به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان، شهید مدافع حرم «محمدهادی ذوالفقاری» از جمله جوانهای بیباک، بابصیرت و خوشفکر جمهوری اسلامی ایران بود که در بهمنماه سال ۱۳۹۳ در منطقه «مکیشفیه» شهر سامرا به شهادت رسید. خبرگزاری میزان بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «پسرک فلافلفروش» گردآوری شده است، منتشر میکند.
احتیاط
سال اول طلبگی هادی بود. یک روز به او گفتم: میدانی شهریهای که یک طلبه میگیرد از سهم امام زمان (عج) است.
با تعجب نگاهم کرد و گفت: خب شنیدم، منظورت چیه؟
گفتم: بزرگان دین میگویند اگر طلبهای درس نخواند گرفتن پول امام زمان (عج) برای او اشکال پیدا میکند.
کمی فکر کرد. بعد از آن دیگر ازحوزه علمیه شهریه نگرفت! با موتور کار میکرد و هزینههای خودش را تأمین میکرد اما دیگر به سراغ سهم امام زمان (عج) نرفت.
هادی طلبهای سخت کوش بود. در کنار طلبگی فعالیتهای مختلف انجام میداد. اما از مهمترین ویژگیهای او دقت در حلال و حرام بود. او بسیار احتیاط میکرد؛ زیرا بزرگان راه رسیدن به کمال را دقت در حرام و حلال میدانند.
او به نوعی راه نفوذ شیطان را بسته بود. همیشه دقت می کرد که کارهایش مشکل شرعی نداشته باشد.
به بیت المال بسیار حساس بود حتی قبل از اینکه ساکن نجف شود. یادم هست گاهی در پایگاه بسیج درس میخواند آخر شب که کار بسیج تمام میشد از دفتر پایگاه بسیج بیرون میآمد! او در راهرو، که بیرون از پایگاه بود مشغول مطالعه میشد.
شرایط خانه به گونهای نبود که بتواند در آنجا درس بخواند. برای همین این کار را میکرد.
داخل راهرو لامپهایی داریم که شب نیز روشن است. هادی آنجا در سرما مینشست و درس میخواند!
یک بار به هادی گفتم: چرا اینجا درس میخوانی؟ تو حق به گردن این پایگاه داری، همه در و دیوار اینجا را خود تو بدون گرفتن مزد گچکاری کردی. همه تزئینات اینجا کار شماست. خب بمون توی پایگاه و درس بخوان. تو که کار خلافی انجام نمیدی.
هادی گفت: من این درس رو برای خودم میخوانم. درست نیست از نوری که هزینهاش را بیت المال پرداخت میکند استفاده کنم. از طرفی چون میدانم این لامپها تا صبح روشن است اینجا میمانم.
اما بیشترین احتیاط او درباره غذا بود. هر غذایی را نمیخورد. البته دستور دین نیز همین است. برخی از بزرگان به غذایی که تهیه میشد دقت میکردند. در قرآن نیز با این عبارت به این موضوع تاکید شده: پس انسان باید به غذای خودش ( و اینکه از چه راهی به دست آمده) بنگرد.
در تهران وقتی غذایی تهیه میکردیم میگفت: از کجا آمده؟ چه کسی پخته؟ وقتی میگفتیم پخت مادر است خوشحال میشد، اما غذاهای دیگر را خیلی تمایل به خوردنش نداشت.
انتهای پیام/