گروه سیاسی پایگاه خبری خبرآنی- محمدرضا خاتمی از فعالان سیاسی رادیکال اصلاحطلب اخیراً بار دیگر ادعای تقلّب در انتخابات 88 را مطرح کرده است. او ابتدا در یک برنامه گفتگوی اینترنتی(رودررو) مدعی شده بود که در انتخابات 88، نزدیک به 8 میلیون رای تقلب شده است. پس از این ادعا، دادستان تهران از او شکایت و او را احضار کرد تا ادعای خود را اثبات کند. جلسات دفاعیه محمدرضا خاتمی به صورت علنی برگزار شد امّا نهایتاً با توجه به عدم ارائه مستندات و دلایل لازم برای اثبات مدعا، قاضی او را به دو سال حبس محکوم کرد.
با این حال محمدرضا خاتمی اعلام کرد ادلّهی خود برای تقلب را به صورت عمومیتری مطرح خواهد کرد. او در این راستا به خاطرهای از آیتالله هاشمی استناد کرد و گفت که آقای هاشمی در خاطرهای که منتشر نشده! گفته است که "25 خرداد 88، شب محسن رضایی آمد. گفت با آقایان شمخانی، لاریجانی، سلیمانی و قالیباف جلسه داشته و به تقلب حدود هشت میلیون رأی معتقد شدهاند. به آقای حجازی گفتهاند به رهبری بگوید!"
محمدرضا خاتمی
در گزارشی که امروز در پایگاه خبری خبرآنی منتشر شد، ابعاد منطقی این ادعای محمدرضا خاتمی مورد ارزیابی قرار گرفت. (لینک گزارش). این گزارش استدلال میکند که چرا ادعاهای محمدرضا خاتمی محمل و ارزش حقوقی و منطقی ندارد. امّا مهمتر از ارزیابی این ادعای خاتمی، بررسی این مسئله است که چرا اصلاحطلبانی که از سال 88 ادعای تقلب را مطرح و سپس خسارتهای کلانی به کشور وارد کردهاند، حالا و پس از 10 سال و در حالی که در این دهه هیچ سند قابل استناد و اتکایی درباره تقلب مطرح نکردهاند، این بار یک خاطرهی منتشر نشده مجهول و معیوب از یک فرد متوفی را سند معرفی میکند و بالاتر از آن شرایطی را برای خود فراهم میکند که بتواند در این باره مانور سیاسی هم بدهد.
فتنه 88 خسارتهای کلانی برای کشور داشته است. مهمترین این خسارتها جانهایی بود که در این راه گذاشته شد و جوانانی که در این فتنه کشته و یا شهید شدند. در کنار اینها جوانانی هم بودند که برای تمام عمر مجبور به حصر روی ویلچر یا دنیای درون شدند.
هادی خیاط زاده یکی از این نمونههاست که ظهر روز عاشورا با شلیک گلولهای به نخاعش برای همیشه روی ویلچر محصور شده است و میگوید که شواهد عینی و بررسی گلولهی شلیک شده و سایر مسائل نشان میدهد که نه به وسیلهی اسلحهی نیروهای نظامی و انتظامی یا بسیج و نهادهای امنیتی، بلکه از طریق اسلحهای به این روزگار دچار شده که از فضای غبارآلود استفاده و به سمت مردم تیراندازی میکرده است.
هادی خیاطزاده؛ جانباز فتنهی 88
علاوه بر خسارات جانی، فتنه 88 در حوزه مالی نیز خسارتهای بزرگی به جا گذاشته است. غیر از آمارهای مختلف و سنگینی که از خسارت به اموال عمومی و آتش زدن بانکها و موسسات اعتباری و مغازههای مردم و... در فتنه 88 ارائه شده است، بررسیهای کلانتری نیز در این زمینه صورت گرفته.
یکی از این بررسیها گزارشی است که مهدی محمدی تحلیلگر مسائل سیاسی از تاثیر فتنه 88 بر تحریمهای موسوم به فلجکننده اقتصادی علیه مردم ایران ارائه کرده است.
