شاید تصور شود و یا برخی تحلیلگران و صاحب نظران عرصه سیاسی اعتقاد داشته باشند که سیستم و حاکمیت آمریکا خواهان وجود رئیس جمهوری همچون ترامپ است.
برخی اعتقاد دارند آمریکا اکنون به چنین رئیس جمهوری نیاز دارد تا با روشهای غیر معمول خود منافع ملی کشور را تأمین کند.
وجود شخصیتی همچون ترامپ در مقام ریاست جمهوری در برنامه سیستم حاکمیتی آمریکا گنجانده شده و قرار بر این بوده که او رئیس جمهور شود، بر اساس یک برنامه حساب شده و دقیق که سناریوی آن از پیش نوشته شده بود.
با این حساب تجزیه و تحلیل شخصیت ترامپ موضوعیت ندارد بلکه رفتارهای او برگرفته از سیاستهایی است که حاکمیت و ساختار نظام آمریکا برای رئیس جمهور کنونی تعریف کرده است.
اگر میبینیم که رئیس جمهور آمریکا یک قرارداد بین المللی را زیر پا میگذارد و از اجرای تعهدات ایالات متحد در چارچوب آن قرارداد و توافق سرپیچی میکند، یک تصمیم شخصی نیست بلکه چنین رفتاری برگرفته از سیاستهایی است که در این دوره از تاریخ آمریکا قرار است اعمال شود.
آمریکا در دوران ریاست جمهوری ترامپ که تنها دو سال از دوره اول او گذشته است، تاکنون از چندین توافق بین المللی خارج شده چرا که اعتقاد دارد این توافقات برای آمریکا نه تنها سودی ندارد بلکه زیان رسان است.
شاید مهمترین اقدام آمریکا در زیر پا گذاشتن قراردادهای بین المللی را خروج آن از توافق هستهای با جمهوری اسلامی ایران بدانیم.
آمریکای دوران ترامپ اقدامات غیر معمول خود را پیروزی برای آمریکا میداند، او خروج از برجام را یک موفقیت مینامد و لغو کنوانسیونهای بین المللی همچون کنوانسیون پاریس یا حقوق بشر را در راستای اهداف و منافع ملی آمریکا معرفی میکند.
ترامپ، آمریکا را از صحنه جهانی کنار میبرد، نه این که بازیگری خود را به حاشیه بکشاند، بلکه سعی میکند هر چه که تصور دارد قوانین دست و پا گیر او است، کنار بگذارد و در چارچوب سیاست خودکامگی و سلطه گری بیشتر عمل کند.
آمریکای دوران ترامپ هر آنچه که در چارچوب قوانین بین المللی امضا کرده است مانعی بر سر راه گسترش هژمونی خود میداند، پس باید برچیده شود، برای همین است که همه پیمانها و توافقات انجام شده با دیگران و حتی قوانین بین المللی را دست و پا گیر میداند.
اتفاقاً ترامپ در پی منافع شخصی خود نیست، بلکه منافع کلان آمریکا را میبیند، این که تصور میشود رئیس جمهور آمریکا کوته بین و کوته فکر است و به جای این که منافع کلان جهانی را برای ایالات متحده ببیند منافع شخصی را در نظر میگیرد، برداشت غلطی است.
شاید تصور شود که آمریکا با وجود قوانین بین المللی که خود در نگارش و تدوین آنها نقش اصلی را داشته است، میتوانست بر جهان همچنان حاکم باشد، قوانین دست و پا گیری که برای مهار کشورهای جهان وضع شده و آمریکا و کشورهای دوست او، از اجرای آن قوانین معاف هستند.
اما با شکل گیری کشورهایی که خواهان استقلال سیاسی و پایان دادن به نفوذ و سلطه آمریکا بر خود و حتی بر جهان هستند، پیمان ها، توافقات، قراردادها و قوانین بین المللی کارایی خود را از دست داده است.
با توجه به این که اکثر کشورهای همپیمان آمریکا از اجرای همه آن قراردادها و قوانین معاف هستند، اما دیگر کشورها را وادار به اجرای آنها می کند.
آمریکا با رفتارهای تازهای که در جهان در پیش گرفته است، تصور میکند که حوزه نفوذ او گسترش خواهد یافت و با رفتارهای یکجانبه گرایانه خود دیگران وادار به تمکین از قوانینی که ایالات متحده وضع خواهد کرد، خواهند شد.
پیش بینی آمریکا این است که میتواند با سیاست جدید خواستههای خود را به جهان تحمیل کند حال این سیاست با اجرای تحریمهای اقتصادی علیه کشورهای مستقل همچون جمهوری اسلامی ایران به دست میآید، یا این که با تهدیدات نظامی یا جنگ نرم و عملیات روانی. حتی در دستور کار ایالات متحده جنگ نیز دیده شده است.
پیش بینی میشود ادامه روند سیاستهای آمریکا در صحنه بین الملل باعث بیدارتر شدن افکار عمومی جهان و شوریدن آنها علیه سیاستهای سلطه طلبانه ایالات متحده باشد که چنین امری باعث خواهد شد تا ضعف سیاسی و نظامی بر آمریکا حاکم شود.
تضعیف هر چه بیشتر آمریکا باعث صلح و آرامش بیشتر برای دنیا خواهد شد. فزونی قدرت در آمریکا است که اجازه نمیدهد دنیا روی خوش و آرامپ را به خود ببیند. آمریکای رو به اضمحلال آخرین تیر ترکش خود را در وجود ریئس جمهوری دیده است که اینگونه عمل کند.
انتهای پیام/