گفتگو| برادر شهید منتظرقائم: تاکنون کمیته‌ حقیقت‌یاب بمباران طبس تشکیل نشده است

گروه تاریخ انقلاب ‌پایگاه خبری خبرآنی - محمدعلی سافلی و محمدحسن جعفری: خانواده منتظرقائم در شهر یزد، خانواده‌ای شناخته شده است. پدر خانواده در غیاب آیت الله صدوقی در مسجد به نماز می‌ایستاد و دیگران به او اقامه می‌کردند.

محمد اولین پسر خانواده از مبارزان پیش از انقلاب اسلامی بود که با پیروزی انقلاب، ابتدا به کمیته انقلاب اسلامی یزد رفت و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، لباس سبز پاسداری بر تن کرد و فرمانده سپاه یزد شد. او در نهایت در تاریخ ششم اردیبهشت سال 59 و در یک سالگی تشکیل سپاه در جریان بمباران بالگردها و هواپیماهای به جا مانده‌ی آمریکایی از عملیات موسوم به پنجه عقاب در صحرای طبس به شهادت رسید.

حسن منتظرقائم دومین پسر خانواده هم از مبارزان پیش از انقلاب اسلامی بود که در سال 52 و در سن بیست سالگی همراه با برادر بزرگترش محمد در زندان با مرتضی الویری آشنا شد و این آشنایی زمینه‌ای شد تا گروه فلاح را شکل دهند. گروه فلاح پس از پیروزی انقلاب اسلامی با شش گروه مسلحانه منصورون، توحیدی صف، توحیدی بدر، امت واحده، فلق و موحدین که در راستای پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت می‌کردند، ادغام شد و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند. با تشکیل سازمان، حسن نیز به عضویت آن درآمد. سرانجام او در سال 1364 در یک سانحه رانندگی دار فانی را وداع گفت و از خانواده منتظرقائم تنها یک پسر به یادگار ماند.

سومین پسر و آخرین فرزند خانواده منتظرقائم، مهدی نام دارد که متولد سال 1336 است. او اکنون یک روحانی و استاد حوزه و دانشگاه است. مهدی منتظرقائم پیش از انقلاب اسلامی از طلبه‌های مدرسه حقانی با مدیریت آیت الله قدوسی و از شاگردان آیت الله جنتی و آیت الله حائری شیرازی بود که سابقه فعالیت در دادستانی انقلاب اسلامی، دفتر امام جمعه یزد در دوران امامت آیت الله خاتمی و حزب جمهوری اسلامی را در کارنامه خود دارد.

علاوه بر این سه پسر، این خانواده دارای یک دختر هم است که او اولین فرزند خانواده است.

در ادامه گفتگوی ما را با تنها پسر خانواده منتظرقائم و برادر شهید محمد منتظرقائم و حسن منتظرقائم می‌خوانید:

خبرآنی: علاقه‌مندیم که از خانواده منتظرقائم و به خصوص شهید محمد منتظرقائم که ششم اردیبهشت ماه سالروز شهادت ایشان است، بدانیم. ابتدا در خصوص این شهید بزرگوار و زندگی ایشان بفرمایید.

منتظرقائم: محمد و حسن هر دو از مبارزان پیش از انقلاب اسلامی و از فعالان سیاسی بودند. فعالیت‌ها و اقدامات آن‌ها نیز از زمان دانش آموزی و در دوره تحصیل در دبیرستان آغاز شد، حتی حسن در آن دوره دستگیر و زندانی شد. محمد نیز عضو فعال انجمن‌های دینی بود که این انجمن‌ها در سرتاسر کشور شعبه داشتند و آقای فتاحی مسئول شعبه یزد بود. شعبه یزد به دلیل اقدامات آقای فتاحی بسیار سیاسی بود و در محل کارش کتاب‌های امام خمینی (ره) همچون رساله عملیه و ولایت فقیه را داشت.

محمد در هنرستان تحصیل می‌کرد که پس از اتمام دوره هنرستان به خدمت سربازی رفت. او در آن دوره نیز به فعالیت‌های سیاسی خود ادامه داد. بخشی از دوره خدمت محمد در ژاندارمری دامغان گذشت. او در دامغان با گروه‌های مذهبی و مبارزان سیاسی ارتباط برقرار کرد و این ارتباط موجب محبوبیت این جوان سرباز در بین مردم مذهبی و سیاسی شهر دامغان شده بود. 

