"سه دانشجوی بورسیه دهه ۱۹۷۰ حالا در مرکز صحنه مذاکرات صلح افغانستان و پایان دادن به دههها خشونت در این کشور، گرد هم آمدهاند."
به گزارش خبرآنی، نیویورک تایمز در گزارشی نوشته است: در آخرین دور تلاشها پیرامون صلح افغانستان سه جوان دانشجوی دهه ۷۰ میلادی که همگی بورسیه خارج بودند یعنی اشرف غنی، زلمای خلیلزاد و شرمحمد در کنار هم قرار گرفتهاند.
در آن سالها، اشرف غنی و زلمای خلیلزاد که هم اکنون رئیس جمهور و نماینده ویژه آمریکا در افغانستان هستند، در حال تکمیل مدارج تحصیلی خود در لبنان و در دانشگاه آمریکایی بیروت بودند؛ دانشگاهی که یکی از قطبهای پر جنب و جوش ایدهها و عقاید در یک دوره آشفته در خاورمیانه بود. آنها در آن زمان از سواحل مدیترانه لذت میبردند، به تفریح میپرداختند و همسران آینده خود را ملاقات میکردند.
سومین فرد شرمحمد عباس استانکزی است که در حال حاضر مذاکره کننده ارشد طالبان است و آن سالها را در خستگی حاصل از تمرینات نظامی در دامنههای کوه هیمالیا و تمرینات در معتبرترین مدارس نظامی هند سپری میکرد. دورهای که تفریح آنها یا گشتوگذار در تپههای کشمیر بود یا حضور در صحنه فیلمهای بالیوودی به این امید که عکسی با ستارههای فیلمهای روز بگیرند.
زندگی هر یک از آنها هم اکنون به نحوی در کشمکشهای بلند مدت افغانستان بازتاب دارد و راههای متفاوت این سه تن هماکنون در صحنه ژئوپولیتیک اسفبار این کشور تلاقی کرده است.
پایان دادن به جنگی که برای ۴۰ سال ادامه پیدا کرده، مأموریت سادهای نیست. و اشرف غنی ۶۹ ساله و زلمای خلیلزاد ۶۷ ساله اگرچه خاطرات مشابه زیادی دارند اما در این مورد که چگونه با طالبان رفتار کنند، روز به روز بیشتر از هم فاصله میگیرند.
اشرف غنی اخیراً گفته که ۵۳ سال پیش در حالی که نوجوان بودند در یک برنامه مبادله دانشجویی در آمریکا با زلمای خلیلزاد ملاقات کرده است.
بعد از اینکه هردوی آنها در دانشگاه آمریکایی بیروت تحصیل خود را به پایان رساندند، ورود افغانستان به یک جنگ در اواخر دهه ۷۰ باعث شد تا دوباره به آمریکا برگردند. زلمای خلیلزاد دکترای خود را از دانشگاه شیکاگو گرفت و اشرف غنی نیز مدرک ارشد و دکترای خود را از دانشگاه کلمبیا اخذ کرد؛ دانشگاهی که خلیلزاد بعدها در آن کار خود را به عنوان استادیار آغاز کرد.
اما حتی در روزهای دانشجوییشان آن دو با یکدیگر تفاوتهای قابل توجهی داشتند.
در حین تحصیل در بیروت محور مطالعات اشرف غنی بیشتر سوسیالیستی بود در حالی که خلیلزاد بیشتر طرفدار سرمایهداری بود. اشرف غنی همچنین محمد داوود را تحسین میکرد؛ فردی که در سال ۱۹۷۳ فامیل خود را از پادشاهی برکنار کرد و افغانستان را جمهوری نامید و خود را نیز رئیس جمهور خواند.
با این حال خلیلزاد در یکی از کتابهایش خاطره خوبی از داوود به یاد نمیآورد. بر اساس آنچه در کتابش نوشته اولین باری که او رئیس جمهوری آینده را داد آقای داوود در حال خروج از خودرویش در بزرگراه و درگیری با یک راننده دیگری بود که از جلوی راه کنار نمیرفت و همین باعث شد تا گوش چپ آن مرد را گاز بگیرد!
