسلامگرا و نویسنده کتاب «ایران و اخوانالمسلمین؛ عوامل همگرایی و واگرایی» داشته که متن آن در ادامه میآید.
پس از مرگ محمد مرسی در روزهای گذشته، ما شاهد اعتراضات خاصی در مصر نبودیم؛ بعضاً واکنشهایی بود ولی نه آنچنان قابل اشاره. به نظر شما علت این موضوع، تدابیر امنیتی دولت السیسی بود که مانع بروز اعتراضات مردم شد یا اصلاً بدنه مردمی جمعیت اخوانالمسلمین از رئوس آن فاصله گرفتهاند؟ این موضوع را شما چگونه تحلیل میکنید؟
ببینید اخوانیها به صورت جدی در سالهای اخیر هم به لحاظ روانی، هم تشکیلاتی و هم فکری آسیب دیدهاند و جایگاه اجتماعی آنها مانند گذشته نیست. آنها شعار «الاسلام هو الحل» را حدود هشتاد سال سر داده بودند؛ اما در یک حرکت تاکتیکی پیش از پیروزی انقلابیون مصری این شعار ناگهان محو شد و در هیچیک از تظاهرات اعتراضآمیز مردمی وجود نداشت. این مسأله مقداری پایگاه اجتماعی اخوانیها را متزلزل کرد. پس از تحولات منطقه نیز اخوانیها به نحوی در تونس، به شکل دیگری در خود مصر یا در برخی کشورهای حوزه خلیج فارس درگیر نوعی فضای امنیتی شدند و بسیاری از رهبرانشان زندانی شده و شیرازه تشکیلات اخوان بهعنوان بزرگترین تشکیلات اسلام سیاسی، فکری و فرهنگی در جهان اهل سنت فروپاشید. اگر بخواهیم دقیقتر بررسی کنیم، این رویداد به گونهای هم محصول فضای امنیتی بود و هم نوعی گسست بین خودشان و جامعه. یعنی هر دو عامل به میزانی و در شرایطی اثرگذار بود. به هر حال سرکوب هواداران اخوان در میدان الرابعه که آمار کشتههای آن متفاوت است و بین ۲ تا ۱۰ هزار نفر بیان شده، آن هم در یک شبانهروز، به نوعی نشان دادن ضرب شست نیروهای امنیتی به معترضان بود که اثرات مهمی داشت. علت دیگر را میتوان در نوعی ناامیدی یا تشکیک جامعه در شعارهای اخوان جستوجو کرد که به هرحال تجربه مدت کوتاه حکمرانی اخوان پیش روی مردم است و بعضاً بین مردم برداشتهای مثبتی وجود ندارد. از سوی دیگر شرایط اقتصادی امروز مصر نیز بسیار دشوار و بحرانی است؛ به صورتی که همه به دنبال یک لقمه نان هستند. کمکهای آمریکا به مصر تا حدود زیادی کاسته شده و کمکهای عربستان نیز مشروط شده است. به هرحال کاهش قیمت نفت و هزینههای بالای تسلیحاتی برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس در کاهش کمکها مؤثر بوده است. از سوی دیگر صنعت توریسم بهعنوان منبع درآمد اصلی مردم مصر به دلیل تحولات سیاسی و ناامنیها با افول روبهرو بوده است و بسیاری از افراد جامعه دغدغههای اقتصادی جدی و فراوانی دارند. شرایط اقتصادی امروز جامعه مصر واقعاً کمسابقه یا حتی بیسابقه است. بنابراین مسائل و معضلات اقتصادی را نیز میتوان یک عامل اثرگذار در پاسخ به پرسش شما دانست. علاوه بر اینها آنچه در سوریه، لیبی و در بسیاری از کشورهای منطقه اتفاق افتاده، نگرانیهایی را بین مردم و برخی نخبگان به وجود آورده که هرگونه حرکت ضد حکومت منجر به فروپاشی جامعه و کل کشور میشود. خود حکومت فعلی مصر البته نقش مهمی در القای این نگرانی بین مردم داشته است. عامل بعدی را میتوان در انزوای بیسابقه روشنفکران، نویسندگان و بسیاری از مراکز پژوهشی و شخصیتها -اعم از اسلامگرا، سکولار و ناسیونالیست- در اثر فشارهای حکومت قلمداد کرد. رسانهها زمانی در مصر حرف نخست را میزدند و قدرت ساماندهی و سازماندهی و در واقع راهبری جامعه را داشتند، اما اکنون ما شاهد انزوای شدید فکری آنها هستیم. براین اساس این مجموعه عوامل به گونهای کنار هم قرار گرفته که باعث شد مردم مصر نسبت به حادثه مرگ مرسی واکنش جدیای از خود بروز ندهند.