یکی از کارهای محمد در دامغان این بود که به داخل شبستان یکی از مساجد مهم دامغان رفته بود و عکس محمدرضا پهلوی (شاه) را پایین آورده و بخشی از آن را سوزانده بود و باقی عکس را در بازار انداخته بود. در ژاندارمری نیز برخی از گزارش‌ها و نامه‌ها را که علیه نیروهای مذهبی و انقلابی و نهضت اسلامی بود با انداختن در لوله بخاری نابود می‌کرد و یا ترتیب اثر نمی‌داد.

خبرآنی: محمد در چه سالی سرباز بودند؟

منتظرقائم: محمد متولد سوم اسفند ماه سال 1327 است. او در سال‌های 46 تا 48 دوره سربازی خود را گذراند.

حضور یک سرباز در مساجد و نمازهای جماعت برای بسیاری از معتمدین شهر دامغان شک‌برانگیز بود و برخی از آنان تصور می‌کردند که این سرباز، عامل نفوذی ژاندارمری برای کسب خبر از اقدامات مذهبیون شهر دامغان است. از این رو برای محمد تعقیب و مراقبت گذاشتند و در یکی از این تعقیب‌ها متوجه شدند که محمد زیرلب شعری زمزمه می‌کند و از امام خمینی (ره) می‌گوید. آن شعر را خود با کاغذهای کاربن در چند نسخه نوشته بود که تعدادی از آن‌ها را تا چند سال پیش داشتیم، اما متاسفانه گُم شد.

پس از آن ماجرا، مذهبی‌های شهر دامغان نسبت به محمد اطمینان پیدا کردند و ارتباطشان دوستانه و عمیق شد، به گونه‌ای که محمد در جلسات آن‌ها نیز حضور پیدا می‌کرد. یک بار که بنده به دامغان رفتم و با آقای سیدمسیح شاهچراغی از علمای دامغان و پدر شهید سیدحسن شاهچراغی (نماینده دوره‌های نخست و دوم مجلس شورای اسلامی و سرپرست موسسه کیهان) دیدار کردم، ایشان گفت: "روزی که محمد می‌خواست از دامغان برود، شعری در وصف او نوشتم با این مضمون تو که از دامغان می‌روی، دل‌ها را هم با خود می‌بری." 

محمد پس از دوره سربازی به تهران رفت و در شرکت برق منطقه‌ای توانیر به عنوان تکنسین برق مشغول به کار شد. این شرکت در نزدیکی شهریار بود. محمد آن زمانی که در آن شرکت کار می‌کرد، بسیار به قم رفت و آمد داشت و بیشتر هفته‌ها به قم می‌‌آمد. او در قم کتاب‌های آیت الله خمینی از جمله رساله عملیه، کشف الاسرار و ولایت فقیه را می‌خرید و به تهران و کرج می‌برد و بین دوستان خود توزیع می‌کرد.

آن زمان محل سکونت محمد در کرج بود و بنده نیز در مدرسه حقانی قم طلبه بودم. او بسیار به مدرسه حقانی می‌آمد و آن فضا را خیلی دوست داشت، حتی به واسطه آقای شاهچراغی با آن مدرسه ارتباط برقرار کرده بود.


شهید محمد منتظرقائم

خبرآنی: ایشان در چه سالی دستگیر شدند؟

منتظرقائم: محمد برای اولین بار در اسفند ماه سال 1351 و آن زمانی که در شرکت توانیر کار می‌کرد، دستگیر شد. محمد شب کار بود و نیروهای رژیم شبانه به آن شرکت رفتند و او را دستگیر کردند. او را پس از دستگیری به محل زندگیش بردند و هم‌اتاقی‌هایش را هم دستگیر کردند. حتی فرزند صاحبخانه هم که با آنان رفت و آمد داشت را دستگیر کردند. او پس از دستگیری به مدت 15 ماه در زندان بود.

خبرآنی: کدام زندان‌ها بودند؟

منتظرقائم: بیشتر در زندان اوین، حبس بود.

خبرآنی: فعالیت‌های بعد از زندانشان چه بود؟

منتظرقائم: محمد پس از آزادی به شرکت توانیر رفت تا او را دوباره به کار بگیرند، اما آن شرکت از استخدام او خودداری کرد. در نتیجه به سراغ شرکت‌ها و کارخانه‌های دیگر رفت و هر یکی دو سال در شرکتی مشغول بود که از آن جمله شرکت پشم شیشه، ویتانا و یک شرکت دستمال کاغذی بود. در این شرکت‌ها به عنوان تکنسین برق مشغول به کار بود.

