هادی دلش را در کربلا جا گذاشت و هیچ‌گاه به دنیای مادی برنگشت

هادی دلش را در کربلا جا گذاشت و هیچ‌گاه به دنیای مادی برنگشتبه گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان، شهید مدافع حرم «محمدهادی ذوالفقاری» از جمله جوان‌های بی‌باک، بابصیرت و خوش‌فکر جمهوری اسلامی ایران بود که در بهمن‌ماه سال ۱۳۹۳ در منطقه «مکیشفیه» شهر سامرا به شهادت رسید. خبرگزاری میزان بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «پسرک فلافل‌فروش» گردآوری شده است، منتشر می‌کند.

تحول اساسی

از مدت‌ها قبل شاهد بودم که کتاب خصائص‌الحسینیه را در دست دارد و مشغول مطالعه است. هادی مرتب مشغول مطالعه بود. عشق و شوری که از زیارت امام حسین (ع) در قلب ما پدید آمده بود در او چند برابر بود.

به ما می‌گفت: امام صادق (ع) فرموده‌اند «هر کس به زیارت امام حسین (ع) نرود تا بمیرد، درحالی که خود را هم شیعه ما بداند، هرگز شیعه ما نیست و اگر از اهل بهشت هم باشد او مهمان بهشتیان است». در جای دیگری می‌فرمایند «زیارت حسین بن علی (ع) بر هر کسی که (ایشان) را از سوی خداوند، (امام) می‌داند لازم و واجب است. هر که تا هنگام مرگ، به زیارت حسین (ع) نرود دین و ایمانش نقص دارد».

از طرفی کلام بزرگان را نیز به ما متذکر می‌شد که می‌فرمودند: برای اینکه دین شما کامل شود و نقایص ایمان و مشکلات اخلاقی شما برطرف شود حتما به کربلا بروید.

خلاصه آنچنان در ما شور کربلا ایجاد کرد که برای حرکت کاروان لحظه‌شماری می‌کردیم. شهریور ۱۳۹۰ بود. مقدمات کار فراهم شد. با تعدادی از بچه‌های کانون شهید آوینی از مسجد موسی ابن جعفر (ع) راهی کربلا شدیم. نه تنها من که بیشتر رفقا اعتقاد دارند که هادی هر چه می‌خواست در این سفر به دست آورد.

به نظر من آن اتفاقی که باید برای هادی می‌افتاد، در همین سفر رخ داد.

در حرم‌ها که حضور می‌یافتیم حال او با بقیه فرق می‌کرد. این موضوع در سوز و صدا و حالات ایشان به خوبی مشخص بود.

در زیارت‌ها بسیار عجیب و غریب بود. اتفاقی که در آن سفر افتاد تحول عظیم در شخصیت هادی بود که ایشان را زیر و رو کرد.

بالاخره همه ما که در آن سفر حضور داشتیم اهل هیئت بودیم، اما همه احساس می‌کردیم که این هادی با هادی قبل از سفر به کربلا خیلی تفاوت دارد.

دیگر از آن جوان شوخ و خنده رو خبری نبود! او در کربلا فهمید کجا آمده و به خوبی از این فرصت استفاده کرد.

پس از آن سفر بود که با یکی از دوستان طلبه آشنا شد. از او خواست تا در تحصیل علوم دینی یاری‌اش کند. بعد از سفر کربلا راهی حوزه علمیه حاج ابوالفتح شد. ما دیگر کمتر او را می‌دیدیم.

یک بار من به دیدن او در محل حوزه علمیه رفتم. قرار شد با موتور هادی برگردیم. در مسیر برگشت بودیم که چند خانم بدحجاب را دید.
جلوترکه رفت با صدای بلند گفت: خواهرم حجابت رو حفظ کن. بعد حرکت کرد. توی راه با حالتی دگرگون گفت: دیگه از اینجا خسته شدم. این حجاب‌ها بوی حضرت زهرا (س) نمی‌ده. اینجا مثلا محله‌های مذهبی تهران هست و این وضعیت رو داره!

بعد با صدای گرفته‌تر گفت: خسته‌ام، بعد از سفر کربلا دیگه دوست ندارم توی خیابون برم. من مطمئن هستم چشمی که به نگاه حرام عادت کنه خیلی چیز‌ها رو از دست می‌ده. چشم گنهکار لایق شهادت نمی‌شه.

هادی حرف می‌زد و من دقت می‌کردم که بعد از گذشت چند ماه، دل و جان هادی هنوز در کربلا مانده. با خودم گفتم: خوش به حال هادی، چقدر خوب توانسته حال معنوی کربلا را حفظ کنه.

هادی بعد از سفر کربلا واقعا کربلایی شد. خودش را در حرم جا گذاشته بود و هیچ گاه به دنیای مادی ما برنگشت. آن قدر ذکر و فکرش در کربلا بود که آقا دعوتش کرد.

پنج ماه پس از بازگشت از کربلا، توسط یکی از دوستان، مقدمات سفر و اقامت در حوزه علمیه نجف را فراهم کرد. بهمن ماه ۱۳۹۰ راهی شد. دیگر نتوانست اینجا بماند.

برای تحصیل راهی نجف شد. یکی از دوستان که برادر شهید و ساکن نجف بود، شرایط حضور ایشان در نجف را فراهم کرد و هادی راهی شهر نجف شد.

انتهای پیام/

آخرین خبر ها

پربیننده ترین ها

دوستان ما

گزارش تخلف

همه خبرهای سایت از منابع معتبر تهیه و منتشر می‌شود. در صورت وجود هرگونه مشکل از طریق صفحه گزارش تخلف اطلاع دهید.