رویکرد ایران نسبت به اخوانالمسلمین با توجه به وضعیت کنونی آنها، باید چگونه باشد؟ به عبارت دیگر ایران چگونه میتواند در پی همگرایی با اخوانالمسلیمن و یا ممانعت از واگرایی بیشتر با آن شود؟ نگاه اخوانیها به این رویکرد ایران چگونه است؟
رابطه ما با مصر اعم از جنبه اخوانی آن و جنبه رسمی فعلی یعنی دولت مصر، رابطه بسیار پیچیدهای است که از دیربار وجوه امنیتی این رابطه بالا بوده و نوعی نگاه و رویکرد امنیتی چتر این رابطه بوده است؛ یعنی پرونده ایران و تصمیمگیری درباره روابط قاهره-تهران از سوی حکومتهای متوالی مصر -سادات، مبارک، مرسی و السیسی- همواره با نگاه کاملاً امنیتی بررسی میشده و این امنیتیها بودند که نوع رابطه و سطح رابطه را تعیین میکردند؛ در رفت و آمدها، تعاملات، حتی در حد ارتباطات مثلاً مخابراتی در سفرها، در دادن ویزاها، روابط اقتصادی، سیاسی، سطح رابطه، سقف رابطه، کف رابطه، همه این موارد را نیروهای امنیتی مصر مدیریت میکردند که در دوره مبارک با «عمر سلیمان» بود. مصریها به دلیل تأثیرگذاری انقلاب اسلامی و اندیشههای انقلابیون ایرانی بر جامعه مصر، نگران رابطه با ایران بودند. بهرغم تلاش انجمنهای دوستی، برخی پیامها و رفت و آمدهای مسئولان و حمایت نخبگان مصری یا دو طرف از گسترش روابط، ولی همچنان این روابط محدود باقی مانده است. نکته دومی که وجود دارد این است که مصریها همیشه با برگ ایران با دیگران بازی میکردند و از آن برای جذب امکانات و امتیازات در مواجهه با آمریکا، عربستان و برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس بهره میبردند. یعنی هر زمانی که موضع مثبتی نسبت به ایران اتخاذ میکردند، تلاش داشتند از آن برای امتیاز گرفتن از دیگران استفاده کنند. از سوی دیگر در زمان مرسی، این رابطه متأسفانه به دلیل رویکرد خاص اخوان و شخص مرسی، تحت تاثیر حوادث منطقهای به ویژه تحولات سوریه و لبنان قرار گرفت. مصریها بهرغم تلاشهای زیادی که صورت گرفت، متأسفانه هرگونه تحولی در رابطه با تهران را منوط به حل مسئله سوریه دانسته و در همه ملاقاتها بر این مسئله تأکید داشتند. یعنی نوعی نگاه طایفهای به روابط با ایران. در مجموع هم در دوره مبارک و هم در دوره مرسی و هم پس از آن، فشارها بر هواداران ایران و روشنفکران و روزنامهنگارانی که خواهان ارتباط بیشتر یا تلاش بیشتر برای برقراری ارتباط با ایران بودند یا حتی افرادی که قصد مسافرت به ایران را داشتند، وجود داشت و اکنون نیز دارد.