خبرآنی: در تهران با چه کسانی ارتباط داشت؟

منتظرقائم: من در قم بودم و اطلاعی از ارتباطات محمد نداشتم. گاهی بنده به همراه دوستان یزدی و دانشی‌ام به تهران می‌‌آمدیم و کوه می‌رفتیم. محمد نیز همراه با ما کوه می‌آمد و وقت نماز، او امام جماعت ما می‌شد.

محمد و حسن پس از اینکه از زندان آزاد شدند، گروه فلاح را به همراه آقای مرتضی الویری که اکنون عضو شورای شهر تهران است، راه‌اندازی کردند. تصمیم به راه‌اندازی آن گروه، در زندان گرفته شد.

 

 

خبرآنی: از دیگر برادرتان یعنی حسن هم بفرمایید که چه فعالیت‌هایی داشتند.

منتظرقائم: حسن چند سال از محمد کوچکتر بود و آن زمانی که در دبیرستان تحصیل می‌کرد، به دلیل فعالیت‌های انقلابی در یزد دستگیر و چند روزی زندانی بود. دومین بار نیز در زمان دانش آموزی دستگیر شد. آن زمان او دانش آموز پایه دوازدهم مدرسه رسولیان یزد بود. بار دوم که دستگیر شد، به تهران آورده شد و به مدت 7 ماه در زندان قزل قلعه حبس بود.  همان شب  یا فرداشبیکه محمد در تهران دستگیر شد، حسن هم در یزد دستگیر شد. من در قم مطلع شدم که محمد در تهران دستگیر شده است. بلافاصله به سمت یزد حرکت کردم تا به حسن اطلاع بدهم که محمد دستگیر شده است و او هم مراقب باشد، اما وقتی به یزد رسیدم، باخبر شدم که حسن هم دستگیر شده است. حسن پس از آزادی نیز در همان تهران ماند.

خبرآنی: حسن و محمد در تهران با هم مرتبط بودند؟

منتظرقائم: بله؛ ارتباط نزدیک و بسیار خوبی با هم داشتند. محمد و حسن پس از اینکه از زندان آزاد شدند، گروه فلاح را به همراه آقای مرتضی الویری که اکنون عضو شورای شهر تهران است، راه‌اندازی کردند. تصمیم به راه‌اندازی آن گروه، در زندان گرفته شد. آقای الویری که از زندان آزاد شد به مدرسه حقانی در قم آمد و سراغ حسن را که زودتر از زندان آزاد شده بود، از من گرفت و من نشانی حسن را به او دادم.

محمد یک بار از یکی از مدارس شهر کرج، دستگاه تکثیر استنسیل گرفت و اعلامیه‌های بسیاری را با آن وسیله چاپ و توزیع کردند. آن دستگاه را سپس به شهر یزد بردند و حسن در زیرزمین منزل خواهرم از آن استفاده می‌کرد و به چاپ و توزیع اعلامیه می‌پرداخت. حسن در زمان استفاده ضبط صوتی را روشن می‌کرد تا صدای دستگاه تکثیر به گوش دیگران نرسد. آخرین اعلامیه‌ای که آن‌ها تکثیر کردند و تعدادی از آن هم تا مدت‌ها باقی مانده بود، دفاعیات مهدی رضایی (عضو مسلمان سازمان مجاهدین خلق که اردیبهشت سال 51 دستگیر و در مهرماه همان سال اعدام شد) بود. پس از آن انتشار آن اعلامیه، حسن دستگیر شد.

خبرآنی: مرحوم خلخالی در کتاب خاطرات خود در بخش تبعید به لار (شهری در جنوب استان فارس) آورده است که در گاراژ شیراز با دو نفر از برادران یزدی که یکی از آن‌ها برادر منتظرقائم که بعدها در طبس به شهادت رسید، روبرو شدم و مسیر را با آنان همراه و همسفر شدم. شما که نبودید؟

منتظرقائم: من این خاطره را ندیدم و حتماً منظور ایشان برادرانم حسن است. 