اکرم فاضل که در دانشگاه آمریکایی بیروت با خلیلزاد و غنی درس میخواند، گفته است: آن دو شخصیتهای بسیار متفاوتی داشتند. دکتر غنی بیشتر شخصیتی متکی به خود داشت و بسیار بر روی کتابهایش متمرکز بود. دکتر خلیلزاد اما بیشتر بر روی راههای همکاری جمعی متمرکز بود، برای او زندگی تنها تحصیلات نبود بلکه لذت نیز بود.
افرادی که این دو نفر را میشناسند گفتهاند که قسمتی از سردی فعلی در روابط این دو از یک درگیری اساسی در نحوه کار هر کدام از آنها نشأت میگیرد. اشرف غنی در ایدههای خود قاطع است درحالیکه خلیلزاد بیشتر به فکر به ثمر رساندن مصالحهای است که پیش روی اوست.
امروزه اشرف غنی و همکارانش از چیزی که طرفهای آمریکایی آن را یک قرارداد برای خروج نیروهایشان تلقی میکنند اما میتواند باعث به وجود آمدن یک موقعیت حساس برای افغانستان شود، خسته و آزرده هستند.
مشاوران اشرف غنی نگران این هستند که زلمای خلیلزاد مذاکرات با طالبان را بدون نظر دولت به سرانجام برساند. به عنوان مدرکی بر این ادعا همکاران غنی به یکی از اولین دیدارهای خلیلزاد با رئیس جمهور افغانستان اشاره میکنند. در آن نشست خلیلزاد که دیداری از قبل با مقامات طالبان داشت، وقتی که در مقابل سوالی از غنی در این باره قرار گرفت، به دلایلی، چنین دیداری را منکر شد.
روابط غنی و خلیلزاد از زمانی سرد مانده است که اشرف غنی در تلاش برای ایجاد یک اجماع در مورد برنامهاش برای صلح بوده است؛ برنامهای که اصرار دارد دولتش رهبری هر مذاکرهای با طالبان را در دست داشته باشد. شورشیان اما چنین ایدهای را نمیپذیرند.
در همین حال زلمای خلیلزاد در کابل ملاقاتهایی را با کارگزاران قدرتی که برای دههها میشناسد و در مسئله افغانستان درگیر هستند انجام میدهد. این قضیه که خلیلزاد به آسانی مذاکرات با طالبان را پیش برده است باعث شده تا همکاران غنی بیشتر در مورد این احتمال که رئیس جمهوری از حضور در این عرصه کنار گذاشته میشود، مشکوک شوند.
اشرف غنی در یکی از اولین ملاقاتهایش با خلیلزاد او را با عنوان کوتاه شده اسمش "زل" خواند و لحنش به نحوی بود که دوستها یکدیگر را صدا میکنند. غنی گفته بود: این مسئله در مورد "زل" و "اشرف" نیست، این حالا در مورد آمریکا و افغانستان است.
بالا و پایینهای زندگی استانکزی، مذاکره کننده طالبان نیز حتی بیشتر قابل توجه است.
هنگامی که استانکزی که گمان میرود هماکنون در اوایل دهه ۶۰ زندگیاش باشد در مدارس نظامی هند آموزش میدید خطوط ایدئولوژیک در افغانستان در حال تقویت شدن بودند. از طرفی رویکردهای کمونیستی با نگاه به شوروی وجود داشت و از طرفی محافظهکاری اخوانالمسلمین تبلیغ میشد.
بعضی از هم کلاسیهای سابق استانکزی در هند گفتهاند که او به صورت قابل توجهی از سیاست گریزان بود؛ اما آنها به یاد دارند که او بسیار مقید هم بود برای مثال گوشت غیر حلال را مصرف نمیکرد.
عبدالرازق صمدی که به عنوان ارشد استانکزی در کالج افسری او بود، میگوید: او بین تمام هم دورهایهایش منضبطترین بود، بسیار متمرکز و با نظم؛ حتی اگر او میخواست سیگاری بکشد این کار را خارج از دید ما انجام میداد.
بعد از اینکه شوروی سابق سال ۱۹۷۹ برای حمایت از دولت کمونیست کابل به این کشور حمله کرد، استانکزی و بعضی از همکلاسیهایش سیاسیتر شدند. به جای بازگشت به کابل او به پاکستان رفت تا به جنبش مقاومت ضد شوروی بپیوندد. دو مهارت در او هنگامی که به جنبشهای چریکی پیوست، بسیار به کار آمدند؛ جنبشهایی که برای اطلاعات به آژانسهای خارجی متکی بودند: یکی تسلط او به زبان انگلیسی و دیگری توانایی نظامیاش.
استانکزی به یکی از دستیاران ارشد یک فرمانده اصلی گروههای چریکی به نام "عبدالرب رسول سیاف" تبدیل شد. نقش او همکاری با سازمان اطلاعات نظامی پاکستان بود، رابطهای که بر اساس گفته افرادی که او را میشناسند باعث به وجود آمدن یک فعالیت سیاسی از آن زمان شد. (احتمالاً این برای هند خیلی سنگین بوده است که یک فرد که در کشور آنها آموزش دیده به سرویس اطلاعاتی دشمنش میپیوندد.)
بر اساس گفته یکی از دوستان که به خوبی او را در دهه ۸۰ میلادی میشناخت استانکزی در حالیه از نظر ایدئولوژیک همراه مجاهدین ضد شوروی بود اما از نظر شهروندی خیلی رفتاری مطابق آنها نداشت. در کویته پاکستان، جایی که گروه استانکزی فعالیت خود را انجام میداد، او اغلب با همسرش به رستورانها میرفت که این موضوعی برای ایجاد شایعه و حرف و حدیث در بین مبارزان بود. این دوست همچنین خشم دیگر اعضای مجاهدین را از رفتار استانکزی به خاطر میآورد که معتقد بودند جای زنان در خانه است.
هنگامی که طالبانِ تحت حمایت پاکستان، پس از یک جنگ داخلی آنارشیستی که در پی خروج نیروهای شوروی در افغانستان پدید آمده بود، کنترل کابل را در دست گرفت، استانکزی معاون وزیر امور خارجه شد. تسلط او به زبان انگلیسی بار دیگر او را در رسانههای خبری جهان و دیپلماتها در کانون توجه قرار داد؛ صدایی برای دولتی که نقشهای اجتماعی زنان را ممنوع کرده بود.
او برای اینکه تأییدیه دولت کلینتون را به دست آورد به آمریکا رفت، اگرچه موفق نشد و نام او مکرر در روزنامه طالبان که "شریعت" نام داشت، به چشم میخورد.
در ۱۹۹۸ روزنامه "شریعت" باعث تغییری در سرنوشت استانکزی شد: او از مقام معاونت وزیر خارجه کنار رفت و پس از آن بود که برای یک مدت طولانی دیگر نامی از وی در گزارشهای خبری نبود.
بر اساس گفتههای مقامات کابل در آن زمان، استانکزی از رهبری طالبان کنار گذاشته شد احتمالاً به دلایلی که در رابطه با سو استفاده از قدرت و دیدگاه سهلانگارانه وی در رابطه با الکل بود.
مقامات گفتند که استانکزی در حبس خانگی قرار گرفت و گفته میشد علت آن هم خشم شخصی ملأ محمد عمر، رهبر طالبان از او بود.
به گفته دوستان استانکزی چیزی که او را نجات داد ارتباط مداومش با سرویس اطلاعات نظامی پاکستان بود که به عنوان اهرمی رهبری طالبان را تحت کنترل داشت. چند ماه بعد او با تنزل مقام به عنوان معاون وزیر سلامت در عرصه عمومی ظاهر شد.
استانکزی در یک نامه فرستاده شده از سوی دفترش اتهامات درخصوص سو عملکرد را منکر شد و گفت که تغییر مقام او از وزارت خارجه به وزارت سلامت امری عادی در تغییرات دولتی است.
امروز استانکزی به عنوان نماینده ارشد طالبان مستقیماً با آمریکا مذاکره میکند و رهبری هیأت طالبان را در شهرهایی نظیر مسکو و پکن بر عهده دارد.
حالا او چهرهای شده که در پشت تمام میزهای مذاکره خلیلزاد به چشم میخورد اما مشخص نیست که آیا او را در پشت میز مذاکره اشرف غنی، دیگر دانشجوی بورسیه دوران جنگ و تحصیل در خارج هم خواهیم دید یا نه.
انتهای پیام