به همین دلیل ایران مشروعیت دولت السیسی را پذیرفته؟
البته من معتقد نیستم به این شکلی که شما میفرمائید، ایران مشروعیت حکومت السیسی را پذیرفته باشد. به هر حال شرایط منطقه سیال است. ایران ملاحظات مهمی در روابط منطقهای و فرامنطقهای خود دارد که در یک پازل کلی باید تصمیم بگیرد و رفتار کند. به هرحال الآن در مصر حکومت مستقری وجود دارد و این یک واقعیت است.
این به معنای رها کردن اخوان است؟
نه، به هیچ وجه. ببینید موضوعی که در رابطه با اخوان باید اشاره شود این است که بهرغم ناکامی اخوان در مصر، این جمعیت همچنان بهعنوان یک نیروی فکری و تاریخی در جامعه اهل سنت همه کشورهای اسلامی و به عنوان جریانی که بیشترین ظرفیتهای همگرایی با تشیع و ایران را دارد، مطرح است. اخوان با گروههای تکفیری و افراطی که ممکن است برآمده از خود اخوان باشند، متفاوت است. ما اخوان را باید از این زاویه تحلیل کنیم؛ اما به هر حال اخوان امروز، اخوان یکپارچهای نیست. تشکیلات بینالمللیای که تا پیش از سقوط مبارک در همه کشورها شاخه داشت و فعال بود، امروز فروپاشیده است و تفکر واحدی اکنون در اخوان وجود ندارد. ما شاهد نوعی دگردیسی فکری در اخوان بودیم که حتی بخشی به سمت سلفیگری رفتند. بنابراین همه این موارد، پیچیدگیها و حساسیتهای تعامل با اخوان را به شدت بالا برده است. لذا ایجاد تعادل خیلی پیچیده است. زیرا علاوه بر پیچیدگیهای متعدد، اخوان مصر امروز زمینگیر است و نیاز به دستگیری دارد و این هم میتواند فرصتی برای ما باشد و هم اینکه بر پیچیدگیهای تعاملات ما بیافزاید. پیامدها را باید در نظر گرفت، فرصتها را هم دید. باید مدیریت کرد، زیرا حساسیت آن بالاست. بخشی از این حساسیت به دلیل شرایط پیچیده منطقه است، بخشی به دلیل این است که ما جبهه مخالفان خود را تقویت نکنیم، بخشی به دلیل سابقه تاریخی و فکری اخوان است که به هرحال معتدلترین جریان نسبت به شیعه و انقلاب اسلامی بوده و از این ویژگی به سادگی نمیتوان گذشت. بنابراین سخن اصلی من این است که این فضا نیاز به مدیریت دارد. البته عملکرد مرسی در مدت حکومت نیز نارساییهای فراوانی داشت. آنها گاهی تصور میکردند با ایجاد نوعی واگرایی با ایران بتوانند همگرایی با سعودیها را تقویت کنند. البته بخشی از این رفتار به دلیل نیازهای آنها بود، اما به هرحال نحوه پاسخ اخوان به این نیازها از دیدگاه ما صحیح نبود. سکوت آنها در قبال رژیم صهیونیستی و نامهای که آقای مرسی برای «شیمون پرز» فرستاد، به هرحال خطای مرسی بود. یا سخنانی که مرسی درباره لزوم شکلگیری ائتلاف اهل سنت در سفر عمره به عربستان مطرح کرد و سخنانش در تهران که به نوعی همه اینها چراغ سبز به جریانهای سلفی داخلی مصر از جمله «حزب النور» و برخی بازیگران خارجی بود. در حالی که اخوان از ابتدا یک جنبش ضد اسرائیلی و ضد اشغالگری بوده و این شتاب در برخی رفتارهای آنها نوعی تهدید برای خود انقلاب مصر بود. علاوه بر این ما از سوی اخوانیها در مقطعی نیز متهم به گسترش شیعه بودیم. یعنی آنها در همه دیدارها و حتی دعوتهایی که داشتیم، میگفتند شما به دنبال اجرای یک پروژه هستید؛ از لفظ «مشروع» استفاده میکردند. یعنی مدام این کلمه را به کار میبردند. میگفتند شما دنبال «تبشیر» هستید؛ تبشیر شیعه. این واژه را از مسیحیت میگرفتند. اخوانیها در بسیاری از نشستها و مواضع، موضوع تحولات سوریه را بسیار برجسته میکردند و هرگونه تعامل با ایران را منوط به حل مسئله سوریه میدانستند که راهکار آنها برای بحران سوریه هم طبعاً با راهکار ما تفاوت داشت. البته این را در نظر بگیریم که هماکنون اخوان هم برای برقراری رابطه با ما مشکلاتی دارد و دولت مصر فشار وارد میکند. ولی در مجموع من فکر میکنم سرنوشت ایران و اخوانالمسلمین در برخی دورههای گذشته به دلیل روابط اسلامگرایانه و برخی تحولات منطقهای به هم گره خورده بود، ولی اکنون این رابطه تضعیف شده ولی کاملاً از بین نرفته است. البته امروز برای نخستینبار به صورت رسمی جبههای از کشورهای حامی جریان اخوانالمسلمین ایجاد شده است که در شرایط فعلی و در برخی مسائل و به دلایل مختلف، مواضع مشترکی با ما دارند. قطر و ترکیه به میزان کمی هم تونس؛ لذا از این ظرفیت نیز میتوان استفاده کرد. اعلام موضع وزارت خارجه پس از مرگ مرسی را از این جنبه نیز میتوان در نظر گرفت. البته ایران باید فراتر از روابط سیاسی، به نوعی به روابط گفتمانی با اخوان بیاندیشد. روابط بهتر با اخوان، میتواند به تنظیم روابط ما با جهان اهل سنت کمک کند. این فضای گفتمانی باید بر اساس مخاطرات جدید ازجمله طرح معامله قرن صورت گیرد. به اخوان نیز نباید به شکل یک «شرکت» نگاه کرد. رابطه را باید صحیح تعریف کرد و بر اساس نقشه راه مشخصی گام برداشت. ما اگر بخواهیم با اسلام سیاسی تعامل داشته باشیم، غیر از اخوان، هیچ جریان سیاسی برجسته دیگری به ما نزدیک نیست؛ یا باید به سمت «حزب التحریر» که به نحوی افراطگراست حرکت کنیم یا جریانهای تکفیری. شکست اخوان، شکست اسلام سیاسی معتدل اهل سنت است. البته در اخوان هم سه جریان سنتی، نوگرا و رادیکال وجود دارد. اخوان سنتی زمینه اختلاف فراوانی با ما دارد و بحثهای مذهبی و طایفهای را به کرات مطرح میکنند. اخوان نوگرا نیز تلاش میکند نوعی سازش میان سنت و مدرنیته ایجاد کند که جامعه تونس در همین مسیر حرکت کرده است. رهبران اخوان تونس میگویند برای تبلیغ دین خداوند باید به مسجد برویم ولی برای خدمت به مردم باید در دولت و در حکومت حاضر بشویم. اخوان رادیکال هم که در جنگ سوریه ورود کردند و آنجا حاضر شدند. در مجموع باید در نظر گرفت که شکست اخوان، شکست اسلام سیاسی است. این نکته را هم اضافه کنم که تلطیف فضای بین اخوان و جمهوری اسلامی یک مقدمه ضروری است. یعنی به هرحال مجموعه اقداماتی هست که ما نیز باید رعایت کنیم. در فضای رسانهای و فرهنگی این موضوع پیچیدهتر و البته اثرات مهمتری دارد. نباید به اختلافات دامن زد و برخی اقدامات بیارزش و مغایر با فلسفه تقریب را نیز باید پایان داد. البته به نظر میرسد فقه سیاسی اهل سنت در زمینه زمامداری با نوعی آشفتگی روبهروست؛ اختلافاتی که امروز «اتحادیه جهانی علمای مسلمان» وابسته به آقای «قرضاوی»، تشکیلاتی که اماراتیها ایجاد و ترویج کردهاند، «الازهر»، «الزیتونه» و غیره وجود دارد