خبرآنی: محمد و حسن در زمان پیروزی انقلاب اسلامی تهران بودند یا یزد؟

منتظرقائم: محمد در آن روزهایی که تهران بود، ازدواج کرد و پس از ازدواج نیز برای مدتی در تهران ماند، اما زمان پیروزی انقلاب اسلامی در یزد بود. حسن نیز زمان پیروزی انقلاب در تهران بود. خودم آن زمان برای انجام ماموریتی در جزیره هرمز بودم. یک ماه پیش از پیروزی انقلاب به آنجا رفته بود. 


مرحوم حسن منتظرقائم از پایه‌گذاران گروه فلاح

خبرآنی: در خصوص مدرسه حقانی و اساتید و مدیران این مدرسه همچون شهید بهشتی بفرمایید.

منتظرقائم: شهید بهشتی دو هفته یک بار به آن مدرسه می‌آمد و فلسفه هگل تدریس می‌کرد. البته بنده شاگرد ایشان نبودم، چراکه برای سال بالایی‌های ما این موضوع را تدریس می‌کرد. حجت‌الاسلام رازینی (از مسئولان اسبق قوه قضائیه و نماینده دوره چهارم مجلس خبرگان رهبری) از جمله سال بالایی‌های ما بودند. همچنین شهید بهشتی به همراه آقایان جنتی، خزعلی، قدوسی و مصباح یزدی جزو شورای مدیریت مدرسه بودند، البته دقیق به یاد ندارم که تمامی این افراد عضو شورا بودند یا تعدادی از آن‌ها.

از آن سالی که بنده به مدرسه حقانی رفتم به یاد ندارم که مرحوم آیت الله خزعلی در آن مدرسه تدریس داشته باشند. آیت الله جنتی در مدرسه تدریس می‌کرد و بنده هم جزو شاگردان ایشان بودم. ایشان اوایل عربی را بر اساس کتاب مبادی العربیه تدریس می‌کردند و برای ما اصول فقه مظفر درس می‌دادند. آیت الله قدوسی که مدیر مدرسه بود، در سال نخست چند بحث را برای ما تدریس می‌کردند که مفردات قرآن و  حفظ قرآن از جمله آن‌ها بود. آیت الله ابوالقاسم وافی یزدی (عضو مجلس خبرگان رهبری و تولیت سابق مسجد مقدس جمکران)  نیز استاد تاریخ ما در مدرسه حقانی بود. 

خبرآنی: استاد غیرروحانی هم داشتید؟

منتظرقائم: تنها استاد غیرروحانی ما فردی به نام آقای اسدی بود که از معلمان زبان انگلیسی مدارس شهر قم بود و برای ما زبان انگلیسی تدریس می‌کرد. به غیر از او، معلم غیر روحانی دیگری نداشتیم.

البته آقای هادی غفاری که از شاگردان آن مدرسه بود و معمم هم نبود، استاد املا و دیکته‌ی ما بود. پس از اینکه پدرش (آیت الله حسین غفاری در دی ماه سال 1353 در زندان قصر رژیم شاهنشاهی به شهادت رسید) شهید شد، لباس روحانیت او را بر تن کرد. پیکر پدرش را به غسالخانه‌ای که در نزدیکی مدرسه حقانی بود آوردند و به قدری اذیت شده بود که خون بدنش بند نمی‌آمد.

خبرآنی: شاگرد آیت الله مصباح یزدی هم بودید؟

منتظرقائم: ایشان در مدرسه حقانی، فلسفه تدریس می‌کردند، اما برای سال بالایی‌های ما بود و بنده در آنجا شاگرد ایشان نبودم. البته بعدها در جایی دیگر شاگرد ایشان بودم. آیت الله حائری شیرازی نیز پس از آزادی زندان به قم آمد و برای ما کلاس‌های معارف و شرح لمعه برگزار می‌کرد. من بحث‌های جهاد و ارث شرح لمعه را با ایشان گذراندم.

خبرآنی: ارتباط خانواده شما با آیت الله صدوقی (شهید محراب) چگونه بود؟

منتظرقائم: محمد آن مدت زمانی که در یزد با محمدعلی صدوقی (فرزند شهید آیت الله صدوقی که پس از آیت الله خاتمی امام جمعه یزد و نماینده ولی فقیه در استان یزد بود) بسیار مرتبط و مانوس بود. با پدر ایشان یعنی آیت الله صدوقی نیز ارتباط داشت.