او معتقد است در حالی که پیش از انتخابات 88 آمریکا و متحدانش از فشار و تحریم علیه ایران مایوس شده بودند، اما این فتنه فرصت و بستری در اختیارشان قرار داد و امیدهایی را در آنها زنده کرد که منجر به قطعنامه 1929 در سال 89 و تحریمهای سنگین بانکی و نفتی علیه ایران شد.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی نیز بررسی دیگری دربارهی خسارتهای اقتصادی فتنه 88 به ایران انجام داده است که در این لینک میتوانید مشاهده کنید.
به این خسارتها میتوان مولفهی بسیار کلانتر خدشه به حیثیت سیاسی بینالمللی ایران در نظام بینالملل را نیز اضافه کرد.
اما مسئله همچنان این است که چگونه اصلاحطلبان رادیکال پس از 10 سال، به جای پاسخگویی درباره چنین خسارتهایی، همچنان میکوشند تا با استدلالهای عجیبی مانند خاطرهی منتشرنشدهی فرد متوفی مجدداً وارد همان بحث تقلب شوند؟
چنین مبحثی میتواند در حوزهی فلسفه سیاسی ناظر به مطالعهی ریشههای پررویی سیاسی اصلاحطلبان رادیکال بررسی شود.
پیش از این برخی صاحبنظران به این موضوع پرداخته و سوالاتی را هم مطرح کردهاند. مثلاً پرویز امینی، عضو هیئت علمی دانشگاه دربارهی سیاستورزی این طیف نوشته بود:
"جماعتی اعم از روشنفکر و فعال و سمپات سیاسی و رسانهچی و ژورنالیست و... در کشور داریم که وقتی نتیجه انتخاباتی دلخواه آنان است، به آن واکنش مثبت میدهند و همه جور تفسیر مثبت و مصادره به مطلوبی از آن میکنند. حتی اگر با چند دهم درصد از حداقل نصاب لازم رأی آورده باشند، آن را دموکراتیکترین انتخابات میدانند و اگر پیروزیای شبیه دوم خرداد 76 داشته باشند که در تفسیر از آن پیروزی، به قول معروف خدا را نیز بنده نیستند! اما اگر در انتخاباتی شکست بخورند، به انحای مختلف از پذیرش شکست طفره میروند و آسمان و زمین را به هم میدوزند که نشان دهند یا شورای نگهبان مانع پیروزی آنها شده است یا بسیج و سپاه دخالت کردهاند یا تقلب شده است. در توجیه این شکست که مدعیاند به آنها تحمیل شده است، حتی تا سطح «فرزند آذربایجان و داماد لرستان» نیز تئوریپردازی میکنند!
زمانی که امثال هاشمی و ناطق نوری و روحانی و... در جبهه مخالف آنها هستند، آنها را آیینه تمام نمای همه تباهیهای سیاسی، از استبداد تا انحصارطلبی و اقتدارگرایی و مخالفت با آزادی و حتی آمریت به قتل، معرفی میکنند. اما زمانی که به هر شکلی اینها در جبهه آنها تعریف شده باشند، به گل سر سبد آزادی خواهی، دموکراسیطلبی و مخالفت با انحصارگرایی و... تبدیل میشوند و روزی از روزها نیست که تصاویر آنها به شکلهای مختلف و در فیگورهای گوناگون بر صفحات نخست رسانهها و نشریات آنها جا خوش نکرده باشد.
زمانی که همه بخشهای قدرت از دولت و مجلس و شوراها را در اختیار دارند از این مقوله صحبت میکنند که باید پیام رأی مردم را درک کرد و به رأی مردم احترام گذاشت و نتیجه میگیرند که درک پیام رأی مردم و احترام به آن، مستلزم بسته بودن باب انتقاد و نقد به نهادهایی است که در حاکمیت آنهاست و از ادبیاتی که تا مرز بزدل خواندن منتقدین پیش رفته است نیز حمایت میکنند. اما اگر جناح رقیب، انتخابات دولت و مجلس و شوراها را ببرد، دائما از یکدستی قدرت و شکل گرفتن حاکمیت یکپارچه اظهار نگرانی میکنند و این وضعیت را فاصله گرفتن از دموکراسی تحلیل میکنند.