در همین راستا قابل ارزیابی است. اینها همه کانونهای مذهبی، آموزشی، علمی و فتوایی جهان اهل سنت هستند. پیامدهای این آشفتگی در میدان و در برخی کشورهای منطقه دیده میشود. شاید یکی از دلایل بروز و گسترش تفکر داعشی همین آشفتگی بود که به نظر میرسد در فقه سیاسی اهل سنت در مورد زمامداری وجود داشته و دارد. ولی در مجموع نقاط مثبت اخوان را نیز نباید از نظر دور نگه داشت. اخوانیها در مبارزات انقلاب اسلامی، در جنگ تحمیلی، حتی در جنگ ۳۳ روزه کنار دشمن قرار نگرفتند، بهرغم همه فشارها و حجم تخریب و توطئههایی که وجود داشت. نکته مهمی که وجود دارد اینکه به هر حال سیاست ما به نوعی خاورمیانهمحور است و این منطقه اهمیت ایدئولوژیک، ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک برای ایران دارد. در این چارچوب نمیتوان تشکیلاتی مانند اخوان را نادیده گرفت. ولی در مجموع تعامل ما با اخوان، تعامل یک دولت با مجموعهای از مؤلفهها و شاخصههاست با یک تشکیلات. بنابراین از هر دو طرف محدودیتهایی وجود دارد که باید درنظر گرفته شود.
آینده سیاسی اخوانالمسلمین در مصر و بازگشتش به قدرت را متأثر از چه عواملی میدانید؟
ببینید اخوانالمسلمین ۹۰ سال تلاش کرد. همه مراحل تربیت فرد، خانواده، جامعه، سازماندهی و غیره را پیش برد تا جامعهای اسلامی ایجاد کند. توانست در همه سندیکاهای دانشجویی و دانشگاهی، پزشکی، رسانهها، مشاغل و غیره نگاهها را به خود جلب کند. در این فعالیتها هم انصافاً موفق بودند. در عرصه سیاسی، اخوان روش پارلمانی را پیش گرفت و تصور میکرد با این شیوه میتواند گام به گام پارلمان را و سپس حکومت را تصاحب کند. اما در این فضا شکست خورد. زیرا رقیب هم برای آنها طراحی خاصی داشت. در حوزه قانونگذاری هیچگاه اجازه نمیدادند اخوان بتواند بیش از چند کرسی پارلمان را تصرف کند؛ هم در اردن و هم در مصر. تصاحب حکومت با روشهای قهری و ترور و مانند آن نیز روش اخوان نبوده و نیست. قیام مردم مصر به هرحال به دلایلی اتفاق افتاد و اخوان هم با ورود به این عرصه و ساماندهی تظاهرات و البته به دلیل اعتماد مردم به پاکدستی اخوان، حکومت را تصاحب کرد. ولی به هرحال در مدت یکسال به دلایل مختلف که بخشی از آن شاید عدم پختگی در حکومتداری باشد، اخوان شکست خورد. امروز بسیاری از رهبران اخوان به شدت سرکوب شدهاند یا در زندان هستند. روزنامههایشان تعطیل است و حق فعالیت نیز ندارند و این جامعه مصر را دوقطبیترکرده است. البته عملکرد حکومت السیسی به گونهای بوده که مردم کمکم نگاه معتدلتری نسبت به دوره حکومت اخوان پیدا کردهاند. ولی تلاش بسیار زیادی میطلبد. به هرحال قدرتهای منطقهای و بینالمللی از یکسو و جریانهای سکولار و نیروهای نظامی از سوی دیگر به هیچ وجه اجازه ورود دوباره اخوان به اریکه قدرت را نمیدهند. حداقل در کوتاهمدت اینگونه به نظر میرسد. حتی اخوانیهای تونس به این نتیجه رسیدند که برای اینکه دچار مشکل اخوان مصر نشوند به نحوی خودشان را سکولار جلوه بدهند؛ مماشات کنند، امتیاز بدهند؛ لذا به نظر من بازگشت اخوان یک آرزوست و این آرزو بعید است که فعلاً تحقق پیدا کند.
انتهای پیام