پدر بنده پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در مسجد بازار یزد به امامت آیت الله سیدجواد مدرسی یزدی (پدر آیت الله سیدمحمدرضا مدرسی یزدی عضو فقهای شورای نگهبان) نماز می‌خواند. با اوج گرفتن حوادث پیش از انقلاب اسلامی، چون محوریت مبارزه با آیت الله صدوقی بود، به مسجد ایشان می‌رفت. آیت الله صدوقی نیز هرگاه نبودند، پدر بنده نماز را اقامه می‌کردند.

پدرم در ماجرای قیام مسجد گوهرشاد (قیامی که در سال 1314 و در واکنش به کشف حجاب توسط رضاخان انجام گرفت) و سخنرانی بهلول در آن مسجد حضور داشت. پدرم برای اینکه از دست ماموران رضاشاه در امان باشد، خود را در کوچه‌های اطراف مسجد و در کنار شهدا به زمین انداخته و خون بر سر و صورت خود مالیده بود تا ماموران متوجه نشوند که او زنده است و بتواند بعدها فرار کند. پدرم دو سال پس از فوت حسن و در سال 1366 به رحمت خدا رفت.

در خصوص آن ماجرا هم باید بگویم که هنوز زوایای مبهمی از آن حادثه وجود دارد. دلیلش هم این است که تاکنون کسی نخواسته است که این زوایا مشخص شود.

 

 

خبرآنی: برادرتان حسن خیلی زود از دنیا رفت.

منتظرقائم: محمد و حسن هر دو در حدود سن 32 سالگی دار فانی را وداع گفتند که محمد به شهادت رسید و حسن بر اثر یک سانحه رانندگی فوت کرد.

خبرآنی: مسئولیت‌های برادرانتان پس از پیروزی انقلاب اسلامی چه بود؟

منتظرقائم: حسن پس از پیروزی انقلاب، عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد و تمامی بیانیه‌های سازمان را او می‌نوشت. او از دوره دبیرستان ادبیات و انشایش خوب بود و اهل ذوق و شعر بود. تمامی بیانیه‌ها را در 2 زونکن بایگانی کرد که هنوز آن‌ها را داریم. دفتر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، محل کنونی روزنامه جمهوری اسلامی  (خیابان بهشت - ضلع جنوبی پارک شهر) است. همزمان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز کار نقد کتاب و ممیزی چاپ‌های مجدد کتاب‌ها را انجام می‌داد.

پس از آنکه اختلافاتی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به وجود آمد، به یزد آمد و مسئولیتی نداشت. آن زمان استاندار یزد آقای گرانمایه بود و به آقای ناطق نوری (وزیر وقت کشور) پیشنهاد داد تا حسن معاون سیاسی استانداری بشود، اما پذیرفته نشد.  

محمد نیز پس از انقلاب اسلامی به کمیته انقلاب اسلامی پیوست و رئیس کمیته یزد بود. با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز به سپاه پیوست و فرمانده سپاه یزد شد.

خبرآنی: شما پس از انقلاب اسلامی همچنان در قم بودید؟

منتظرقائم: بله قم بودم، البته برای گذراندن تحصیلات دانشگاهی در دانشگاه تهران مدتی به تهران آمدم. آیت الله قدوسی که دادستان کل انقلاب اسلامی شد، بنده خدمت ایشان مشغول به کار شدم. مدتی نیز به همراه آقای روح الله حسینیان در روابط عمومی زندان اوین مشغول بودم. منظور از زندان اوین، دادستانی تهران است، چراکه دادستانی تهران در آنجا بود.

پس از شهادت محمد در اردیبهشت 59 به یزد آمدم و در سپاه یزد مشغول به کار شدم. ابتدا در آموزش بودم و به جذب افراد جدیدی پرداختیم. فردی به نام دشتی مسئول آموزش‌های نظامی بود. بنده نیز مسئول آموزش‌های عقیدتی بودم. پس از آن معاون عملیات فرمانده سپاه یزد شدم. آن زمان هنوز معمم نشده بود.

وقتی که آیت الله بهشتی به یزد آمد، از من خواست که به حزب جمهوری اسلامی بروم و در دفتر یزد فعالیت کنم. پس از اینکه آیت الله روح الله خاتمی از سوی امام خمینی (ره) به امامت جمعه یزد منصوب شدند، بنده به دفتر امام جمعه یزد رفتم و در هر دو جا مشغول بودم. بعد از مدتی برای ادامه تحصیل به قم برگشتم. در مدت زمانی که در دفتر امام جمعه یزد بودم با آیت الله خاتمی ارتباط بسیار نزدیکی داشتم و با ایشان مانوس بودم.