دائما از آزادی بیان و گفتگو و تحمل مخالف صحبت میکنند اما همزمان در همه عرصهها چه فکری و معرفتی و چه رسانهای و چه فرهنگی و هنری، ساختی مونولوگ دارند و بر تربیون و جایگاههایی که در اختیار دارند، فضای یکسویه حاکم است و دعوتها به گفتگو و مناظره را مکرر در مکرر رد میکنند.
در مقطعی که خود را نماینده انحصاری خط امام میدانستند، بر شعار استقلال خواهی و استکبارستیزی و مرگ بر آمریکا به عنوان خط قرمز لایتغیر انقلاب اسلامی تأکید میکردند و اندک مسامحهای را در این باره، با قوت و قدرت محکوم و مسکوت میکردند اما در مقطعی دیگر که امام از یک هندسه معرفتی و سیاسی، به یک نوستالژی برایشان تبدیل شده است، معنای استقلال خواهی به انزوا و معنای استکبارستیزی به جنگ با دنیا و معنای شعار مرگ بر آمریکا به خشونتطلبی تفسیر میشود و بالطبع باید به بایگانی انقلاب اسلامی سپرده شوند.
در دورهای که شور انقلابیگری در آن فوران داشت، شریعتی در قامت معلم و بلکه پیامبر آنان بود و آثار و متون به جا مانده از او نیز چونان کتاب مقدس، مقدس و غیرقابلنقد به شمار میآمد و در مقطعی دیگر که به لحاظ معرفتی، سکولار و به لحاظ سبک زندگی، لذتگرایی را انتخاب کرده بودند، بر شریعتی تاختند که آثار شریعتی سر تا به پا، ایدئولوژیک و مستعد خوانش توتالیتر و خشونتطلبانه است که یا کلا باید منسوخ شود یا باید با تفسرهای مجدد، بهداشتی گردد.
از این مصادیق درباره این جماعت باز میتوان برشمرد که مورد تازه آن مسئله برجام است. به نظر میرسد این جماعت هیچ غلو و اغراقی دست کم در محدوده زبان فارسی نبوده است که در تمجید و تحسین برجام به کار نبرده باشند که یکی از موارد آن، صحبت رئیسجمهور روحانی است که گفته بود بعد از برجام، «هر روز یک گشایش» در کشور داریم! برعکس، هر وقت نقض عهدی در برجام شد، گفتند برجام نقض نشده است بلکه این روح برجام است که نقض شده است. دست آخر با تصویب بدون حتی یک مخالف، تمدید تحریمهای موسوم به داماتو یا ایسا در مجلس سنا بعد از مجلس نمایندگان، که حتی طرفداران و حامیان برجام از جمله خود وزیر خارجه یعنی ظریف و بعد روحانی و ولایتی و لاریجانی و... معتقدند این نقض برجام است، نفر اول دستگاه دیپلماسی و مسئول مستقیم مذاکرات و برجام میگوید این نقض برجام، آثار اجرایی و واقعی ندارد و تنها باعث بیاعتباری دولت آمریکا میشود! اگر این باشد که خوب است از این دست تحریمها باز هم تمدید شود! چون از یک طرف آثار واقعی ندارد و از طرف دیگر باعث بیاعتباری دولت آمریکا در جهان میشود. یعنی هم فال است و هم تماشا!
به نظرم این فضای پارادوکسیکال در این جماعت، بیش از آنکه نیاز به تحلیل معرفتی داشته باشد، نیاز به تحلیل روانشناختی دارد. چون این میزان مقاومت در این جماعت در برابر واقعیت، نمیتواند متکی به یک نظام معرفتی باشد بلکه متکی به یک ویژگی شخصیتی است که بر اساس تجربه زیسته و مردم شناسانهای که دارم، فکر میکنم این ویژگی عبارت از «پر رویی» است. در تجربه زیسته و مردم شناسانه همه ما، احتمالا با این مسئله برخورد داشتهایم که وقتی از دلیل بدگفتاری و بدعملی دیگران سئوال میکردیم و میکنیم، این پاسخ را میشنویم که خوب چون فلانی ماشاالله خیلی «پر رو» است و «پر رویی» دلیل نمیخواهد."
انتهای پیام/