صفحه نخست روزنامه جمهوری اسلامی در روز 7 اردیبهشت سال 59

خبرآنی: خب اگر موافق باشید به مناسبتی که در آستانه آن قرار داریم بپردازیم و در خصوص آن روز حادثه (بمباران بالگردها و هواپیماهای به جا مانده آمریکایی در روز 6 اردیبهشت 59 که منجر به شهادت محمد منتظرقائم شد) و ابهاماتی که همچنان وجود دارد، بفرمایید.

منتظرقائم: آن روزها بنده در آستانه ازدواج بودم و پدر، مادر و خواهرم تهران بودند. روز جمعه پس از حادثه طبس به همراه پدرم به نمازجمعه تهران رفتیم. در آنجا خبر شکست آمریکایی‌ها در صحرای طبس اعلام شد. پدرم از این خبر به قدری خوشحال شد که با من و نمازگزاران روبوسی می‌کرد.

صبح روز شنبه هم قرار بود که همراه با خانواده برای خریدهای عروسی به بازار برویم که حسن از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تماس گرفت و گفت "در ماجرای حمله آمریکایی‌ها به طبس، محمد به همراه دوستانش در منطقه حضور پیدا کرده و شهید شده است. تو پدر و مادر را آماده کن تا من بیایم و با هم به یزد برویم." لذا همراه با خانواده به یزد رفتیم. سرتاسر کوچه‌مان در شهر یزد سیاه‌پوش شده بود که پدرم فرمودند تمامی این پارچه‌ها را باز کنید و پارچه‌های سفید بزنید. از آن به بعد نصب پارچه‌های سفید در یزد مرسوم شد.

در خصوص آن ماجرا هم باید بگویم که هنوز زوایای مبهمی از آن حادثه وجود دارد. دلیلش هم این است که تاکنون کسی نخواسته است که این زوایا مشخص شود. هنوز جلسه‌ای برگزار نشده است که افراد دخیل جمع شوند و درباره آن حادثه بگویند تا به یک جمع بندی دقیق و درست رسید. برخی به ما می‌گفتند که شما به عنوان خانواده بروید و شکایت کنید، بنده می‌گفتم که این موضوع شخصی نیست و باید در سطح ملی پیگیری شود. حتی موردی هم پیش نیامد که دوستان محمد که در آنجا حضور پیدا کرده‌ بودند را دور هم جمع کنند تا آنان مشاهدات خود را بیان بکنند. البته دو سال پیش که محمد به عنوان شهید شاخص سال معرفی شد، حفظ آثار سپاه این افراد را دور هم جمع کرد تا کتابی از خاطرات آنان منتشر سازد.

محمد و دوستانشان که به صحرای طبس رفتند، تصورشان این بود که آمریکایی‌ها هنوز در منطقه هستند، اما آمریکایی‌ها در منطقه نبودند و نیروی هوایی ارتش به فرماندهی امیر بهمن باقری (امیر باقری از نزدیکان بنی‌صدر و از متهمان و مرتبطان با کودتای نوژه و بختیار بود که پس از حادثه طبس دستگیر اما به دستور بنی‌صدر آزاد شد. گفته می‌شود او به همراه بنی‌صدر در سال 1360 از کشور خارج شد.)  و به فرمان بنی صدر به بمباران بالگردها و هواپیماهای به جا مانده پرداخت که گفته می‌شود این اقدام برای نابودی اسناد به جا مانده آمریکایی‌ها انجام گرفت. البته این‌ تحلیل است و خبر دقیقی نیست و باید بررسی شود، اما متاسفانه تاکنون کمیته‌ حقیقت‌یابی در خصوص بمباران صحرای طبس و شهادت برادرم محمد تشکیل نشده است.


حضور آیت الله خامنه‌ای و آیت الله صدوقی در مراسم گرامیداشت شهید محمد منتظرقائم

خبرآنی: از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، بسیار ممنونیم.

انتهای پیام/

آخرین خبر ها

پربیننده ترین ها

دوستان ما

گزارش تخلف

همه خبرهای سایت از منابع معتبر تهیه و منتشر می‌شود. در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.